بعضی از پسرها و دخترها نویسنده میشوند چون تنها دفترِ کاری که دوست دارند، داخل سرشان است.
Narjes
زندگی امتحانی است که فقط یک سؤال دارد: اصلا چرا داری امتحان میدهی؟
رضا
همچنان از خودش میپرسد چرا تنبلم؟ چرا نویسنده نشدم؟ چرا دیگر نمیتوانم کتاب بخوانم؟
khazar
همه چیزِ پول را دوست داشتم به جز پاشنه ورکشیدن و به دست آوردنش را.
khazar
«نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت.»
کاربر ۲۳۷۱۵۹۲
آدمها بدون کار پژمرده میشوند. اما از آن طرف بعضی آدمها از اساس، پژمرده و افسردهاند.
.GH.
فقط وقتی مینویسم، فکر میکنم.
Hamed Khajeh
چون دانستنِ این نکته تسلیبخش است زمانی، جایی، کسی حس کرده باید حرف بزند، کسی که به یک برگ کاغذ خیره شده و سفیدیِ بداخمِ ابدیت را با علائمِ کوچک و ناموزونی آلوده که فارغ از شکل و ترکیبشان همیشه میگویند: مرا بشناس.
boogi.lu
«نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت.»
Atena
ظاهراً ما هنوز هم بر اساس کتابهایی که میخوانیم قضاوت میشویم.
Hamed Khajeh