بریدههایی از کتاب پادزهر
۳٫۸
(۱۰۰)
دوستداشتن یعنی به آغوش آسیبپذیری رفتن. دوست داشته باش و قلبت به درد میآید و گاه میشکند. اگر میخواهی از آن محافظت کنی، نباید به هیچکس دل ببندی، حتی یک حیوان. آن را با دقت در لفافهٔ سرگرمیها و تجمل بپیچ؛ از هر رابطهای اجتناب کن؛ آن را در تابوت خودخواهیات قفل کن. اما بدان که در آن تابوت -امن، تاریک، بیحرکت، خفه- قلبت تغییر خواهد کرد. دیگر نمیشکند؛ به چیزی نشکن، غیرقابلرسوخ و اصلاحناپذیر تبدیل میشود.
کاربر ۳۱۷۵۳۶۹
کریس کِیز بر این اعتقاد است که مهمترین مهارت یک کارآفرین موفق «تعهد» یا «اشتیاق» یا پافشاری پراراده بر کنارزدن هر مانعی نیست که بین او و هدفی که در ذهن دارد، قرار گرفته است، بلکه اتخاذ رویکردی غیرمعمول به یادگیری است: انعطافپذیری فیالبداهه نهتنها در مورد انتخاب مسیری که مقصد از پیش تعیینشده را مشخص میکند، بلکه آمادگی برای تغییر خود مقصد. فشار تمرکز سختگیرانه بر هدف میتواند این انعطافپذیری را سرکوب کند.
MohamadTaghi Saneifar
دفعهٔ بعد که شکست میخورید، مثلاً در آزمونی رد میشوید یا موقعیتی اجتماعی را بد مدیریت میکنید، به یاد داشته باشید که شکست تنها به این دلیل حادث شده که تلاش کردهاید از محدودیتهای فعلی خود فراتر روید و در نتیجه آنها را در طولانیمدت بهبود ببخشید.
elham
«بهیادداشتن اینکه در آخر خواهید مرد، بهترین راه برای رهاشدن از این دامه که چیزی برای باختن دارید. شما همین حالا هم باختید.»
رضا اردهی
برای مثال شواهد نشان میدهد خالیکردن خشم خود بر سر دیگران یا وسایل خانه، خشم را از بین نمیبرد و تصویرسازی فکری اهداف، احتمال دستیابی به آنها را افزایش نمیدهد. (۱۰) و اگر نگاهی به نظرسنجیهای منظم جهانی در زمینه شادترین کشورها بیندازیم، شاید متعجب شویم که «شادترینها» نه کشورهاییاند که بیشترین تعداد کتابهای خودیاری بهفروشرفته را دارند و نه در حقیقت کشورهایی که مردمان آن بیشترین تعداد مراجعه به رواندرمانگران حرفهای را دارند. پس مشخص است که وجود «صنعت پررونق خوشبختی» به شادی ملی منجر نمیشود و غیرمنطقی نیست که گمان بریم شاید این صنعت حتی سطح شادی ملی را کاهش دهد.
milad
شناختهشدهترین یافتههای عمومی در زمینهٔ «دانش خوشبختی» پیبردن به این نکته بوده که مزیتهای بیشمار زندگی مدرن اثر کمی در بهبود روحیهٔ جمعی ما داشته است. واقعیت ناخوشایند این است که به نظر میرسد بهبود وضع اقتصادی ضرورتاً به جوامعی شادتر منجر نمیشود (۳)، همانطور که افزایش درآمد فردی، فراتر از یک سطح اولیهٔ مشخص، باعث شادمانی و خوشبختی بیشتر افراد نمیشود. (۴) طبق یافتههای برخی مطالعات، این امر در مورد تحصیلات بهتر هم صدق میکند؛ (۵) همانطور که در مورد افزایش انتخابهای محصولات مصرفی. (۶) در مورد خانههای بزرگ و مجللتر هم وضع به همینگونه است (۷) و در مقابل به نظر میرسد هرچقدر خانه بزرگتر باشد، فضای بیشتری را برای افسردگی و ناراحتی در اختیار داریم.
milad
خوشبختی برای کسانی که تحمل مثبتاندیشی را ندارند
milad
دوستداشتن یعنی به آغوش آسیبپذیری رفتن. دوست داشته باش و قلبت به درد میآید و گاه میشکند. اگر میخواهی از آن محافظت کنی، نباید به هیچکس دل ببندی، حتی یک حیوان. آن را با دقت در لفافهٔ سرگرمیها و تجمل بپیچ؛ از هر رابطهای اجتناب کن؛ آن را در تابوت خودخواهیات قفل کن. اما بدان که در آن تابوت -امن، تاریک، بیحرکت، خفه- قلبت تغییر خواهد کرد. دیگر نمیشکند؛ به چیزی نشکن، غیرقابلرسوخ و اصلاحناپذیر تبدیل میشود
کاربر ۳۷۴۵۳۷۶
هرکسی میتواند تا اندازهای رواقیمنش یا بوداییوار عمل کند یا کمی بیشتر به تمرین «به یاد داشته باش که میمیری» بپردازد؛ برخلاف اکثر برنامههای خودیاری که ادعا دارند دستورالعمل جامع زندگی را در اختیار فرد میگذارند، مسیر منفی به شادی راهکاری صفر و صدی ارائه نمیکند.
توانایی منفیِ واقعی مستلزم میانهروی و اعتدال و خودداری از تلاش و تکاپوی شدید است، از جمله تلاش برای بهکارگیری توانایی منفی.
آلدوس هاکسلی نوشت: «مهارت و نتایج مهارت، تنها نصیب کسانی میشود که هنر متناقض انجامدادن و انجامندادن را فراگرفته باشند؛ هنر ترکیب استراحت و فعالیت، هنر رهاکردن کنترل تا اینکه آن کیفیت ناشناختهٔ متعالی و مکاشفهای در وجود انسان بنشیند.»(۵)
بهاره مظاهری
عبارت «توانایی منفی» همچنین به ما کمک میکند معنای ظریف و دوگانهٔ کلمهٔ «منفی» را تشریح کنیم. این کلمه هم به مجموعهای از مهارتها اشاره دارد که شامل «انجامندادن» در مقابل انجامدادن است -نوع منفیای از توانایی- و هم به این حقیقت اشاره میکند که این توانایی شامل روبهروشدن با افکار، احساسات و موقعیتهای منفی (به معنای «ناخوشایند») است.
منظور این نیست که توانایی منفی همیشه برتر از توانایی مثبت است. خوشبینی بسیار خوب است، اهداف گاهی میتوانند سودمند و مفید باشند، حتی تفکر مثبت و تصویرسازی ذهنی مثبت هم میتواند مزایای خود را داشته باشد. مشکل اینجاست که ما دچار این عادت مزمن شدهایم که برای مثبتگرایی و مهارتهای «انجامدادن» و دیدگاه متعارف به شادی بیش از حد ارزش قائل شویم و عادت کردهایم در مورد منفیگرایی و مهارتهای «انجامندادن»، مثل آرامشداشتن در حضور عدمقطعیت یا مهرورزیدن به شکست ارزشی قائل نشویم.
بهاره مظاهری
دووِک به والدین پیشنهاد میکند که اگر میخواهید در فرزندانتان نگرش افزایشی را به جای نگرش ثابت تقویت کنید، مواظب باشید وقتی کاری انجام میدهند تلاششان را ستایش کنید و نه استعدادشان. تأکید و تمرکز بر هوش، چهارچوب ذهنی ثابت را تقویت میکند و در نتیجه باعث میشود در آینده رغبت کمتری به روبهروشدن با شکست داشته باشند. ذهنیت افزایشی چهارچوبی است که بیشترین احتمال نیل به موفقیت را دارد، اما نکتهٔ مهمتر این است که برخورداری از ذهنیت افزایشی سبک بهتری برای زندگیکردن است، حتی اگر هیچوقت به موفقیتی برجسته منجر نشود. این ذهنیت به شما اجازه میدهد تلاش بیامان و استرسزای کمالگرایی را رها کنید. این برنامهای برد-برد است که تنها پیششرطش تمایل قلبی به شکستخوردن است.
بهاره مظاهری
این یکی از مشکلات این قبیل موعظههاست، از جمله در کتابهای ریچارد برنسون که مینویسد: «من اعتقاد دارم نترسیدن از شکست، یکی از مهمترین ویژگیهای قهرمانان است.» شاید حرفش در مورد اهمیت نترسیدن از شکست درست باشد، اما مشکل این است هیچوقت سخنرانی یا اتوبیوگرافی افرادی را که از شکست نمیترسیدند ولی شکست خوردند نمیشنویم و نمیخوانیم. آمادگی پذیرش شکست شاید اصلاً ربطی به موفقیت نداشته باشد؛ از طرف دیگر، همانطور که دِنرل اشاره میکند، آمادگی برای شکست از طریق تقبل خطرات بزرگ را میتوان هم با موفقیتهای بزرگ و هم با شکستهای بزرگ دارای همبستگی دانست. هرچه باشد تعریف «خطر بزرگ» این است که موفقنشدن در کار احتمال بالایی دارد.
