بریدههایی از کتاب پادزهر
۳٫۸
(۱۰۰)
افرادی که به دنبال تلقین هستند، بر حسب تعریف، افرادی با اعتمادبهنفس پاییناند، اما از طرف دیگر هم دقیقاً به همین علت به پیامهای نهفته در عبارات تلقینی واکنش منفی نشان میدهند، چراکه این پیامها با تصویر ذهنی آنها از خود در تضاد است. پیامهایی مثل «هر روز و از هر جهت بهتر و بهتر میشوم» در مغایرت با خودانگارهٔ ضعیف افراد از خودشان است و در نتیجه برای اینکه یکپارچگی تعریف فرد از خود را تهدید نکند، به طور ناخودآگاه پس زده میشود. حاصل اینکه در برخی افراد، عبارات تلقینی اعتمادبهنفس پایین را حتی پایینتر هم میآورد، چراکه این افراد تقلا میکنند از خودانگارهشان در مقابل سیل پیامهای مثبت محافظت کنند.
احسان رضاپور
در بهترین حالت تنها میتوان از گوشهٔ چشم نگاهی گذرا به شادی انداخت و هرگز نمیتوان به آن خیره شد.
She3ida
حکیم چینی، لائوتسه، میگوید: «یک مسافر خوب نه هیچ برنامهٔ ثابتی دارد و نه قصد رسیدن به مقصدی مشخص.»(۶) و این بهترین راه برای سفر زندگی است.
کاربر ۲۰۲۷۴۳۵
سَم کینِ فیلسوف مینویسد: «غلبه در تجارت و کشتن در میدان جنگ عمدتاً به خاطر نیازهای اقتصادی یا واقعیتهای سیاسی نیست، بلکه بر پایهٔ نیازمان به قوت قلب یافتن از این امر است که به چیزی با ارزش پایدار دست یافتهایم... [برخوردهای انسانی] ستیزههای مرگ و زندگیاند؛ خدایان من ضد خدایان شما، پروژهٔ جاودانگی من ضد پروژهٔ جاودانگی شما.»(۲)
me
از دید بِکِر، تمام مذاهب، تمام جنبشهای سیاسی و هویتهای ملی، تمام فعالیتهای اقتصادی، تمام اعمال خیریه و نیکوکاری و تمام کوششهای هنری چیزی جز «پروژههای جاودانگی» نیستند؛ تلاشهایی پریشان برای رهایی از نیروی جاذبهٔ مرگ. تشنهٔ این هستیم که خود را نه به عنوان انسانهایی فانی بلکه «قهرمانانی» جاودان ببینیم. خود اجتماع در اصل یک «نظام قهرمانی سازمانیافته» است؛ ساختاری از رسوم، سنتها، و قوانینی که انسان طراحی کرده تا حس کند بخشی از چیزی بزرگتر است، چیزی دیرپا که از زندگی زودگذر انسان فانی پایدارتر است.
me
دفعهٔ بعد که شکست میخورید، مثلاً در آزمونی رد میشوید یا موقعیتی اجتماعی را بد مدیریت میکنید، به یاد داشته باشید که شکست تنها به این دلیل حادث شده که تلاش کردهاید از محدودیتهای فعلی خود فراتر روید و در نتیجه آنها را در طولانیمدت بهبود ببخشید.
me
«حقیقتی که بسیاری از مردم هرگز درک نمیکنند این است که هرچقدر بیشتر از رنج دوری کنیم، بیشتر رنج میبریم، زیرا چیزهای کوچک و کماهمیتتر، به تناسب ترسمان از درد و رنج، شروع به شکنجهمان میکنند.»
me
شاید خود هدفِ داشتن امنیت مشکلی بنیادی داشته باشد و شادی واقعی به تمایل ما به مواجهه و تحمل ناامنی و آسیبپذیری بستگی داشته باشد.
me
ناامنی اسم دیگری برای زندگی است
سارا
در خواستِ امنیت کامل در جهانی که ماهیت اساسیاش زودگذری و سیالیت است، تناقض وجود دارد.
سارا
به یاد میآورد که با خود اندیشید: «اگر نمیتوانم خودم را تحمل کنم، پس باید دوتا از من وجود داشته باشد: "من" و "خودی" که این "من" نمیتواند آن را تحمل کند
me
اطمینان خاطر دادن به آن زن که این اتفاق خیلی غیرمحتمل است، تغییری در نگرش او مبنی بر وحشتناکبودن چنین پیامدی، در صورتی که به واقعیت تبدیل شود، به وجود نیاورد.
me
در حقیقت، از نقطهنظر رواقیگری، اینکه هیچیک از برخوردهای او به قرار عاشقانهٔ پرهیجان ختم نشد، بسیار سودبخش بود؛ اگر به نتیجهای مطلوب میرسید، شاید باور غیرمنطقی فاجعهآمیزبودن نرسیدن به این نتیجهٔ مطلوب در ذهنش تقویت میشد.
me
بعدها برای این عادت ذهنی اصطلاحی را ابداع کرد: «بایداندیشی». ما چیزهایی را که میخواهیم، آن چیزهایی را که ترجیح میدهیم در اختیار داشته باشیم، در ذهن خود ارتقا میدهیم و در نتیجه به این باور شکل میدهیم که باید آنها را در اختیار داشته باشیم. در موقعیتهای خاص باید بهترین عملکرد را داشته باشیم یا اینکه دیگران باید با ما خوشرفتاری کنند. از آنجا که میاندیشیم این چیزها باید اتفاق بیفتند، در صورتی که عکس قضیه رخ دهد فکر میکنیم فاجعهای تمامعیار رخ داده است. هیچ تعجب ندارد اینقدر مضطرب میشویم: ناخودآگاه تصمیم گرفتهایم اگر به اهدافمان نرسیم، پیامد حاصله نه بد، بلکه خیلی بد و حتی وحشتناک خواهد بود.
me
اِرنرایک مینویسد: «مثبتاندیشی خودش تبدیل به یک تجارت شده بود، بازار تجارت خریدار اصلی آن بود و مشتاقانه پیامهای شادیبخش را که همهچیز از طریق خواست ذهنی امکانپذیر است، میپذیرفت. این پیام برای کارمندان مفید بود؛ کارمندانی که در شروع قرن بیست و یکم باید ساعتهای بیشتری را به کار اختصاص میدادند و از مزایا و امنیت شغلی کمتر و کمتری بهرهمند میشدند. اما برای مدیران ردهبالا هم ایدئولوژی رهاییبخشی بود. فایدهٔ نگرانی در مورد ترازنامهها و تحلیل خستهکنندهٔ ریسکهای سرمایهگذاری چیست -و اصلاً چرا باید نگران قرارگیری در معرض قرضهای سیلآسا و ریسک قصور در بازپرداخت بدهی باشیم- وقتی همهٔ چیزهای خوب نصیب کسانی میشود که خوشبینانه منتظر آن چیزهای خوب هستند؟
me
زنی امریکایی که در کیبرا کار میکند، به من گفت این درک بهشدت او را تحتتأثیر قرار داده: «از این خیالپرستی متنفرم: "اوه، چقدر این مردم شادن." این مردم از خیلی جنبهها شاد نیستن... اما وقتی به لباسای قشنگ و شغلای خوب دسترسی نداری، وقتی زندگیت ستونی نداره که بتونی بهش بچسبی، باید بذاری مردم تو رو با نحوهٔ زندگیکردنت بشناسن، نه با لباسایی که پوشیدی یا شغلی که داری. اگه میخوای مردم دوستت داشته باشن باید باهاشون مهربون باشی! باید تو چشاشون نگاه کنی! این چیزیه که زیاد تو امریکا نیست، چون داریم میگیم: "ببین چی پوشیدم، ببین رو کارت ویزیتم چی نوشته، نیازی ندارم با تو خوب رفتار کنم." پس آره این مردم آسیبپذیرن یا اگه بخوایم یه طور دیگه بگیم، تظاهر و خودنمایی کمتری وجود داره. نمیگم این ضرورتاً آدم رو شادتر میکنه... اما وقتی چیزی نداری که بهش بچسبی -وقتی انتخابای پیشِ روت کمتره- اوضاع فرق میکنه. دیگه وقت فخرفروشی نیست، باید صادق و سرراست باشی.»
Rasoul
تعجب ندارد که گاهی از طریق پیگیری احساس امنیت، ریسک کاهش امنیت را به جان میخریم. احتمال اینکه در تصادف رانندگی کشته شوید بهشدت بیشتر از احتمال کشتهشدن در اثر سقوط هواپیماست و احتمال مرگ بر اثر سکتهٔ قلبی بهشدت بیش از احتمال کشتهشدن به دست جنایتکاری خشن است. اما اگر در واکنش به اخبار هواپیماربایی تروریستی، به جای استفاده از هواپیما با اتومبیل به مسافرت بروید یا به جای صرف زمان و انرژی روی رژیم غذاییتان، وقت خود را صرف محافظت از خانهتان در برابر مهاجمان و دزدان کنید، در حقیقت اجازه دادهاید سوگیریهایتان امنیت واقعی شما را قربانی احساس امنیت کند.
Rasoul
وقتی تلاش میکنیم اتفاقی نیفتد، در نهایت دقیقاً همان اتفاق رخ میدهد، گویی آهنربایی است که ما را به خود جذب میکند. وگنر از این پدیده با عنوان «خطای دقیقاً خارج از انتظار» یاد میکند و توضیح میدهد: «این خطا زمانی رخ میدهد که موفق میشویم دقیقاً اشتباهترین کار ممکن را انجام دهیم؛ اشتباهی چنان واضح که از پیش بدان فکر کرده و تصمیم میگیریم نگذاریم بههیچوجه رخ دهد.
🅜︎🅐︎🅗︎🅢︎🅐︎🅝︎
وجود «صنعت پررونق خوشبختی» به شادی ملی منجر نمیشود و غیرمنطقی نیست که گمان بریم شاید این صنعت حتی سطح شادی ملی را کاهش دهد.
محمد جواد
«مرگ هیچ ارتباطی به ما ندارد، چراکه مادامی که ما زندهایم مرگ حضور ندارد و وقتی مرگ حضور دارد، دیگر ما وجود نداریم.»
علی
حجم
۲۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
حجم
۲۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان