بریدههایی از کتاب کجا می روی؟
۴٫۰
(۸۷)
گاهی شدت اندوه بیش از توانایی و بردباری بشر است!
n re
مدتی است که از مقدسات جز نامهای زیبا و فصیح چیز دیگری نمانده!»
n re
«تنها امتیاز انسان بر حیوان همین خنده است.
سپیده اسکندری
در این دنیا نباید در مقابل نیکی انتظار نیکی داشت.
n re
فراموش مکن که انسان در هر جا و هر زمان میتواند از خود دفاع کند. کسی که دارای نهاد پاک و قلب عاری از آلایش است، همیشه و در هر حال پروردگار مهربان نگهدار اوست. آن کسی که توانست در سرزمین فساد و تباهی خود را از آلودگی به گناه محفوظ بدارد، سعادت جاودانی در انتظار اوست.
n re
گاهی شدت اندوه بیش از توانایی و بردباری بشر است!
jacksparrow
دیگر امروز بهخلاف گذشته از شراب و زن و عیش و کامرانی بیزارم، حتی از دیدن قیصر و اعمال نفرتانگیز او وحشت دارم! میدانید چرا؟ برای اینکه به عشق لیژیا پایبند شدهام و حاضر نیستم کسی را در عالم به او ترجیح دهم. برای آنکه لیژیا مثل برف کوهستان پاک و بیشائبه و دور از آلودگی است؛ برای اینکه او از اعمالی که زنان سبکسر و هوسران دیگر میکنند بیزار است و حالا من بدون وجود این دختر در رنجم. زندگی برای من جز زندانی وحشتناک چیز دیگری نیست.»
farinaz
به خندهها و تبسمهای ساختگی این مردم نگاه نکن. میبینی که چطور میکوشند خود را شادمان و متبسم نشان دهند؟ خودشان میدانند که فردای آنها نامعلوم است. از کجا که تا هفتهٔ دیگر نوبت خود آنها نرسد؟ در این صورت هرکس اطمینان دارد که به دنبال این خندهها و مسرتها، اشکها و نالههایی هست...
n re
تو در جنگ همیشه فاتح بودی، در عشق هم پیروزمند باش، منتهی در نبرد با زن بهجای خشونت و بیرحمی، ظرافت و مهربانی به کار ببر!
سپیده اسکندری
آنچه من بدان ایمان دارم این است که تجاوز به حقوق دیگران زشت و ناپسند است و بهعکس یاری و مهربانی زیبا و دوستداشتنی است. کسی که دارای احساسات پاک و عالی باشد پاکدامن است
n re
دوست من، این نکته را همیشه به خاطر داشته باش که سنگ مرمر گرچه زیبا و نایاب است معهذا تا دست استاد مجسمهساز به آن نرسیده و شاهکاری دلپذیر از آن پدید نیاورده، خودبه خود چیزی نیست. چرا تو نخواستی آن استاد هنرمندی باشی که از مرمر خام، محبوبی زیبا و پرستیدنی پدید میآورد؟ دوستداشتن و دلباختن بهتنهایی کافی نیست. عاشق باید بداند که چگونه با معشوق خود رفتار کند و به چه طریق قلب وحشی و ناآشنای او را به خود رام سازد
farhangmk
«چه سعادتمندند این چشمهای من که وجود نازنین تو را در این لحظه میبینند.
چه خوشبختند این گوشهای من که نوای جانپرور تو را میشنوند.
n re
«ای جوان خوشبخت! گرچه دنیا زودگذر و حوادث آن ناپایدار است و در آن سعادتی برای انسان متصور نیست، اما یک چیز در این عالم بسیار شیرین و گرانبهاست و آن جوانی است، این جوانیست که به انسان اینهمه شور و هیجان میدهد...»
n re
یک بار دیگر حس کرد که زندگی، تنها این جهان پرمشقتی نیست که او در آن طی عمر میکند، بلکه دنیای دیگریست پر از فداکاریها، صمیمیتها و ازخودگذشتگیها. میدید که مفهوم حیات غیر از آن گذران سرد و یکنواختی است که وی در آن کاخ پرفروشکوه با آن به سر میبرد. مثل اینکه از نو دری در گوشهٔ ظلمت افق گشوده شده و نمای یک جهان دلافروز دیگر برابرش نمودار شد؛ ولی احساس کرد که او با گذشتهٔ تاریک و آلودهٔ خود، لایق به عبور از آن نیست...
𝑚𝑠.ℎ𝑒𝑠𝑡𝑖𝑎
خوشبختی کور است، گاهی در روز روشن هم نمیبیند، آنوقت چگونه میخواهی هنگام شب به سراغ تو بیاید؟
~زِبی
حالت او شبیه به گمشدهای بود که در تنگنای صعبالعبور کوهستانی وامانده باشد؛ نه راه پس داشت و نه راه پیش. از یک طرف این فضا سرمستش کرده بود و از جانب دیگر سقوط در درهای ژرف و هراسناک او را میلرزاند.
n re
در دنیا همهٔ کارها با جنگ و خونریزی درست نمیشود.
n re
فائون با صدای لرزانی سکوت تالار را درهم شکست: «امپراتور! رم میسوزد! سراسر پایتخت را حریق عظیمی دربرگرفته است!»
از این خبر همهٔ حضار مبهوت و وحشتزده از جای جستند، اما نرون درحالیکه چهرهاش از شنیدن این خبر متبسم میشد و انگشتانش بهسوی تارهای چنگ به حرکت میآمد، گفت: «ای خدایان! حالا دیگر خواهم توانست آتشسوزی شهری را با چشم خود ببینم و آنوقت قصیدهام را به آخر برسانم!»
استودیوس
هر مذهب یا مسلکی که ظرافت زندگی را از بین ببرد قابل دوستداشتن نیست.
استودیوس
اگر به قدر کافی احساس داشتی قادر بودی درک کنی که تمام زنان دنیا همطبقهٔ نیژیدیا و کریسپینیلا نیستند؛ هستند کسانی که به شرافت و پاکدامنی پایبندند و از آلودگی و فساد میگریزند.
n re
حجم
۷۱۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۶۸۸ صفحه
حجم
۷۱۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۶۸۸ صفحه
قیمت:
۱۷۰,۰۰۰
۱۱۹,۰۰۰۳۰%
تومان