بهاره مظاهری
«فرض کن به زندگی مدیرای ارشد موفق نگاه کنی و ببینی همهشون مسواک میزنن. خب، میبینی این چیزی نیست که فقط منحصر به مدیرای ارشد باشه، چون همه مسواک میزنن. از کجا میدونی؟ چون خودتم مسواک میزنی. پس به این مورد بهایی نمیدی. اما فرض کن این آدما یه رفتار خاصی دارن که برای تو بیگانهس. در نتیجه فکر میکنی همین عادته که باید علت موفقیتشون باشه. منطقی هم به نظر میاد.» و چیزی به انسان میگوید که تمرکز بر افراد موفق درست است، نه تمرکز بر افراد شکستخورده: «اگر بخواهی پروازکردن رو یاد بگیری باید به پرندهها نگاه کنی، نه به سوسکها.» اما تمرکز صِرف بر موفقیت، ما را بهشدت گمراه میکند.
بهاره مظاهری
احتمالاً مدتها پیش توجه بیشتر به آن دسته از خطراتی که انسان بهوضوح میتوانست تصور کند کاملاً منطقی بود: به احتمال زیاد به این دلیل میتوانستیم این خطرات را بهوضوح تصور کنیم که آنها در چندمتری ما اتفاق افتاده بود؛ مثلاً در روستایی که در آن زندگی میکردیم و بهتازگی. این خطرات تهدید بیشتری را متوجه ما میکرد و بنابراین این سوگیری میانبری مفید برای ارزیابی دقیق خطر بود. اما اگر عادت تماشای روزانهٔ اخبار -که هدف اصلی آن جستوجو و ارائهٔ مشمئزکنندهترین تصاویر بدبختی و ویرانی از سراسر جهان است- این فلاکتها را در ذهنتان «دسترسپذیر» کرده، تمرکزتان به نگرانیهایی منحرف میشود که واقعاً خطری برای شما به حساب نمیآیند. با دیدن اخبار تلویزیونی مربوط به حملهای تروریستی در کشوری دیگر، شاید برنامهٔ سفر تعطیلات خارجی خود را لغو کنید تا احساس امنیتتان از بین نرود، درحالیکه شاید لمدادن روی مبل و تماشای طولانیمدت تلویزیون است که خطر بیشتری را متوجه زندگی شما میکند.
بهاره مظاهری
یکی از بنیانهای انجامرسانی، اصل «سرکهٔ نقد» است: «با آنچه در اختیار داری شروع کن. منتظر موقعیت عالی نباش. بر اساس چیزهایی که بهراحتی در دسترس داری شروع به اقدام کن: مهارتهایی که داری، چیزهایی که بلدی و اشخاصی که میشناسی.» دومین مورد «اصل ضرر قابلتحمل» است: اقداماتت را بر این فکر استوار نکن که اگر هر مرحله از کار را کاملاً عالی انجام دهی چه پاداشهای فوقالعادهای در انتظارت است. در عوض از خود بپرس اگر در کارم شکست بخورم، بزرگی ضرر چه میزان خواهد بود. این اصل بهوضوح بازتابدهندهٔ دیدگاه رواقی به تمرکز بر بدترین احتمال ممکن است. همین که ضرر قابلتحمل باشد، برای انجام کار کافی است. قدم بعدی را بردار و ببین چه میشود.
در حقیقت میتوان «ببین چه میشود» را شعار کلِ این رویکرد به کار و زندگی در نظر گرفت، و این پیامی عملگرا و سرسختانه است، نه مبهم و آرمانگونه. روانشناس اجتماعی، اریک فروم، میگوید: «طلب قطعیت مانعی است بر راه جستوجوی معنا. عدمقطعیت همان چیزی است که انسان را به آشکارکردن قدرتهای خود وامیدارد.»
بهاره مظاهری
ساراس ساراسواتی رویکرد ضد هدف خود را در مجموعهای از اصول خلاصه کرده که از آن با عنوان «انجامرسانی» یاد میکند. کاربردهای این دیدگاه بسیار فراتر از دنیای کارآفرینی است و میتوان آن را نوعی فلسفهٔ ارزشمند برای زندگی در نظر گرفت. اگر بخواهیم از اصطلاحات ساراسواتی استفاده کنیم، باید بگوییم افرادی که به «علیت ذهنی» معتقدند، کسانی هستند که هدفی را انتخاب یا دریافت میکنند و سپس با انتخاب از میان شیوهها و منابعی که در اختیارشان است، برنامهای را برای دستیابی به آن هدف تدارک میبینند.
از طرف دیگر افراد «انجامگرا» منابع و ابزارهایی را که در اختیارشان است بررسی و سپس تصور میکنند این منابع میتواند به چه اهداف امکانپذیر یا مسیرهای موقتی بعدی ختم شود.
مثالهایی از انجامگراها شامل آشپزی است که یخچال و کابینتها را برای پیداکردن تهماندهٔ ترکیبات غذایی زیرورو میکند؛ شیمیدانی که به این نتیجه میرسد چسب ضعیفی که اختراع کرده میتواند برای تولید کاغذ یادداشتهای چسبدار مورد استفاده قرار گیرد؛
بهاره مظاهری
چیزها روح را لمس نمیکنند، دلپریشیهای ما از درون میآیند.»(۶) ما پریشانی را فرایندی تکمرحلهای در نظر میگیریم؛ چیزی از جهان بیرونی باعث ایجاد غم و اندوه در جهان درونی ما میشود. اما در حقیقت این فرایند دومرحلهای است؛ بین رویداد بیرونی و احساس درونی، یک باور ایستاده
سروش
مراقبه راهی است برای پایاندادن به این فرار. بیحرکت مینشینی و به افکار و احساسات و تمایلات و تفکرهایت که میآیند و میروند نگاه میکنی و در مقابل میل شدید به فرارکردن، درستکردن یا چسبیدن به این موارد مقاومت میکنی. به عبارت دیگر به تمرین عدم دلبستگی میپردازی. در لحظه هرچه که به ذهن بیاید، خوب یا بد، تماشا میکنی. مراقبه راهی برای فرار به شادی بیحد یا حتی آرامش -آنگونه که از معنی متداول آن برداشت میکنیم- نیست و مسلماً هیچ ارتباطی هم با مثبتاندیشی ندارد. در مراقبه با چالشی بسیار سختتر روبهرو هستیم؛ خودداری از فرار به سوی شادی، آرامش و مثبتاندیشی.
بهاره مظاهری
«بایداندیشی». ما چیزهایی را که میخواهیم، آن چیزهایی را که ترجیح میدهیم در اختیار داشته باشیم، در ذهن خود ارتقا میدهیم و در نتیجه به این باور شکل میدهیم که باید آنها را در اختیار داشته باشیم. در موقعیتهای خاص باید بهترین عملکرد را داشته باشیم یا اینکه دیگران باید با ما خوشرفتاری کنند. از آنجا که میاندیشیم این چیزها باید اتفاق بیفتند، در صورتی که عکس قضیه رخ دهد فکر میکنیم فاجعهای تمامعیار رخ داده است. هیچ تعجب ندارد اینقدر مضطرب میشویم: ناخودآگاه تصمیم گرفتهایم اگر به اهدافمان نرسیم، پیامد حاصله نه بد، بلکه خیلی بد و حتی وحشتناک خواهد بود.
بهاره مظاهری
روانشناسان مدتهاست بر این اصل اتفاقنظر دارند که یکی از بزرگترین دشمنان شادی انسان «سازگاری با لذت» است؛ روش قابلپیشبینی و آزاردهندهای که بر اساس آن هر منبع جدید شادی، از ابزارهای الکترونیکی گرفته تا ازدواج، بهسرعت به بخشی از پسزمینهٔ زندگی تبدیل میشود؛ پس از چندی به آن عادت میکنیم و در نتیجه دیگر برایمان لذتبخش نیست. پس اگر به طور منظم به خود یادآوری کنید شاید چیزهایی را که در حال حاضر از آنها لذت میبرید از دست بدهید -و در حقیقت هم زمانی که مرگ به سراغتان بیاید، هرآنچه را که دارید از دست خواهید داد- تأثیر سازگاری با لذت معکوس میشود. اگر به احتمال ازدستدادن چیزی که برایتان ارزشمند است بیندیشید، آن چیز از پسزمینهٔ زندگی به مرکز توجهتان میآید و در نتیجه میتوانید دوباره از آن لذت ببرید. اپیکتیتوس مینویسد: «هرگاه به چیزی عادت کردی، گمان نکن آن برای همیشه با توست و هرگز از زندگیات نمیرود، بلکه آن را چیزی ارزشمند و شکننده در نظر بگیر...
بهاره مظاهری
حجم
۲۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
حجم
۲۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان