بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مدرسه مردگان (جلد اول) | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مدرسه مردگان (جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب مدرسه مردگان (جلد اول)

نویسنده:جی. ای. وایت
امتیاز:
۴.۵از ۱۱۴ رأی
۴٫۵
(۱۱۴)
کلامشان زنده است. خودشان اما نه.
.Mohadd3.
یاد حرف بنجی افتاد که گفته بود ذهن آدم برای چیزهایی که درکشان نمی‌کند بهانه می‌تراشد.
.Mohadd3.
این اشک‌ها اشک‌های بی‌امان و نفس‌گیر
★yoongi★
من به همه‌چیز فکر می‌کنم. حتی وقت‌هایی که دلم نمی‌خواد به چیزی فکر کنم.
sara22
باید بیشتر بهش توجه کنم. فقط مرده‌ها نیستن که کمک لازم دارن.
🕊️📚kerm ketab
یکهو پدرش را شناخت.
dadmehr
حس شادی محض از انجام یک کار خیر، بدون اینکه توقع پاداش داشته باشد.
HeLeN
«و غم... یه معجزه‌ست.
Fatemeh
خانم اِکمن گفت: «سلام.» و به عقب‌وجلو قدم برداشت. «توجه کردین که من عبارت صبح به‌خیر رو به کار نبردم. هیچ‌وقت همچین جسارتی نمی‌کنم. شاید یکی از شماها درگیر یه مصیبت دردناک باشه. شاید نصفه‌شبی یکی با خانواده‌تون تماس گرفته و فوت نابهنگام یکی از اقوام موردعلاقه‌تون رو بهتون اطلاع داده. یا شاید آقای سبیلو، ‌ گربهٔ ملوس و مؤدبتون، رفته زیر کامیون و لِه شده! صبح که همیشه هم به‌خیر نیست، واسه هیچ‌کس.»
شکوفا
پسرک به پایین و به آقای درلت نگاه کرد، کوردلیا دید چشمانش برقی زد و یکهو پدرش را شناخت. پسرک لب‌هایش را تکان داد: سلام، بابایی!
Hana
بنجی گفت: «دوقلوها شش سالشونه. سوفیا هشت سالشه و توی خانواده اونه که واقعاً شیطون و دردسرسازه. داشتم می‌گفتم، روی کاناپه خوابیده بودم که سوفیا دزدکی اومد و...» بنجی مکثی کرد و دوباره به فکر رفت. «نمی‌دونم درسته این رو بهتون بگم یا نه.» کوردلیا گفت: «اَه، حالا که گفتی باید تا تهش بگی!» بنجی گفت: «باشه بابا. توی خواب ناز بودم که سوفیا ناخن‌هام رو با لاک اکلیلی‌ش لاک زد. اون هم رنگ صورتی جیغ.» کوردلیا و اگنس زدند زیر خنده. بنجی گفت: «بسه دیگه.» هرچند خودش هم داشت لبخند می‌زد. «کل شب طول کشید تا لاک‌ها رو پاک کردم. مجبور شدم کلی با آب و صابون بسابمشون. نمی‌دونم شما دخترها چطوری این کار رو می‌کنین.» کوردلیا گفت: «اوممم... یه چیزی هست به اسم لاک‌پاک‌کن.»
ن. عادل
مدرسهٔ متوسطهٔ اِلایجا ز. مردگان پایهٔ تحصیلی پنجم تا هشتم دانش. بینش. منش. تا قبل از دیدن این تابلو، کوردلیا نمی‌دانست مدرسه اسم طولانی‌تری هم دارد؛ محلی‌ها به آن می‌گفتند مدرسهٔ مردگان. از دیدن اسم کامل مدرسه تعجب کرد و کمی هم خیالش راحت شد که فهمید نام مدرسه را از روی یک آدم واقعی گذاشته‌اند. چون تمام دیشب کابوس معلم‌هایی با صورت‌هایی مثل مرده‌ها را می‌دید. احساس حماقت کرد و با خودش گفت این الایجا مردگان احتمالاً همون آدم پول‌داریه که ساختمون مدرسه رو اهدا کرده. یه آدم حوصله‌سربر با یه اسم ترسناک. همین و بس.
ن. عادل
اگنس گفت: «بهش عادت می‌کنی. ولی تا وقتی با محیط اینجا آشنا نشده‌ای، تنهایی واسه خودت نچرخ. طبقهٔ سوم یا چهارم هم نرو. اونجا مثل یه هزارتوی پیچ‌درپیچه. هرچند کلاس‌ششمی‌ها اون بالا اصلاً کلاس ندارن.»
melina
و غم... یه معجزه‌ست. چون ادبیات برجسته تنها از دل محنت و اندوه متولد می‌شه!
sara22
کوردلیا گفت: «بگیر.» و پاکت قهوه‌ای را که دستش بود داد دست اگنس. «یه روز یه دختر خیلی باهوش بهم گفت اگه می‌خوای با کسی دوست بشی، واسه‌ش یه چیزی بپز. این نشون می‌ده مصمم هستی.» اگنس پاکت را باز کرد و نگاهی به داخلش انداخت. گفت: «واسه‌م براونی درست کرده‌ای.» کوردلیا گفت: «با گردو. می‌شه پیشت بشینم؟» اگنس نه نگفت. کوردلیا همین را به فال نیک گرفت و نشست.
ابوتراب
ما همیشه نوع زندگی‌مون رو خودمون انتخاب نمی‌کنیم
اِملی کتابدار کوچک
«مامان؟ چیپس داریم؟» خانم لیو پشت پیشخان آشپزخانه نشسته بود و با لپ‌تاپش کار می‌کرد. عینک زده، موهای طلایی‌اش را گوجه‌ای بسته و در فاز کار کردن بود. او که نصفه‌نیمه به حرف‌های کوردلیا گوش می‌داد گفت: «تو یخچال حمص و هویج هست.» کوردلیا گفت: «رفقای آدمم قراره بیان ها. رفقای خرگوشم ایشالا هفتهٔ بعد.»
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
ما همیشه نوع زندگی‌مون رو خودمون انتخاب نمی‌کنیم، کوردلیا. بعضی وقت‌ها واسه‌مون انتخابش می‌کنن
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
«اون‌ها مرده‌ان. ولی ما زنده‌ایم. می‌خوام زنده هم بمونیم.»
Raha.Sh
«یادته عادت داشتی بیای توی تخت پیشم و کنارم لم بدی و با هم کلکسیون تمبرم رو نگاه کنیم؟ تو تمبرهای طرح قطار رو از همه بیشتر دوست داشتی.»
Kiana

حجم

۲۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۸۷,۰۰۰
تومان