بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نشان حسن | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نشان حسن

بریده‌هایی از کتاب نشان حسن

نویسنده:لیلا مهدوی
امتیاز:
۴.۶از ۶۰ رأی
۴٫۶
(۶۰)
آیاتی بر زبان می آورم که دلم را قرص کند: «رب اجعلنی مقیم الصلاهٔ و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء. رب اجعلنی مقیم الصلاهٔ و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء. رب اجعلنی...» بانویم زینب همیشه می گفت: «نفیله، این آیه از سورهٔ ابراهیم را زیاد بخوان تا خدا تو و پسرانت را از صالحان اهل نماز و مناجات بگرداند.»
feri
ابامحمد همیشه کلام مولایمان علی را برایم بازگو می کرد که گفت اگر مستمندی را دیدی که توشه ات را تا قیامت می برد و فردا که به آن نیاز داری به تو باز می گرداند، کمک او را غنیمت بشمار و زاد و توشه را بر دوش او بگذار و اگر قدرت مالی داری بیشتر انفاق کن و همراه او بفرست؛ زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جست وجوی چنان فردی باشی و او را نیابی. به هنگام بی نیازی، اگر کسی از تو وام خواهد، غنیمت بشمار تا در روز سختی و تنگدستی به تو بازگرداند.
feri
هرچه فکر می کنم راه به جایی نمی برم. چگونه می شود مسلمانی آب بر مسلمان دیگر ببندد؟ هر لحظه منتظرم راه شریعه را برای آب برداشتن باز کنند. نمی توانم باور کنم آن هایی که به زبان ما حرف می زنند و به سوی قبله ای رو می کنند که ما هم بدان جانب نماز می خوانیم، چگونه تشنگی کودکانمان را تاب می آورند. جنگ هم اگر باشد، با مردان است، نه با کودکان.
feri
ما به عنوان پسران ابامحمد بهتر از دیگران می دانیم که صلح برای پدر جهاد اکبر بوده است. عده ای از مسلمانان که حتی خود را از شیعیان می دانستند به پدر خرده می گر فتند که ابامحمد از بیم جان خود، صلح کرده است. به راستی که جهاد پدر با جهل مردم، بزرگ تر از جنگیدن با لشکر شام بود.
feri
مولایمان بی تدبیر و حکمت کاری نمی کند. همه می دانیم سیرهٔ خاندان پیامبر چگونه است. هیچ گاه نواختن بر طبل جنگ جایز نبوده است، مگر زمانی که جان و حقوق مسلمانان در مخاطره باشد.
feri
تمام اهل بیت پیامبر از ارادت عمویم به اباعبدالله آگاه هستند. برای همین است که من هم می خواهم عشقی از جنس عشق و ادب عباس به عمویم حسین بن علی داشته باشم.
feri
صلاهٔ صبحش را هر روز صبح موقع اقامهٔ نماز یاد می کنم. تمام بدنش از خضوع و خشوع می لرزید. گویا از این جهان رها می شد. خدا مرا ببخشد. گاهی آن قدر غرق در نمازخواندن ابامحمد می شدم که نماز خودم را بی حواس می خواندم. بعد از اذان تا طلوع آفتاب هرگز و هرگز سخنی نمی گفت. سکوت می کرد و گاهی چشم به آسمان می دوخت. نمی دانم آن وقت ها در دلش چه می گذشت.
feri
خانهٔ پدرم، ابامحمد، به دو چیز معروف است: یکی همین بوته های یاس و دیگر دری که هیچ گاه به روی نیازمندان بسته نمی شود.
feri
استرجاع از زمین و زمان بلند است و فریاد علی به گوش می‌رسد: «یا ابتاه! علیک منی السلام.»
حورا
آسمان این حوالی سیاه‌تر است. هرچه به کوفه نزدیک‌تر می‌شویم، شب‌ها اختران کم‌نورتر می‌شود. اما امشب مهتاب بعد از مدت‌ها رخ نشان داده است. هرسو را که بنگری، کسی سر در گریبان فروبرده و خود را می‌کاود. گاهی صدای مناجات به گوش می‌رسد و دمی کسی الهی العفو ساز می‌کند. کودکان را خواب برده است و دیگران ناله می‌کنند. کسی را از دور می‌بینم که می‌چرخد و خارها را از زمین جدا می‌کند. هون علی ما نزل بی انّه بعین الله... خدایا تو شاهد باش!
baraniam
صدای کوفتن سم اسب بر زمین ناگاه بلند می‌شود. انگار صدها سوار هم زمان در دل صحرا به میدان کارزار می‌آیند. اما یک‌باره صدا قطع می‌شود. دشت از نفس می‌افتد و صدای کرکنندۀ سکوت قلبم را از جا می‌کند. نگاهم را از چشمان مخمور و سیاهش به زیر می‌کشم. عمویم عباس دستی بر سرم می‌کشد و می‌گوید: «یادت نرود قاسم! هو الّذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین.»
baraniam
خدایا، تو شاهد باش! ابد و الله ما ننسی حسینا
(!_!) hana🌱
«پس با کدام روی، به دیدار تو بشتابم؟ و با کدام کوله بار به بارگاه تو بیایم؟ سرور من! با گوش‌هایم؟ با زبانم؟ با دست‌هایم؟ با پاهایم؟ مگر نه اینکه همۀ این‌ها، نعمت‌های توست در اختیار من؟ و مگر نه اینکه من، با همۀ این‌ها مرتکب گناه شده‌ام؟»
صادق حمودی
مولایمان اباعبدالله که به ما آموخت با اعمال و نیاتمان خود را بشناسانیم، نه با تیره و اجدادمان.
صادق حمودی
«عسی اُن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم. چه کرده بودی زهیر که این‌گونه فرزند رسول خدا در پی‌ات فرستاد و خود به طلبت آمد؟»
کاربر ۵۵۶۵۶۷۲
آنچه وقت تلاوت قرآن، برادرم زید در گوشم نجوا می‌کند، به خاطر می‌آورم: «در آنچه می‌خوانی تأمل کن، قاسم. در پس هر کلمه، درسی عظیم نهفته است» و اینک جز درس شجاعت عباس درس دیگر نیز در میان است و آن درایت عباس است.
کاربر ۵۵۶۵۶۷۲
خدایا، تو شاهد باش! ابد و الله ما ننسی حسینا
کاربر ۵۵۶۵۶۷۲
«زندگی در سایۀ خفت و آسودگی در ازای سکوت، نه سیرۀ جدم مرتضی بوده و نه شیوۀ عمویم ابامحمد. به خدا قسم که هجرت از مدینه برای آن است که دستی بی‌جهت به‌سمت قبضۀ شمشیر نرود و خونی از خون امت جدم رسول‌الله پایمال نگردد.»
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
هو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادو ایماناً مع ایمانهم ولله جنود السموات و الارض و کان الله علیماً حکیما.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
بیم جان نداشت؛ اما بیم اسلام چرا
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸

حجم

۲۳۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۲۳۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان