بریدههایی از کتاب ارتداد
۴٫۱
(۳۰۴)
«ایمان، در هوای صاف و زمین آرام، محک نمیخورد. تکان و طوفانْ آغاز پرسش است. شوکْ عمق ریشههای اندیشه را نشان میدهد. شوک، شک میآفریند. گلآلود میکند و چُرت آرام روزمره را با کابوسی وحشتزا میگسلد. شوک، شک میآفریند و شکیبایی میسوزاند.»
العبد
- برخی عشق را چنگکی میدانند که نیازهای تنشان را به آن بیاویزند. لحظهای را که نیاز غلیان میکند حادثهٔ عشق مینامند و آن را با تمنا میجویند و آنگاه که نیاز فروکش کرد، عشق را از یاد میبرند. عشق محصول انس است و بعد از نیاز تن و در غیاب آن آغاز میشود. غیر از این تعریف را برای حضرت عشق، توهینآمیز میدانم.
العبد
از مکر خداوند پروا کنید. از آنچه بهتدریج رخ میدهد بترسید؛ فاصلههای تدریجی، لرزشهای تدریجی، سستیهای تدریجی، «شدن» های تدریجی! از تدریج بیش از شوک بهراسید.
العبد
پیشوای نهضت بیشتر هشدار میدهد: «با مردمان پراکندهجان، پریشانچشم و خشکیدهذوق، تاریخ به پیش نمیرود. انقلابی که آفاق را دیگرگون کند، عزیمتگاهش اعماق قلب منقلبشدهٔ انسانهاست. انقلاب در آفاق، میوهٔ انقلاب در انفس است.»
العبد
چرا تاریخ اینقدر تنبل است؟
- دریا، تو فکر میکردی شاه به این زودی فرار کند؟
- نه! هیچوقت.
- پس تاریخ خیلی هم تنبل نیست. پدیدهها سریعتر از تصور ما رخ میدهند.
العبد
بلا را ما انتخاب نمیکنیم. بلا غالباً خودش سرزده میآید و ماهیچههای کرخت و خوابآلود تاریخ را به تحرک وامیدارد. بلا میآید تا تاریخ زخم بستر نگیرد. دقیقاً لحظهای که همگان در شهری پرپیچوخم و خاموش گموگور شدهاند و بیمقصد به دیوارهای بلند روزمرگی میخورند، فتنهای جرقه میزند و «وقت» و هنگامهای تجلی میکند تا چشمها برای لحظاتی مبدأ و مقصد را ببینند و راه را از سر بگیرند. فتنه ترفند خداوند است برای ورق زدن تاریخ، برای زیرورو کردن همه چیز، از ارباب و رعیت، ظالم و مظلوم، گمراه و هدایتشده، دارا و ندار، غمگین و سرخوش، نگران و امیدوار.
العبد
باید ترتیبی بدهیم که فروافتادن در گناه دشوارتر از حفظ طهارت باشد. جامعهای که طاهر ماندن در آن دشوارتر از ارتکاب گناه باشد، قطعاً دینی نیست. بنابراین در جامعهای که ما میسازیم - میخواستیم بسازیم - چیزهایی ممنوع خواهد بود. نه آنقدر که اختیار ذاتی انسان را بیاعتبار کند.
raza
درست آن لحظه که سختی و رنج تو را فرامیگیرد، یک پرسش اضطرابآمیز مثل علفی خودرو از دل ناشکیبا سربرمیآورد: «آیا این انتخاب به رنجی که در پی دارد میارزد؟»
raza
خداوند فراموشی را خلق کرد تا رنجها خاطره نشوند بلکه در ظلمت عدم فروروند و جای خود را به آرامش بدهند
raza
«بهیقین که پروردگار تو همواره در کمین است.»
مصحف، سورهٔ هشتادونُه، آیهٔ چهارده
بلا را ما انتخاب نمیکنیم. بلا غالباً خودش سرزده میآید و ماهیچههای کرخت و خوابآلود تاریخ را به تحرک وامیدارد. بلا میآید تا تاریخ زخم بستر نگیرد. دقیقاً لحظهای که همگان در شهری پرپیچوخم و خاموش گموگور شدهاند و بیمقصد به دیوارهای بلند روزمرگی میخورند، فتنهای جرقه میزند و «وقت» و هنگامهای تجلی میکند تا چشمها برای لحظاتی مبدأ و مقصد را ببینند و راه را از سر بگیرند. فتنه ترفند خداوند است برای ورق زدن تاریخ، برای زیرورو کردن همه چیز، از ارباب و رعیت، ظالم و مظلوم، گمراه و هدایتشده، دارا و ندار، غمگین و سرخوش، نگران و امیدوار.
raza
از امام میپرسم: «نتیجهٔ استدراج چیست؟»
- ارتداد!
