بریدههایی از کتاب خیره به خورشید
۳٫۱
(۱۸)
خیلیها از کمرنگ شدن ترسهایشان، علاقهمندی به خطر کردن و کمتر شدن دغدغههایشان از طرد شدن خبر دادهاند. یکی از بیمارانم به شوخی میگفت: «سرطان مشکلات روانی را برطرف میکند.» و دیگری گفت: «چقدر ناراحتم که این همه وقت عمرم را هدر دادم تا حال سرطان گرفتم و تازه چگونه زندگیکردن را آموختم!»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
سوزان چندین دیدگاه داشت: اینکه بدن او در جریان پیری افتاده و پسرش نماینده اجرای طرح جاودانگی اوست؛ و اینکه قدرت او برای کمککردن به پسرش یا توقف روند پیری بسیار محدود است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
جراحی زیبایی و علامت تولد شصت سالگیاش گواه اضطراب نهفته مرگ بودند که آنها را گردن پسرش انداخته بود. روش درمانی من اینگونه بود که او را از منشأ اضطرابش مطلع و سعی کردم وی را با آن رودررو کنم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«فکر نمیکردم کمکی از دستت بربیاید، ولی باید اعتراف کنم که این یک ربع آخر تو تمام حواس من را از جورج منحرف کردی. در چهار روز گذشته حتی یک لحظه هم بدون فکر او زندگی نکرده بودم.»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«به نظر من بیشتر هراس تو مربوط به خودت است نه به جورج و این به تولد شصت سالگیات برمیگردد. زیرا به تو یادآوری کرده که در گذران عمر و پیری هستی و به مرگ نزدیک میشوی. پس تو در عمق جانت از خود میپرسی باقیمانده عمرت را چه خواهی کرد؟ به خصوص در چنین شرایطی که روی جورج هیچ حسابی نمیتوانی بکنی، چه چیز به زندگی تو معنا میبخشد؟»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
من گمان میکنم که بخشی از اضطرابت به چیز دیگری مربوط میشود که تو آن را به جورج ربط دادهای.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
من گمان میکنم که بخشی از اضطرابت به چیز دیگری مربوط میشود که تو آن را به جورج ربط دادهای.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
درست است که او پسرش بود، اما مسئله چیزی فراتر از این بود. جورج برای سوزان خیلی پر رنگ بود. انگار تمام زندگی سوزان حول موفقیتهای او میچرخید.
برایش توضیح دادم که چطور بچهها برای بعضی از پدر و مادرها دریچهای به سوی جاودانگی هستند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
هر مادری از اعتیاد و به زندانافتادن فرزندش غصهدار میشود، اما عکسالعمل سوزان بسیار افراطی بود. من شک کرده بودم که شاید این حد از اضطراب، منشاء دیگری داشته باشد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
شبی که از ترس مرگ به خود میلرزید و به اتاق خواب پدر و مادرش پناه برد. مادرش او را دلداری داد و دو چیز گفت که او هرگز از یاد نبرد:
«تو زندگی درازی پیش روی داری و دلیلی ندارد که از الان به این مسائل فکر کنی.»
«وقتی خیلی پیر و به مرگ نزدیک شدی، یا دلت آرام میگیرد و یا بیمار میشود. به هر حال دیگر مرگ برایت اینقدر ناخوشایند نیست.»
جنیفر تمام عمر حرفای مادرش را آویزه گوشش کرده و راهکارهای چارهسازی نیز به آنها اضافه کرد. همواره به خودش گوشزد میکرد که این انتخاب اوست که به مرگ فکر کند یا نه.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
بسیاری از ما هراس از مرگ را با ترس از مشکلات، بدبختی یا شکست به هم پیوند میزنیم. عدهای از تردید به عظمت و جاودانگی و اینکه برای همیشه از صحنه زندگی پاک خواهند شد، در عذاب هستند. گروهی نمیتوانند مفهوم نبودن را درک کنند و همواره به این سؤال مشغولند که پس از مرگ به کجا میروند. عدهای دیگر گرفتار ترس ناپدیدشدن از دنیای خود هستند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
من به عنوان کسی که در آیندهای نه چندان دور خواهد مرد و رواندرمانگری که چند دهه با هراس از مرگ سر و کله زده، معتقدم که رویارویی با مرگ نه تنها همانند گشودن جعبه پاندورا نیست، بلکه باعث میشود ما با قدرت بیشتر و رفتاری دلسوزانهتر به زندگی بازگردیم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
اما تقصیر اصلی گردن مدارس تخصصی است که آموزش چندانی از روشهای هستیگرایی نمیدهند
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
قدرتمندترین ابزار در شکستدادن این ترس، نیروبخشی عقاید و ارتباط انسانها با یکدیگر است
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
هراس از مرگ مشکلاتی ایجاد میکند که شاید در نگاه اول به فناپذیری مربوط نباشد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
اعتقاد به خداوند در فرهنگهای مختلف و زندگی جاویدان در دنیایی ذیگر، این هجران دردناک را تسکین داده و برنامهای روشن برای داشتن زندگی معنادار به ما ارائه میدهد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
هراس از مرگ منشأ تمام مذاهب است که سعی دارد به گونهای اضطراب و اندوهِ فناپذیری ما را تعدیل کند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
با گذر زمان، دغدغه مرگِ نوجوانی جای خود را به دو وظیفه اصلی دوره جوانی میدهند: پیدا کردن شغل و تشکیل خانواده.
سه دهه بعد، هنگامی که بچهها خانه را ترک کرده و بازنشسته میشویم، بحران میانسالی سر بر میآورد و بار دیگر هراس از مرگ با قدرت هر چه تمامتر نمودار میشود. هنگامی که به قله زندگی میرسیم و راههای پشت سر خود را نگاه میکنیم، در مییابیم که دیگر صعودی وجود ندارد و تنها مسیر باقی مانده سرازیری به سوی زوال و نقصان است. از آن نقطه به بعد فکر مرگ هرگز ما را رها نمیکند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
ریشه این رنج و بدبختی چیست؟ از نظر اپیکور ریشه آن در هراس موجود از مرگ نهفته است. به عقیده او تصور ترسناک از مرگِ اجتنابناپذیر در لحظات خوش زندگی رخنه کرده و به هیچ لذتی رحم نمیکند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
به خصوص اپیکور. هر چه بیشتر از این متفکر برجسته آتِنی میخوانم، یقین میآورم که اپیکور پیشگام رواندرمانگری بوده و من از نظرات او در این کتاب بهرهمند هستم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
حجم
۱۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان