بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب امیدواری | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب امیدواری

بریده‌هایی از کتاب امیدواری

نویسنده:آن لاموت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۶ رأی
۳٫۸
(۶)
داستان‌ها وقتی می‌آیند که چیزی اتفاق افتاده که تو انتظارش را نداشتی، چیزی که منجر به تغییر درونی عمیقی در خودت یا در شخصیت اصلی می‌شود. این را بگو. چیزی اتفاق افتاده، هم بر سر یک نفر و هم در درونش، که به تو احتیاج داریم کمکمان کنی ببینیم،‌ و اگر باور داری که چیزی قدیمی و خسته‌کننده نبوده، می‌خواهم که آن را بشنوم.
Elham khodadadi
بالاخره، در دبیرستان یا دانشگاه کسی را ملاقات می‌کردی که چیزی عمیق و حقیقی و وصف‌ناپذیر را می‌دانست. او به تو شعر می‌داد، که دارو بود، غذا بود، اسباب شناخت جوهره (جوهرهٔ خودت و جوهرهٔ دنیا) و احساس تعلق داشتن بود. وقتی که، از طریق عشق یا معلمی، کشف می‌کردیم که حقیقتاً کیستیم، زندگیِ تازه شروع می‌شد. گهگاه، می‌فهمیدیم که جزئی از این دنیای بزرگ زیبا و عجیب و غریب هستیم، یکی در میان دوستان جدید، عضوی معمولی از جامعه، که نانمان را با هم تقسیم می‌کنیم.
Elham khodadadi
پیامی که به ما بچه‌ها داده می‌شد این بود که ارزش‌ِ ذاتی نداریم، ولی می‌توانیم به دستش آوریم؛ این‌که در دنیایی زندگی می‌کنیم که باید به نداشتنِ خیلی چیزها عادت کنیم، ولی در عین حال به چیزهای جدید نیاز داریم. ما همزمان بهتر و بدتر از بچه‌های خانواده‌های دیگر بودیم. شر بر خیر غالب بود، و کمبود بر فراوانی. پس، روی پای خودت بایست، ولی، محض رضای خدا، چرا این‌قدر عصبی هستی؟‌
Elham khodadadi
هر آن کس که چنین سرنوشتی برایمان رقم زده، قصدش پرت کردن مداوم حواس ما و تغییر دادن چیزهای پیرامونمان هست تا در نومیدی گیر نکنیم: ما می‌توانیم قدمی بلند و محکم به درون امید برداریم. ما بذرهای خردل را به یاد می‌آوریم، این‌که کوچک‌ترین چیزها ثمره‌های بزرگی را خواهند داشت. ما کوچک‌ترین، واقعی‌ترین، انسانی‌ترین کارها را انجام می‌دهیم. آنچه را که خشک است، آبیاری می‌کنیم.
Elham khodadadi
هر آن کس که چنین سرنوشتی برایمان رقم زده، قصدش پرت کردن مداوم حواس ما و تغییر دادن چیزهای پیرامونمان هست تا در نومیدی گیر نکنیم: ما می‌توانیم قدمی بلند و محکم به درون امید برداریم. ما بذرهای خردل را به یاد می‌آوریم، این‌که کوچک‌ترین چیزها ثمره‌های بزرگی را خواهند داشت. ما کوچک‌ترین، واقعی‌ترین، انسانی‌ترین کارها را انجام می‌دهیم. آنچه را که خشک است، آبیاری می‌کنیم.
Elham khodadadi
یخچال‌های طبیعی صرفاً رودخانه‌هایی هستند که واقعاً واقعاً آهسته حرکت می‌کنند _ پس چطور ممکن است که در تک‌تک ما جریانی وجود نداشته باشد، یا حداقل در اکثر ما؟ وقتی که ما به‌واسطهٔ انتخاب یا مصیبتْ خود را از پیچک‌های هویتمان جدا می‌کنیم یا جدا می‌شویم، عناصر غیرمنتظره ما را تغذیه می‌کنند. در جریانْ قوت و غذاهای عجیب و غریب وجود دارند، مثل خرده‌نانی در جویی روان که پرندگان مترصد برداشتنش هستند. پروتئین و سبزی غذاهای پیدا هستند؛ ولی سبکی و سرخوشی هم می‌تواند غذای روح ما موقع تلاش برای فرو نرفتن در گل و لای ناامیدی باشد.
Elham khodadadi
دانشمندان می‌گویند که ما از ستاره‌ها تشکیل شده‌ایم، و من حرفشان را باور دارم. شاید روزی ستاره‌ها مرا از نو جذب کنند. شاید هم، همان‌طور که مسیحیانِ بنیادگرا به من گفتند، تا ابدالدهر در جهنم بپوسم، که البته حتماً بدم خواهد آمد، چون خیلی حساسم. به‌علاوه، من جهنم را چشیده‌ام؛ عشق را هم چشیده‌ام. عشق بزرگ‌تر بوده است.
Elham khodadadi
در واین کانتری، موقعی که همه چیز سوخت و خاکستر شد، وقتی که قلب آدم‌ها از ترس به سینه‌شان می‌کوفت، وقتی که نفس‌هایشان از غم مرگ عزیزان بند آمده بود، قلب دیگری بود که با آن‌ها می‌زد _ قلب ما. نفس دیگری با نفس آن‌ها می‌آمد و می‌رفت، و دستانی برای گرفتن دراز بود ... چه تسلای زیبای مقدسی! تنها تسلایی که واقعاً وجود دارد _ تپش قلبی، نفسی، دستی. شاید یکی این‌جور تسلایی نخواهد، ولی جان‌به‌دربرده‌ها خود را غرق در همدردی و قوت قلب، غذا، لباس، و لوازم هنری برای بچه‌هایشان یافتند. (و همین‌طور نیم‌تنه‌های ورزشی! سازمان‌های امدادی، به جای سایر اقلام اهدایی، درخواست نیم‌تنهٔ ورزشی نو کرده بودند. پسر من نیم‌تنه‌های ورزشی به ارزش ۲۰۰ دلار خرید. حالا بیا برای حسابدارت توضیح بده!) جان‌به‌دربرده‌ها زنده بودند، و زنده بودن مقدس است.
Elham khodadadi
صدالبته ما ویرانی را دیدیم؛ ولی قداستِ زندگی را هم در دنیای سوخته و آنچه برجای مانده بود، شاهد بودیم _ برای مثال در شومینه‌ای از نو روشن‌شده، در درخت خرمالویی پر از میوه، در بسته‌های آب‌معدنی از ایالت‌های دیگر، در آسمان. ما در دل ویرانی انسانیت را دیدیم. حرفم را اشتباه برداشت نکن _ فاجعه بود! اگر این اتفاق برای من می‌افتاد، به گمانم تا آخر عمر شیون و زاری می‌کردم. ولی نه ... اشتباه می‌کنم. من هم با کمک دوستان، جامعه، عشق، لطف الهی، و تلاش‌های امدادرسانی جان به در می‌بردم. ما دوباره قد راست می‌کنیم و به راه می‌افتیم.
Elham khodadadi
آن چهل و سه نفری که در آتش‌سوزی فاجعه‌آمیز سانتا روزا کالیفرنیا در سال ۲۰۱۷ درگذشتند، همه چیز را از دست دادند. جان‌به‌دربُردگان هم دست کمی از آن‌ها نداشتند، و هست و نیستشان عملاً از دست رفت: خانه‌شان، باغچه‌شان، دوستانشان، دارایی‌هایشان، حیوانات خانگی‌شان. ولی آن‌ها همدیگر را داشتند. زندگی را داشتند. و ما را داشتند _ مای ژولیدهٔ پرمشغله. آن آتش مهیب شمشیری بود که همهٔ آسایش و دار و ندار زندگی را از وسط به دونیم کرد ... توهّمِ استواری چیزها را، که معلوم شد چندان هم استوار نبوده‌اند!
Elham khodadadi
و به‌ندرت تنها و بی‌کَسیم. آدم‌ها به زندگی‌هایمان می‌آیند و می‌روند، صبورانه و عاشقانه ما را به آغوش می‌کشند، ما را به ساحل می‌برند، به کتابفروشی، به بستنی‌فروشی. به این ترتیب، خرده‌پاره‌های زندگی و فیض الهی،‌ گذر زمان، عادت‌ها، وظایف، تماس‌های تلفنی،‌ گذر بیشتری از زمان ... همگی به‌تدریج از زمین سفتی که بذر وجودمان زیر آن مدفون شده رد می‌شوند و خود را به آن می‌رسانند. و بذر، جان‌گرفته از آن‌ها، به هر سختی که هست، خود را بالا می‌کشد، چون رسمِ زندگی همین است _ زندگی کردن.
Elham khodadadi

حجم

۱۶۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۶۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد