بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گورمه رپسودی | طاقچه
تصویر جلد کتاب گورمه رپسودی

بریده‌هایی از کتاب گورمه رپسودی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۸ رأی
۲٫۵
(۸)
تا چهل‌وهشت ساعت دیگر می‌میرم. گرچه شصت‌وهشت سال است که دارم می‌میرم اما تازه امروز آن را پذیرفته‌ام.
SaNaZ
امتحان الهی، ترک‌کردن کسانی که دوست داری نیست، بلکه یاد گرفتن زندگی بدون آن‌هاست که دوستت ند
فاطمه
هیچ‌کس به همسایه‌های دوردست مشهور غبطه نمی‌خورد، چراکه نگران رقابت محصولش نبود. خودش می‌دانست چقدر عالی و باارزش است.
SaNaZ
نمیر، لطفاً نمیر... دوستت دارم...
SaNaZ
نان مغذیست. نان متنوع است. نان جهانِ کوچک است. تنوعی مدهوش‌کننده دارد. شبیه دنیایی مینیاتوری که فقط وقتی آن را می‌خوری درونش را آشکار می‌کند.
SaNaZ
منو ۱۹۸۲؛ پادشاهی خارپشت دریایی و سانشو (فلفل ژاپنی)، فیلهٔ خرگوش صحرایی، قلوهٔ خرگوش و جگر با حلزون. پن‌کیکِ گندم سیاه. ۱۹۷۹؛ ماهی کاد و پورهٔ سیب‌زمینی آگریا، آرتیشوی فرانسوی، صدف ژیاردو. جگر غاز کبابی. سوپ تره‌فرنگی در آب عصارهٔ ماهی ماکِرِل. ۱۹۸۹؛ تکه‌های بزرگ سپرماهی پخته‌شده به شکل طاس‌کباب با سبزیجات معطر و با سس سرکهٔ سیب خانگی. گلابی پخته‌شده در شربت کره‌ای و خیار. ۱۹۹۶؛ کبوتر طبخ‌شده در پاستیس و جوز، میوهٔ خشک و جگر غاز با تربچه. ۱۹۸۸؛ مادلین با لوبیای تونکا.
boogi.lu
مردم فکر می‌کنند بچه‌ها چیزی نمی‌فهمند. تعجب‌آور است که آیا آدم‌بزرگ‌ها هیچ‌وقت یک روز بچه بوده‌اند؟
فاطمه
«برای من هم آشپزخانهٔ مادربزرگم غار جادوگری بود. گمانم تمام موفقیت حرفه‌ایم از فومه و عطر مطبوعی که از آشپزخانه‌اش به مشام می‌رسید و وجودم را در بر می‌گرفت شروع شد. مردم نمی‌دانند «خواستن»، «تمایل شدید» چیست. وقتی که تمایل شدید، تو را هیپنوتیزم و وجودت را تصاحب می‌کند. چنان که مجنون می‌شوی، تسخیرشده، حاضر به انجام هرکاری، فقط برای خرده‌نان‌ها، برای بوکشیدنی کوتاه از معجون معطر روی اجاق. مقهور عطر خودِ شیطان. مادربزرگ لبریز از انرژی و حس شوخ‌طبعی آزارنده، نیروی حیاتی شگرف در خود داشت که همهٔ آشپزخانه را با سرزندگی خیره‌کننده‌ای به تملک خویش درمی‌آورد. گویی در قلب گدازه‌های آتشین قرار داشت. شعله می‌کشید و مرا با این تابش گرم و معطر روشن می‌کرد.»
f.r
مسئله نه خوردن است و نه زندگی‌کردن. مسئله، دانستن چراست
SaNaZ
شاهزاده، لُردی که همواره خارج از قصرش مشغول شکار است. مردی که سال‌به‌سال دورتر می‌شد و دیگر حتی مرا نمی‌دید.
SaNaZ
استعداد، خلق شکل‌ها نیست، بلکه نمایان کردن این شکل‌های نامرئیست.
SaNaZ
از تو متنفرم. عاشقت هستم. و از دمدمی‌مزاج بودنم چنان بیزارم که می‌توانم فریاد بزنم.
SaNaZ
من بار دیگر به زندان انفرادی بی‌اعتناییش سقوط کردم.
SaNaZ
«نه، آنچه به هنرشان تزریق می‌شد نه شخصیتشان بود و نه استعدادشان برای زندگی. نه حتی سادگی روحشان. بلکه عشقشان به انجامِ صحیح و کامل وظیفه بود و یا سخت‌کوشیشان. اینکه حتی اگر اسمی هم از آن برده نمی‌شد، می‌دانستند کاری اصیل و باشکوه انجام می‌دهند. کاری که می‌توانستند در آن بدرخشند. کاری پست، مادی و فقط در ظاهر سودمند. آن‌ها فرای حقارتی که نه به‌عنوان شخص خودشان، بلکه به خاطر شرایطشان به عنوان یک زن تحمل کرده بودند، به‌خوبی می‌دانستند وقتی مردشان به خانه می‌آید و پشت میز می‌نشیند،‌ سلطنت آن‌ها به عنوان یک زن شروع می‌شود. و این صرفاً نوعی از اراده و قدرت در «اقتصاد داخلی خانه» که در آن می‌توانستند از تسلط مردان بر اقتصاد بیرونی خانواده و هرچیز دیگری انتقام بگیرند، نبود. خیلی بیش از این‌ها بود. می‌دانستند شاهکارشان مستقیم با قلب و بدن مردان سخن می‌گوید. در چشم آن مردان، این نوعی اعطای قدرت محسوب می‌شد.
f.r

حجم

۱۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۱۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
۱۵,۳۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد