بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فقط روزهایی که می نویسم | طاقچه
تصویر جلد کتاب فقط روزهایی که می نویسم

بریده‌هایی از کتاب فقط روزهایی که می نویسم

۳٫۶
(۳۶)
بعضی از پسرها و دخترها نویسنده می‌شوند چون تنها دفترِ کاری که دوست دارند، داخل سرشان است.
Narjes
زندگی امتحانی است که فقط یک سؤال دارد: اصلا چرا داری امتحان می‌دهی؟
رضا
همه چیزِ پول را دوست داشتم به جز پاشنه ورکشیدن و به دست آوردنش را.
khazar
همچنان از خودش می‌پرسد چرا تنبلم؟ چرا نویسنده نشدم؟ چرا دیگر نمی‌توانم کتاب بخوانم؟
khazar
«نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت.»
کاربر ۲۳۷۱۵۹۲
آدم‌ها بدون کار پژمرده می‌شوند. اما از آن طرف بعضی آدم‌ها از اساس، پژمرده و افسرده‌اند.
.GH.
فقط وقتی می‌نویسم، فکر می‌کنم.
Hamed Khajeh
چون دانستنِ این نکته تسلی‌بخش است زمانی، جایی، کسی حس کرده باید حرف بزند، کسی که به یک برگ کاغذ خیره شده و سفیدیِ بداخمِ ابدیت را با علائمِ کوچک و ناموزونی آلوده که فارغ از شکل و ترکیب‌شان همیشه می‌گویند: مرا بشناس.
boogi.lu
«نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت.»
Atena
ظاهراً ما هنوز هم بر اساس کتاب‌هایی که می‌خوانیم قضاوت می‌شویم.
Hamed Khajeh
بیشتر ماها می‌خواهیم به قله برسیم اما همه‌مان ارادهٔ صعود نداریم
.GH.
این سؤال آزاردهندهٔ دوران کودکی - وقتی بزرگ شدی می‌خواهی چه کاره بشوی؟ - مرا همیشه در بهت و حیرت فرو می‌بُرد.
.GH.
ممکن است به نظر خیلی‌ها این اعتراف چندان تکان‌دهنده نباشد اما برای کسی که لابه‌لای کتاب‌ها بزرگ شده، کسی که اولین دوستانش کسانی بوده‌اند که می‌توانسته با آن‌ها دربارهٔ کتاب‌ها حرف بزند و کسی که نوشتن و خواندن و درس دادنِ کتاب‌ها برایش محتوم و ناگزیر بوده است، بی‌علاقه شدن به ادبیات دست‌کمی از دست کشیدن از عشق ندارد
bahrami.ah
و اگر قلم چیز دیگری نداند، این را می‌داند که روزی باید از حرکت بایستد؛ این هم بخشی از راز و رمز ماجرا است. مرگ منتظر است و ما، هر کدام به شیوهٔ خود، به ملاقاتش می‌رویم.
venus
انگار که آگاه بودن از زندگی، وقتی از حد بگذرد زندگی را مختل می‌کند.
Sina Iravanian
ساموئل بکت این‌طور توضیحش می‌دهد: «نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت.»
Rezabtin
بیشتر ماها می‌خواهیم به قله برسیم اما همه‌مان ارادهٔ صعود نداریم.
Atena
رابرت برتونِ پرتلاش نوشت «من از اندوه می‌نویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم.»
honey
ظاهراً ما هنوز هم بر اساس کتاب‌هایی که می‌خوانیم قضاوت می‌شویم. شاید هم باید بشویم.
bahrami.ah
وقتی می‌نویسیم جریان فکر، تغییر می‌کند و باعث آزاد شدن جملاتی می‌شود که در کرانه‌های آگاهی، پنهان بوده‌اند. انگار ریتمی در نوشتن هست که نت‌های ناشنیده را به چنگ می‌آورد. در فاصلهٔ بین سر و شکل دادن به یک فکر و نوشتن‌اش، نانوثانیه‌ای وجود دارد که در آن فکر به جمله تبدیل می‌شود؛ جمله‌ای که احتمالاً اگر قرار بود به زبانش بیاوریم شکل دیگری پیدا می‌کرد. این ریتم، که بیشتر احساس می‌شود تا شنیده، فقط موقع نوشتن محقق می‌شود و از آنجا که حرف زدن، به صورت زنده اتفاق می‌افتد و تا حدی به مخاطب نیز بستگی دارد نمی‌توان این ریتم را در آن بازآفرینی کرد. بنابراین نویسندگان بزرگ ممکن است سخن‌گویان متوسطی از آب دربیایند و آن‌هایی که داستان‌گویان شفاهی فوق‌العاده‌ای هستند وقتی پای نوشتن وسط بیاید بال بال بزنند.
باران

حجم

۱۴۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۱۴۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد