بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کشفم کن ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کشفم کن ۲

بریده‌هایی از کتاب کشفم کن ۲

نویسنده:طاهره مافی
ویراستار:لیلا اوصالی
امتیاز:
۴.۲از ۴۳ رأی
۴٫۲
(۴۳)
تنهایی پدیده غریبی است. از وجودت بالا می‌خزد، آرام و ساکت، توی تاریکی کنارت می‌نشیند، همان‌طور که داری می‌خوابی موهایت را نوازش می‌کند. خودش را دور استخوان‌هایت می‌پیچد، چنان محکم می‌فشارد که تقریباً نفست بند می‌آید، نمی‌توانی صدای ضربانی را بشنوی که توی خونت می‌خروشد از پوستت بالا می‌دود و لب‌هایش موهای نرم پشت گردنت را لمس می‌کند. دروغ‌ها را توی قلبت باقی می‌گذارد، شب‌ها کنارت دراز می‌کشد، روشنایی را زالووار از هر کنج و گوشه‌ای می‌مکد. همدمی همیشگی است، وقتی تقلا می‌کنی سرپا شوی دستت را می‌چسبد و می‌کشدت پایین.
M.L
جهنم خالی است و همهٔ شیاطین این‌جا هستند
Mina S20
وجدانم علیه خودش اعلان جنگ داده.
الری
می‌گویند بکش. بکش چون به ما اعتماد داری. بکش چون داری برای گروه برحق مبارزه می‌کنی. بکش چون آن‌ها بدند و ما خوبیم. بکش چون ما می‌گوییم. چون بعضی آدم‌ها آن‌قدر احمق‌اند که واقعاً فکر می‌کنند مرز خیر و شر را خط‌های نئونی پهن از هم جدا می‌کند. فکر می‌کنند راحت می‌شود چنین تمایزی قائل شد و شب با وجدان راحت خوابید. چون اشکالی ندارد. اشکالی ندارد کسی را بکشی اگر فرد دیگری معتقد باشد او صلاحیت زندگی ندارد. واقعاً دلم می‌خواهد بگویم آخر مگر تو کی هستی و مگر کی هستی که تصمیم بگیری کی باید بمیرد. مگر کی هستی که تصمیم بگیری کی کشته شود. کی هستی که به من بگویی کدام پدر را از بین ببرم و کدام بچه را یتیم کنم و کدام مادر بی‌پسر شود، کدام برادر بی‌خواهر شود، کدام مادربزرگ باقی عمرش هرروز صبح زود گریه کند چون نوه‌اش قبل از او رفته زیر خاک.
verka
تنهایی دوستی قدیمی است که توی آینه کنارت می‌ایستد، صاف توی چشمت نگاه می‌کند، تردید می‌کند که بتوانی بدون او زندگی کنی. کلمه‌ای نمی‌یابی تا با خودت بجنگی، تا با کلماتی بجنگی که جیغ می‌کشند تو کافی نیستی هیچ‌وقت کافی نیستی اصلا و ابدا کافی نیستی. تنهایی همدمی تلخ و منفور است. گاهی دست از سرت برنمی‌دارد.
M.L
«یه مشت حرف همیشه کلمه درست نمی‌کنه، عزیزم.»
Mina S20
واقعاً ممنون می‌شم اگر خیر سرت بزرگ بشی و از این رفتار که انگار دنیا فقط روی تنها دستمال توالتی که تو داشتی تِر زده دست برداری.
83 FATEMEH❤️
حتی اگر همهٔ دنیا از من متنفر باشند، حتی اگر هرگز از نفرت دست برندارند، هرگز از آدمی بی‌گناه انتقام نخواهم گرفت.
الری
دیگه بسه گریه کردن. دیگه بسه نشستن توی تاریکی و شمردن تک‌تک احساساتت که چقدر غمگین و تنهایی. بیدار شو. تو تنها آدم دنیا نیستی که صبح‌ها دلش نمی‌خواد از رختخواب بیاد بیرون. تو تنها آدمی نیستی که با باباش مشکل داره و دی‌ان‌اِی به‌شدت داغون.
83 FATEMEH❤️
تنهایی پدیده غریبی است. از وجودت بالا می‌خزد، آرام و ساکت، توی تاریکی کنارت می‌نشیند، همان‌طور که داری می‌خوابی موهایت را نوازش می‌کند. خودش را دور استخوان‌هایت می‌پیچد، چنان محکم می‌فشارد که تقریباً نفست بند می‌آید، نمی‌توانی صدای ضربانی را بشنوی که توی خونت می‌خروشد از پوستت بالا می‌دود و لب‌هایش موهای نرم پشت گردنت را لمس می‌کند. دروغ‌ها را توی قلبت باقی می‌گذارد، شب‌ها کنارت دراز می‌کشد، روشنایی را زالووار از هر کنج و گوشه‌ای می‌مکد.
83 FATEMEH❤️
خودم می‌دونم کی‌ام. همین برام کافیه.
الری
انگار زمان از آن چیزهایی است که بتوانی تمام کنی، انگار در بدو تولد کاسه‌کاسه می‌ریزند و می‌دهند دستمان و اگر درست قبل از پریدن توی آب زیادی یا تندتند خورده باشیم پس زمانمان از دست رفته، هدر رفته، بلعیده شده، و سپری شده. اما زمان فراتر از درکِ محدودِ ماست. بی‌پایان است، مستقل از ما وجود دارد؛ نمی‌توانیم تمامش کنیم یا از دستمان در برود یا راهی پیدا کنیم تا دو دستی بچسبیمش. زمان ادامه دارد حتی وقتی ما ادامه نداشته باشیم.
mah_s
«نه. بذار این رو برات روشن کنم، کنجی. من آدم‌ها رو می‌کشم. اون‌ها رو می‌کشم. توانایی استثنایی من اینه.
الری
تنهایی دوستی قدیمی است که توی آینه کنارت می‌ایستد، صاف توی چشمت نگاه می‌کند، تردید می‌کند که بتوانی بدون او زندگی کنی. کلمه‌ای نمی‌یابی تا با خودت بجنگی، تا با کلماتی بجنگی که جیغ می‌کشند تو کافی نیستی هیچ‌وقت کافی نیستی اصلا و ابدا کافی نیستی.
الری
اما زمان فراتر از درکِ محدودِ ماست. بی‌پایان است، مستقل از ما وجود دارد؛ نمی‌توانیم تمامش کنیم یا از دستمان در برود یا راهی پیدا کنیم تا دو دستی بچسبیمش. زمان ادامه دارد حتی وقتی ما ادامه نداشته باشیم.
الری
قرار است بروم توی اتاقش، بدون هیچ سلاحی، چون تفنگ‌ها در اعماق اسلحه‌خانه مدفون‌اند و چون من مرگبارم، چه نیازی به تفنگ دارم؟ هر کس عقل توی سرش باشد به من دست نمی‌زند،
Amir Panjehshahi
«درسته. خب مساله همینه. ما فقط وقتی می‌تونیم رهبر گروه مخالف رو از میون برداریم که آماده باشیم قدرت رو به دست بگیریم... فقط وقتی یه رهبر جدید آماده باشه تا جای قبلی رو بگیره. مردم کسی رو لازم دارند که ازشون پشتیبانی کنه، درسته؟ و ما هنوز آماده نیستیم.» شانه‌هایش را بالا می‌اندازد. «این قرار بود مبارزه با وارنر باشه ــ از میون برداشتن اون مساله‌ای نبود. اما از میون برداشتن اندرسن آشوب تمام‌عیار به پا می‌کنه، توی کل کشور. و آشوب یعنی احتمالش هست یه نفر دیگه... شاید یه نفر بدتر... بتونه قبل از ما کنترل اوضاع رو به دست بگیره.»
دیانا
احساس می‌کنم واقعیت ندارد، به‌نوعی انگار داستانی است که فردی دیگر دارد تعریف می‌کند، انگار مرگ اتفاق دور و غریبی است که فقط دیده‌ای برای آدم‌هایی که هرگز نمی‌شناختی رخ داده و بی‌تردید برای من، برای تو، برای هیچ‌کدام از ما رخ نمی‌دهد.
الری
کنجکاو می‌شوم، مدام درباره‌اش فکر می‌کنم. چه می‌شود خودم را بکشم. چون واقعاً نمی‌دانم، هنوز نمی‌توانم تفاوتش را تشخیص دهم، زیاد مطمئن نیستم واقعاً زنده‌ام یا نه. پس این‌جا می‌نشینم. هر روز این‌جا می‌نشینم.
الری
انگار درونم پر از پژواک است. انگار یکی از آن خرگوش‌های شکلاتی‌ام که دم عید پاک می‌فروختند، همان‌هایی که چیزی نبودند جز پوسته‌ای شیرین که یک دنیا پوچی را در بر گرفته بودند. من مثل همانم. یک دنیا پوچی را در بر گرفته‌ام.
niya82

حجم

۳۵۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

حجم

۳۵۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
۵۰,۴۰۰
۴۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد