بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قطار مهاراجه | طاقچه
کتاب قطار مهاراجه اثر علیرضا قزوه

بریده‌هایی از کتاب قطار مهاراجه

نویسنده:علیرضا قزوه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۷ رأی
۳٫۹
(۷)
اگر مثل ما مجبورید مدت‌ها در هند ساکن شوید و به خرید تره‌بار نیاز دارید، بدون هیچ ترجمه‌ای می‌توانید این چند قلم را خریداری کنید: «پیاز و انار و خربزه و چغندر»، که البته این دو تای آخری می‌شود «کربوزه و چکندر». یک بار ماشینم پنچر شده بود و دنبال واژه‌ای می‌گشتم که به انگلیسی یا اردو به تعمیرکار بگویم ماشینم پنچر است. کلی زحمت کشیدم و یک‌عالمه کلمه بین ما و آن طرف هندی ردّ و بدل شد، تا آخرسر یارو برگشت و گفت: «پنچر؟» گفتم: «کوفت و پنچر! بله، پنچر!»
1258580
رفتیم محلهٔ نظام‌الدین؛ همان جایی که من هیچ وقت طبعم نمی‌کشد از آنجا غذا و نان بخرم! اما دل دکتر نجفی را نشکستم و رفتیم. هنوز به سر کوچه نرسیده بودیم، که گدایان دوره‌مان کردند. فکری به خاطرم رسید. به دکتر نجفی گفتم: «الان همه‌شان را فراری می‌دهم.» گفت: «گمان نمی‌کنم حریفشان بشویم.» یک‌دفعه با جدیت تمام به طرفشان رفتم و به انگلیسی به گدایان گفتم: «به من کمک کنید!» اول کمی به من زُل زدند. بعد با جدیت بیشتری به طرفشان رفتم و گفتم: «چرا به من کمک نمی‌کنید؟! لطفاً به من کمک کنید...!» یک دقیقه بعد، همه ما را ترک کردند و بدون اینکه حتی یک روپیه به من کمک کنند، رفتند دنبال مشتری دیگرشان!
کاربر ۱۵۱۹۷۳۹
بعد می‌گویم: «برایت میوه پوست بکنم؟» می‌گوید: «نه. من دیگر مزهٔ میوه‌ها را متوجه نمی‌شوم.» من هم تمرّد می‌کنم و یک اَمرود ـ که شبیه گلابی ما است؛ اما مزه‌اش کاملاً فرق می‌کند ـ برایش پوست می‌کنم و می‌خورد. بعد هم با همان لحن کش‌دار و زیبای هندی‌اش با کمال تعجب می‌گوید: «این امرود چقدر خوشمزه بود!»
کاربر ۱۵۱۹۷۳۹

حجم

۱۶۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۶۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد