تا چهلوهشت ساعت دیگر میمیرم. گرچه شصتوهشت سال است که دارم میمیرم اما تازه امروز آن را پذیرفتهام.
SaNaZ
امتحان الهی، ترککردن کسانی که دوست داری نیست، بلکه یاد گرفتن زندگی بدون آنهاست که دوستت ند
فاطمه
هیچکس به همسایههای دوردست مشهور غبطه نمیخورد، چراکه نگران رقابت محصولش نبود. خودش میدانست چقدر عالی و باارزش است.
SaNaZ
نمیر، لطفاً نمیر... دوستت دارم...
SaNaZ
نان مغذیست. نان متنوع است. نان جهانِ کوچک است. تنوعی مدهوشکننده دارد. شبیه دنیایی مینیاتوری که فقط وقتی آن را میخوری درونش را آشکار میکند.
SaNaZ
منو ۱۹۸۲؛ پادشاهی خارپشت دریایی و سانشو (فلفل ژاپنی)، فیلهٔ خرگوش صحرایی، قلوهٔ خرگوش و جگر با حلزون. پنکیکِ گندم سیاه. ۱۹۷۹؛ ماهی کاد و پورهٔ سیبزمینی آگریا، آرتیشوی فرانسوی، صدف ژیاردو. جگر غاز کبابی. سوپ ترهفرنگی در آب عصارهٔ ماهی ماکِرِل. ۱۹۸۹؛ تکههای بزرگ سپرماهی پختهشده به شکل طاسکباب با سبزیجات معطر و با سس سرکهٔ سیب خانگی. گلابی پختهشده در شربت کرهای و خیار. ۱۹۹۶؛ کبوتر طبخشده در پاستیس و جوز، میوهٔ خشک و جگر غاز با تربچه. ۱۹۸۸؛ مادلین با لوبیای تونکا.
boogi.lu
مردم فکر میکنند بچهها چیزی نمیفهمند. تعجبآور است که آیا آدمبزرگها هیچوقت یک روز بچه بودهاند؟
فاطمه
مسئله نه خوردن است و نه زندگیکردن. مسئله، دانستن چراست
SaNaZ
شاهزاده، لُردی که همواره خارج از قصرش مشغول شکار است. مردی که سالبهسال دورتر میشد و دیگر حتی مرا نمیدید.
SaNaZ
استعداد، خلق شکلها نیست، بلکه نمایان کردن این شکلهای نامرئیست.
SaNaZ