گفتم: «بس کنید، من گرسنهم و نمیتونم ادامه بدم.» خانم مترجم با لبخند دوستانهای به من گفت اهل لنینگراد است و میداند گرسنگی یعنی چه و بعد اضافه کرد: «وقتی که شما سعی میکردید به ما گرسنگی بدید...» و سپس کمی سرخ شد و ادامه داد: «ما موشهای شهر رو میخوردیم.» از عصبانیتی که نشان داده بودم شرمنده شدم و ساکت ماندم. بازجوییِ آن روز به پایان رسید.
رز قرمز
گاهی میبینم برخی مینویسند که «اگر پیشوا این مسئله را میدانست فلان میشد...!» ولی این تصور اشتباه است، چون هیتلر از همهچیز باخبر میشد و همهچیز را میدانست. او با معترضانی که نقش خاصی در جامعه داشتند و میتوانستند علیهاش بر جامعه تأثیر بگذارند برخورد میکرد و هرکس علناً با او مخالفت میکرد، با جان خود بازی میکرد.
رز قرمز
دلایل وفاداری او به «رئیس» ش ساده و معمولی بود. از طرفی، این وفاداری همنوا با سرسپردگی ابرازشده توسط هر خدمتکاری به اربابش از روز ازل تاکنون وجود داشته است. از طرف دیگر، همانطور که در این خاطرات میبینیم او هیتلر را یک نابغه میدانست و معتقد بود یکی از «بزرگمردان» تاریخ است.
رز قرمز
«انسان همیشه به مراد دلش میرسد، ولی به مقیاس بسیار کم و آن هم روزی که دیگر خیلی دیر است.»
Mana
«انسان همیشه به مراد دلش میرسد، ولی به مقیاس بسیار کم و آن هم روزی که دیگر خیلی دیر است.»
Mana