بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ادبیات در مخاطره | طاقچه
کتاب ادبیات در مخاطره اثر تزوتان تودوروف

بریده‌هایی از کتاب ادبیات در مخاطره

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۲.۲از ۲۱ رأی
۲٫۲
(۲۱)
ادبیات بسیار به کار می‌آید. وقتی افسردگی به ستوهمان آورده، دستمان را می‌گیرد و نزد انسان‌های اطرافمان می‌برد، جهان را بهتر به ما می‌شناساند و یاری‌مان می‌دهد بهتر زندگی کنیم. چنین نیست که ادبیات پیش از هرچیز مرهم روح باشد، بلکه راهی برای کشف جهان است و می‌تواند از درون متحولمان کند. ادبیات نقشی حیاتی دارد، اما برای ایفای این نقش لازم است معنای گسترده و قدرتمند آن را در نظر آوریم، معنایی که تا اواخر قرن نوزدهم در اروپا تفوق داشت و امروز به حاشیه رانده شده و جای به مفهومی از ادبیات داده است که به طرزی پوچ محدود و محصور است.
محمد
مسئلهٔ پیچیدهٔ توازن میان رابطهٔ اثر با جهان، که در قرن هجدهم و نوزدهم کم وبیش به آن توجه شده بود، دوباره مغفول ماند و به‌سرعت حوزهٔ ادبیات را نیز تحت تأثیر قرار داد و گسستی بی‌سابقه به وجود آورد. بدین ترتیب، درهٔ عمیقی شکل گرفت میان ادبیات عامه‌پسند (تولیداتی که مستقیمآ به زندگی روزمرهٔ خوانندگان می‌پردازند) و ادبیات فضلا (که حرفه‌ای‌ها ــ منتقدان، استادان، نویسندگان ــ آن را می‌خوانند و فقط به شگردهای تکنیکی مؤلفان توجه دارند). یک طرف موفقیت اقتصادی و طرف دیگر ویژگی‌های ناب هنری؛ گویی این دو جنبه بالذات مغایر یکدیگرند، تا بدان‌جاکه اقبال چشمگیر خوانندگان به یک اثر نشانهٔ ضعف هنری آن است و بی‌توجهی یا سکوت منتقدان را به دنبال دارد.
محمد
این‌ها که گفتم بدین معنا نیست که تدریس شیوه‌های تحلیل ادبی باید یکسره میدان را برای تدریس آثار ادبی خالی کند، بلکه هرکدام باید جای خود را داشته باشند. تدریس رویکردها، مفاهیم و روش‌ها (نیز) در دانشگاه لازم است. سرفصل دروس مدرسه، که مخاطبش عمومند و غیرمتخصصان، نباید با دانشگاه یکی باشد. مخاطب ادبیات همگانند، اما مطالعات ادبی نه. پس تدریس ادبیات بر مطالعات ادبی مقدم است. دبیر وظیفهٔ سنگینی بر دوش دارد، زیرا باید آنچه را در دانشگاه فراگرفته است به شیوه‌ای نامحسوس در درس‌هایش به کار گیرد و از تدریس مستقیم آن‌ها خودداری کند. آیا این انتظار بیجا نیست که از دبیر بخواهیم کاری را انجام دهد که استادانش هم از پس آن برنمی‌آیند؟ پس جای تعجب نیست که دبیر ادبیات همیشه به نتایج مطلوبی نمی‌رسد.
محمد
اگر چنین غایتی را برای آموزش ادبیات در نظر بگیریم، غایتی که دیگر صرفآ در خدمت بازتولید استادان ادبیات نباشد، به‌راحتی می‌توانیم دربارهٔ فضای حاکم بر آموزش ادبیات به توافق برسیم: باید آثار ادبی را در دل گفت‌وگوی گستردهٔ میان انسان‌ها گنجاند، گفت‌وگویی که از ازل آغاز شده و هرکدام از ما سهمی اگرچه ناچیز در آن داریم.
محمد
و درنتیجه، چه تمهیدی بهتر از این برای ورود به مشاغلی که بنیانشان بر روابط انسانی است؟ اگر چنین تصوری از ادبیات داشته باشیم و آن را در تدریس به کار بندیم، کمک ارزشمندی به دانشجویان آیندهٔ حقوق و علوم سیاسی، مددکاران اجتماعی و روان‌درمانگران، تاریخدانان و جامعه‌شناسان کرده‌ایم! چه چیز بهتر از تلمذ نزد استادان یگانه‌ای چون شکسپیر، سوفوکلس، داستایفسکی و پروست؟ آیا جز این است که پزشک آینده، برای مهارت در شغلش، از چنین استادانی بیش‌تر می‌آموزد تا از کنکورهای ریاضی سرنوشت‌سازی که امروز پیش رویش قرار دارند؟
محمد
وقتی موضوع ادبیات وضعیت بشر باشد، آن‌که ادبیات می‌خواند و آن را می‌فهمد به متخصص تحلیل ادبی بدل نمی‌شود، بلکه نسبت به وجود انسان معرفت می‌یابد. برای شناخت خلقیات و هیجانات انسان چه مقدمه‌ای بهتر از غرقه‌شدن در آثار نویسندگان بزرگی که هزاران سال است پیشه‌شان همین بوده؟
محمد
نویسنده با پرداختن به یک موضوع، حادثه یا شخصیت، نظریه‌پردازی نمی‌کند، بلکه خواننده را وامی‌دارد خود به این نظریه برسد. کار ادبیات بیش‌تر پیشنهادکردن است تا تحمیل، بنابراین خواننده را آزاد می‌گذارد؛ گرچه درعین حال او را به فعالیت بیش‌تر برمی‌انگیزد. اثر ادبی از تداعی لغات بهره می‌جوید، به داستان‌ها، نمونه‌ها و موارد جزئی ارجاع می‌دهد و بدین ترتیب آشوبی در حوزهٔ معنا به پا می‌کند، پایه‌های قوهٔ تفسیر نمادین ما را می‌لرزاند، قوای همزادپنداری‌مان را بیدار می‌کند و جنبشی برمی‌انگیزد که طوفان تأثیرش تا مدت‌های مدید پس از اولین برخورد باقی می‌ماند.
محمد
خوانندهٔ معمولی که در پی معنابخشیدن به زندگی خویش است، حق دارد مخالف استادان، منتقدان و نویسندگانی باشد که به او می‌گویند ادبیات فقط از خودش حرف می‌زند و چیزی جز ناامیدی به ما نمی‌آموزد. اگر این حق را از او سلب کنیم، درواقع نقطهٔ پایانی بر خواندن گذاشته‌ایم. کارکرد ادبیات، همچون فلسفه و علوم انسانی، تفکر است و شناخت دنیای ذهنی و اجتماعی‌ای که در آن ساکنیم. واقعیتی که ادبیات در پی فهم آن است به بیان ساده عبارت است از فهم تجربهٔ بشری، هرچند چیزی پیچیده‌تر از آن نیز وجود ندارد. به همین دلیل است که می‌توان گفت دانته یا سروانتس، دست‌کم به اندازهٔ بزرگ‌ترین جامعه‌شناسان و روان‌شناسان، نکاتی را در باب وضعیت بشری به ما می‌آموزند. شناختی که از ادبیات حاصل می‌شود با آنچه جامعه‌شناسان و روان‌شناسان می‌آموزند مغایرتی ندارد.
محمد
گسست قاطع ادبیات و جهان در آغار قرن بیستم رخ داد. این گسست تا حدی نتیجهٔ آرای افراطی نیچه بود، زیرا او حتی وجود هرنوع واقعیت و حقیقتِ مستقل از تفسیر را هم زیر سؤال می‌برد. از این پس، دیگر نه‌تنها ادعای ادبیات مبنی بر عرضهٔ نوعی شناخت از جهان مشروعیت ندارد، بلکه گفتمان‌های فلسفی و علمی نیز در مظان همان شک و تردید قرار می‌گیرند.
محمد
«زندگی از هنر تقلید می‌کند، بسی بیش‌تر از آن‌که هنر از زندگی.» هنر ترجمان جهان است و به آنچه فرم ندارد فرم می‌بخشد. فقط کافی است تربیتمان کند تا وجوه مغفول جهان و موجودات پیرامونمان را کشف کنیم. ترنر مه‌آلودگی لندن را ابداع نکرده، اما اولین کسی بوده که آن را این‌گونه دیده و در تابلوهایش نشانمان داده و به یک معنا چشمانمان را گشوده است. ادبیات نیز چنین است؛ بالزاک شخصیت‌هایش را پیدا نکرده، بلکه آن‌ها را «خلق» کرده است. اما این شخصیت‌ها، پس از خلق‌شدن، پا به جامعهٔ معاصرشان گذاشته‌اند و تا به امروز نیز در کنارمان حضور دارند. جهانْ فی‌نفسه «به طرز وحشتناکی عاری از فرم» است و نقش هنر از همین‌جا آغاز می‌شود: «کار ادبیاتْ آفرینش به کمک مواد خام دنیای واقعی است؛ آفرینش دنیایی جدید که سِحرآمیزتر و پایدارتر و حقیقی‌تر از دنیایی است که چشمان عوام می‌بیند.»
محمد

حجم

۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۹۰ صفحه

حجم

۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۹۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد