بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آفتاب در حجاب | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آفتاب در حجاب

بریده‌هایی از کتاب آفتاب در حجاب

امتیاز:
۴.۸از ۹۶ رأی
۴٫۸
(۹۶)
«همین‌قدر بدانید مردم که پیغمبر به جای این‌که سفارش ما را کرد، اگر توصیه کرده بود که با ما بجنگند، بدتر از آنچه که کردند در توانشان نبود.»
کاربر ۳۳۱۴۶۸۴
و تازه آنها چگونه می‌توانند بفهمند که هر مو چگونه سپید گشته است و هر چروک با کدام داغ، بر صورت نقش بسته است.
ر.ا
«پیام‌آوری، خبر مرگ مولایم را آورد، خبر، دلم را به آتش کشید. تنم را بیمار کرد و جانم را اندوهگین ساخت. پس ای چشم‌های من یاری کنید و اشک ببارید و پیوسته و مدام ببارید. اشک بر آن کسی که در مصیبت او عرش خدا به لرزه درآمد و با شهادت او مجد و دین ما به تباهی رفت. آری گریه کنید بر پسر دختر پیامبر و وصی و جانشین او. هر چند که جایگاه و منزل او از ما دور است.»
ر.ا
کار تو هنوز به اتمام نرسیده است. تو تازه باید پیام کربلایی‌ات را از مدینه رسول‌الله به تمام عالم منتشر کنی. تو باید خون حسین را تا ابد تازه نگه داری. و اصلاً مگر نه مرجعیت آشکار، پس از حسین با توست؟ مگر نه سجاد باید در پرده اختفا بماند تا نسل امامت حفظ شود؟ پس تو از این پس، پناه مردمی، مرجع پرسش‌های مردمی، حلّال مشکلات مردمی و پرچم هدایت مردمی و شاخص میان حق و باطل مردمی. ردای امامت با دست‌های توست که از دوش حسین به قامت سجاد منتقل می‌شود.
ر.ا
قاعده دنیا همیشه بر این بوده است. همیشه اهل حقیقت قلیل بوده‌اند و اهل باطل کثیر. باطل، جاذبه‌های نفسانی دارد. کشش‌های شیطانی دارد. پدر همیشه می‌گفت: «لاَتَسْتَوحِشُوا فی طَریقِ الْهُدیَ لِقِلَّه اَهْلِه. در طریق هدایت از کمی نفرات نهراسید.»
فرزندِ آدم
زینب یعنی شناسای بندهای دل حسین، یعنی زیستن در دهلیزهای قلب حسین، عبور کردن از رگ‌های حسین و تپیدن با نبض حسین. زینب، یعنی حسین در آینه تأنیث. زینب، یعنی چشیدن خارپای حسین با چشم. زینب، یعنی کشیدن بار پشت حسین، بر دل.
کاربر ۸۶۵۹۱۷۷
دنیا، منزلی پست و خانه‌ای موقت است. کاروان‌سراست. پس در اندیشه توشه باشید و بدانید که بهترین ره‌توشه تقواست. تقوا پیشه کنید تا خداوند رستگارتان کند...
کاربر ۸۶۵۹۱۷۷
شکیبایی‌ات را از دست مده زینب! که آسمان بر ستون صبر تو استوار ایستاده است.
فانوس
اکنون هنگامه وداع فرا رسیده است. این‌گونه قدم برداشتن حسین و این‌سان پیش آمدن او، خبر از فراقی عظیم می‌دهد. خودت را مهیا کن زینب که لحظه وداع فرا می‌رسد. همه تحمل‌ها که تاکنون کرده‌ای، تمرین بوده است، همه مقاومت‌ها، مقدمه بوده است و همه تاب‌ها و توان‌ها، تدارک این لحظه عظیم امتحان! نه آنچه که از صبح تاکنون بر تو گذشته است، بل آنچه از ابتدای عمر تاکنون سپری کرده‌ای، همه برای همین لحظه بوده است.
فانوس
باید آوندهای خشکیده این‌همه نهال را به اشک چشم آبیاری کنی تا تصویر پژمردگی در خیال دشمن بخشکد و گل‌های باغ رسول‌الله را شاداب‌تر از همیشه ببیند.
فانوس
وقتی پیکر پاره پاره علی‌اکبر به نزدیکی خیمه‌ها می‌رسد و وقتی تو شیون‌کنان و صیحه‌زنان خودت را از خیمه بیرون می‌اندازی، وقتی به پهنای صورت اشک می‌ریزی و روی به ناخن می‌خراشی، وقتی تا رسیدن به پیکر علی، چندبار زمین می‌خوری و برمی‌خیزی، وقتی خودت را به روی پیکر علی‌اکبر می‌اندازی، حسین فریاد می‌زند که: «زینب را دریابید.»
فانوس
حسین از صبح با تک‌تک هر صحابی، به شهادت رسیده است، با قطره قطره خون هر شهید، به زمین نشسته است
فانوس
مثل باران بهاری اشک می‌ریزی و تلاش می‌کنی که آتش دل را به آب دیده خاموش کنی
فانوس
می‌گوید: «خواهرم! در نماز شب‌هایت مرا فراموش نکنی!» و تو بر دلت می‌گذرد: چه جای فراموشی برادر؟ مگر جز تو قبله دیگری هم هست؟ مگر ماهی، حضور آب را در دریا فراموش می‌کند؟
فانوس
در این دشت آکنده از اندوه و مصیبت و بلا، در این درماندگی و ابتلا، تنها نماز می‌تواند چاره‌ساز باشد
فانوس
خواهرم! روشنی چشمم! گرمی دلم! مبادا بی‌تابی کنی! مبادا روی بخراشی! مبادا گریبان چاک دهی! استواری صبر از استقامت توست. حلم در مکتب تو درس می‌خواند، بردباری در محضر تو تلمّذ می‌کند، شکیبایی در دست‌های تو پرورش می‌یابد و تسلیم و رضا دو کودکند که از دامان تو زاده می‌شوند و جهان پس از تو را سرمشق تعبد می‌دهند.
فانوس
بهترین پناه اشک‌های تو، همیشه آغوش حسین بوده است
فانوس
جبرئیل عرضه داشت: «همه عمر در اندوه این دختر می‌گریم که در همه عمر جز مصیبت و اندوه نخواهد دید.»
فانوس
پدر همیشه می‌گفت: «لاَتَسْتَوحِشُوا فی طَریقِ الْهُدیَ لِقِلَّه اَهْلِه. در طریق هدایت از کمی نفرات نهراسید.»
کاربر ۱۳۶۲۷۶۴
و به روشنی می‌بینی که ضارب و مضروب خویش را انتخاب می‌کند. از سر تنی چند می‌گذرد و به سر و جان عده‌ای دیگر می‌پردازد. اگر در جبین نسل‌های آینده کسی، نور رستگاری می‌بیند، از او در می‌گذرد اگرچه از همو ضربه می‌خورد، اما به کشتنش راضی نمی‌شود. جنگی چنین فقط از دست و دل کسی چون حسین برمی‌آید.
کاربر ۱۴۲۲۹۴۵

حجم

۱۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
۳۲,۴۰۰
۷۰%
تومان