- ارتداد چه کسی؟
- ارتداد انسان و در پس آن تاریخ، گروهی از انسانهای یک عصر.
(!_!) hana🌱
«منکرانِ سخن حق را به من واگذار که ‘بهتدریج’ آنان را از جایی که گمان نمیکنند، به ورطهٔ هلاکت فرو خواهیم افکند.»
مصحف، سورهٔ شصتوهشت، آیهٔ چهلوچهار
(!_!) hana🌱
اینکه ما خسته نشده بودیم کافی نبود؛ باید به رژیم هم میفهماندیم که خسته نشدهایم. هرچند که رژیم هیچوقت هیچچیز را آنطور که باید، نشناخته بود و نمیشناخت؛ بهخصوص ما مردم را. گاه به این فکر میکنم چطور آدمهایی که به زبان ما فارسی حرف میزنند، حتی مثل ما لهجه دارند، جزئیات قیافههای کوهی، کویری، جنگلی، بندری، و شهری ما را در چهرهٔ خود دارند، اینقدر با ما متفاوتاند؟ آنها کِی فرصت کردهاند اینقدر با ما فرق پیدا کنند؟
سلاله
یونس، عشق مهمتر است یا معشوق؟
- عشق مهمتر است، دریا! فراق معشوقْ طاقتسوز و جانکاه است ولی فقدان عشقْ مرگ است. عاشق بدون معشوق میسوزد و عاشقتر میشود، اما بدون عشقْ حیاتی نیست که دربارهٔ چیستی آن حکمی بکنیم.
شنونده
دعوتی که مبتنی بر فطرت باشد، پیروزیاش دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد..
مامان فاطمه نقلی
تو دستوپازنان از مصرِ وجود خودت بیرون رفتهای و با عصای هجر، نیل نفْست را شکافتهای تا جنود ناپیدای خودخواهی را در آن غرق کنی. از عصای خود نترس. حالا به درون خود سری بزن و پاسخ مرا بده؛ «ما تلک بیمینک یا موسی؟»
کاربر ۴۱۲۹۵۶۳
- این یک تقلب هوشمندانه است: خواستن آزادی به جای عدالت. و یک تقلب هوشمندانهتر: جا زدن تنطلبی و غریزهپروری، به جای آرمان مقدس آزادی
مامان فاطمه نقلی
بگیرد. زمان، هولانگیز و بیملاحظه، به جلو میخزد و این ناتوانیِ بزرگی است که نمیتوانیم به عقب بازگردیم تا جلوی حادثهای را بگیریم یا آن را به شکل دیگری رقم بزنیم.
کاربر ۴۱۲۹۵۶۳
تن و لامسه واقعیتی انکارناپذیر است. ولی عشق نه با آن آغاز میشود و نه با آن پایان مییابد. در سطحی پایینتر از کلمه و معنا که خانهٔ اصلی ابراز عشق است، گاهی تن و لامسه هم با حرارتش، حضور عشق را تأیید میکند. ولی آنها که از سطح تن و لامسه عشق را آغاز میکنند، بعید میدانم به سطح کلمه و معنا اوج بگیرند. همانطور که اگر بگویند عشق در یک نگاه متولد میشود و شعله میکشد، دغلبازی کردهاند. تازهکارها غالباً سرکشیِ هوس را با تولد عشق اشتباه میگیرند.
کاربر ۴۱۲۹۵۶۳
برخی عشق را چنگکی میدانند که نیازهای تنشان را به آن بیاویزند. لحظهای را که نیاز غلیان میکند حادثهٔ عشق مینامند و آن را با تمنا میجویند و آنگاه که نیاز فروکش کرد، عشق را از یاد میبرند. عشق محصول انس است و بعد از نیاز تن و در غیاب آن آغاز میشود. غیر از این تعریف را برای حضرت عشق، توهینآمیز میدانم.
کاربر ۴۱۲۹۵۶۳
حجم
۲۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان