بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به کشتنش می ارزد | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب به کشتنش می ارزد

بریده‌هایی از کتاب به کشتنش می ارزد

مترجم:علی قانع
ویراستار:سارا بحری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۵۰ رأی
۳٫۶
(۵۰)
پدرم یک‌بار مرا «گونهٔ کمیابی از حیوانات» خطاب کرد و الان چنین حسی داشتم.
مهدی بهرامی
آهنگ «در خیابان دلفین سبز» مایلز دیویس تمام شد و آهنگ «برگ‌های پاییزی» گروه نات کینگ کولز شروع شد. به کلمات گوش سپرده بودم و سعی می‌کردم حواسم را از این حقیقت که شبانه در حال رانندگی هستم و مسافرم یک آدم مرده است، پرت کنم
مهدی بهرامی
«آره احتمالاً. ولی یک جای کار می‌لنگه. ما گفت‌وگوی خوبی داشتیم ولی اون سعی نکرد مخ من رو بزنه، اون یک مرد متأهل...» کارآگاه لبخندی زد و شانه‌ای بالا انداخت. «شاید متوجه نشدی. ما همیشه با این‌جور چیزها سروکار داریم. بعضی مردها با بعضی زن‌ها ملاقات می‌کنند، زن‌ها هم فکر می‌کنند هیچ اتفاقی نیفتاده، ولی نکته‌ای که بعد متوجه می‌شن اینه که مردها دارند زاغ‌سیاهشون رو چوب می‌زنند. و برعکس، البته برعکسش کمتر پیش می‌آد.»
مهدی بهرامی
همان‌طور که در شلوغی خیابان رانندگی می‌کرد، یک دستش روی فرمان بود و دست دیگرش روی زانو و با انگشت اشاره یک موسیقی فرضی را می‌نواخت.
مهدی بهرامی
مادرم سؤال‌هایی می‌کرد که خودش از قبل جوابش را می‌دانست
مهدی بهرامی
باید به این حقیقت اعتراف کنم. کشتن آدم‌ها برایم مثل زخمی بود که سال‌ها بود آن را نخارانده بودم.
مهدی بهرامی
می‌خوام یک چیزی ازت بپرسم. اگه همین امروز یک زمین‌لرزه توی ماین بیاد و میراندا و براد کشته بشن، چه حسی به تو دست می‌ده؟» بی‌آنکه فکر کنم گفتم: «این خوشحالم می‌کنه. تمام مشکلاتم رو حل می‌کنه و اون‌ها سزاوارش هستند.» «این تمام کاریه که انجامش می‌دیم. ما یک زمین‌لرزه ایجاد می‌کنیم، زمین‌لرزه‌ای که اون دو نفر رو باهم دفن می‌کنه
مهدی بهرامی
. ذهنم به هر سمتی می‌رفت و ناامیدانه تقلا می‌کرد این اطلاعات جدید را هضم کند. بخشی از من مدام حرف‌های کتی را زیر سؤال می‌برد که ثابت می‌کرد من دچار سوءتفاهمی مسخره شده‌ام، اما بخش منطقی‌ترم می‌دانست که درست شنیده‌ام و تمام این مدت یک احمق بوده‌ام.
مهدی بهرامی
او برای بچه‌هایش فراتر از اینکه یک عکس از آنها در خانه نگه دارد، اهمیتی قائل نمی‌شد، و بعید بود که برای کس دیگری جز خودش اهمیت قائل شود. او در دنیای خودش یک آدم منفی بود. به لی‌لی فکر کردم، و به انتها رسیدن ناگهانی براد، و اینکه واقعاً اهمیتی برای من نداشت. درواقع می‌خواستم این اتفاق بیفتد. نه‌فقط برای مجازات براد به‌خاطر کاری که با همسرم کرده بود، بلکه چون محو شدن براد از روی کرهٔ زمین اتفاق خوبی بود
مهدی بهرامی
برنامه‌ای نداشتم که عاشق کسی بشوم، اصلاً مگر کسی می‌تواند برای عاشق شدن برنامه‌ریزی کند؟
مهدی بهرامی
تنها یک ثانیه یا بیشتر طول کشید که صدای برخورد سنگ‌ها به چیزی سفت را شنیدم و فهمیدم چاه چندان عمیق نیست
مهدی بهرامی
از او پرسیدم: «یک سؤال دارم، دقیقاً چند نفر رو کشتی؟» می‌خواستم با این سؤال هم سر شوخی را باز کنم هم بفهمم آیا خودش به موعظه‌هایی که می‌کند عمل کرده بود یا نه.
مهدی بهرامی
این واقعیته که چطور خیلی‌ها فکر می‌کنند انسان‌ها سزاوار یک زندگی طولانی هستند، درصورتی‌که واقعیت زندگی اینه که احتمالاً خیلی از ما لیاقتش رو نداریم. من فکر می‌کنم گاهی آدم‌ها کار زندگی رو به جاهایی می‌رسونند که دیگران رو وادار می‌کنند این حق رو از اون‌ها بگیرند.
مهدی بهرامی
عمر گل سرخ و عمر درخت سرخس باهم برابر است.
مهدی بهرامی
وقتی لیوان‌ها را بالا بردیم و اولین جرعه‌ها را نوشیدیم لحظات ناخوشایندی بود، مثل آدم‌های بی‌دست‌وپا به همدیگر نگاه می‌کردیم و حرفی نمی‌زدیم. هردو مانده بودیم چه بگوییم، تا اینکه من سکوت را شکستم. تکه یخی را با دندان‌هایم شکستم و گفتم: «عجب قرار ملاقات دوم بدی!» خندید و جواب داد: «به گمونم هیچ‌یک از ما انتظار نداشت اون یکی سر قرار حاضر بشه.»
مهدی بهرامی
گاهی فکر می‌کنم وقتی یک طلاق اتفاق می‌افتد تمام خانواده درگیر می‌شوند و باعث می‌شود آنها به‌مرور در مکان‌های جغرافیایی مختلفی پراکنده شوند. من و پدرم در شرق ماندیم، مادر و خواهرم به غرب رفتند.
مهدی بهرامی
مادرم یک‌بار به من گفت وقتی رابطه‌شان تمام شد و پی برد هشت سال از عمرش را با یک آدم عوضی تلف کرده، با خودش عهد بست یک شوهر صاف‌وساده و قابل‌اعتماد پیدا کند
مهدی بهرامی
. نمی‌خواستم از این چاقو استفاده کنم، اما گذاشتن آن در جیبم به من حس خوبی می‌داد.
مهدی بهرامی
تاپ سفیدی را پیدا کردم که آن را چند سال قبل خریده بودم. روی تاپم پروانه‌ای قلاب‌دوزی شده بود و کمی هم برایم تنگ بود. می‌خواستم مطمئن شوم که چت بعد از دیدنم تا چمنزار دنبالم می‌آید. چاقوی جیبی‌ای را که هدیهٔ پدربزرگم آقای هندرسون بود در جیب جلوی شلوارم گذاشتم
مهدی بهرامی
از بالای کتاب آگاتا کریستی که مشغول خواندنش بودم، به او نگاهی انداختم، او هم برایم دست تکان کرد
مهدی بهرامی

حجم

۳۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان