بریدههایی از کتاب کافه ژپتو
۳٫۹
(۳۳۰)
با یادت ای بهشت من آتش دوزخ کجاست؟ عشق تو در سرشت من، با دل و جان آشناست.
Anisa
خدا بهت این فرصت رو داد که بتونی روحتو تصفیه کنی و برگردی
Anisa
فکر میکنم وقتی دوست داشتن، قابل دیدن نیست، چطور میشود جلوی سوءتفاهمها را گرفت؟!
من دوست داشتن خیام را ندیدم و به بیتفاوتی و سردی تعبیر کردم. شیما دوست داشتن مرا به ترحم... و میراث، تلاشهای شهاب را به عوض شدن!
کاش دوست داشتن، نمود فیزیکی داشت! مثلاً وقتی کسی را دوست داشتیم، با دیدنش، اتفاقی قابل دیدن و غیر قابل پنهان کردن در جسممان میافتاد. یک اتفاق تعریف شده و قابل فهم برای همه. مثل صدای ضعف رفتن معده که همه میدانند یعنی گرسنگی!
najmeh_ri
"ای دل! صبور باش و مخور غم که عاقبت... این شام صبح گردد و این شب سحر شود... گویند سنگ لعل شود در مقام صبر... آری شود، ولیک به خون جگر شود... از هر کنار، تیر دعا کردهام رها... باشد کز آن میانه یکی کارگر شود."
Amir
"هیچ آدم زندهای، وقتی داره زندگی میکنه، زندگی رو میشناسه؟! تکتک لحظههاشو؟!"
mahsaramezani
"هیچ آدم زندهای، وقتی داره زندگی میکنه، زندگی رو میشناسه؟! تکتک لحظههاشو؟!"
mahsaramezani
- مهتا... احساسات آدما همیشه یه جور نیست... عوض میشه... اینم بخشی از زندگیه که هیچی براشون موندگار نیست.
لبخند بیجانی میزند.
- یه روز عاشقن، یه روز متنفر... یه روز بزرگترین آرزوشون، رسیدن به کسیه که دوستش دارن، ولی بعدش عادت میکنن و یادشون میره یه احساسی هم داشتن... یه روز شادن... یهو غمگین میشن... یه روز سردن، یه روز گرم... یه روز ناامید، یه روز امیدوار... آدما همینن... زندگی همینه... طبیعت و روزگار همینه... نمیشه روش حساب کرد.
راست میگوید... زندگی همین است!
mahsaramezani
- آدما موجودات غریبی هستن! حتماً باید چیزی رو از دست بدن تا متوجه ارزشش بشن.
mahsaramezani
مگر خوشبختی چیزی بیش از دوستان خوب و مردی است که عشق از نگاهش میبارد؟!
shima mousavi
اومدم بگم با دردات کنار بیا میراث. فقط تو نیستی که این اتفاقات رو از سر گذروندی. خیلی از تو بدتراش هستن. نمیگم فراموش کن. گریه کن، دلتنگش بشو... ولی ادامه بده. خوب شو. همونطور که من دلتنگ زنم میشم ولی ادامه میدم... منم مطمئن نیستم زنم منو بخشیده یا نه... ولی هنوز و همیشه دوستش دارم و دلتنگش میشم. حتی اگر اون اینطوری نباشه.
Amir
- زنده بودن مثل این میمونه: راه رفتن روی ابری از نادونی... بالا و پایین شدن و احساسات اونایی رو که دور و برت هستن، لگدمال کردن... زنده بودن اینجوریه که...
گرفته، همراهم میگوید:
- انگار یه میلیون سال وقت داری... پس راحت هدر میدی و میگذری...
دوباره بغضش برمیگردد و من چشم میبندم.
- گذشته رو نمیشه عوض کرد... ولی هنوز زندهای.
royap_1998
گور پدر ژیلت و ماشین ریشتراشی، وقتی تهریش، آنقدر یک مرد را لعنتی میکند...
پریسا همانی
کاش دوست داشتن، نمود فیزیکی داشت! مثلاً وقتی کسی را دوست داشتیم، با دیدنش، اتفاقی قابل دیدن و غیر قابل پنهان کردن در جسممان میافتاد. یک اتفاق تعریف شده و قابل فهم برای همه. مثل صدای ضعف رفتن معده که همه میدانند یعنی گرسنگی!
AvaZoghi
بد و خوب، نسبیه... آدمها هر طور دوست دارن قضاوتت میکنن. اگر بخوای جوری که دیگران میپسندن باشی، نمیتونی راحت زندگی کنی.
AvaZoghi
آدمای ثروتمند بیشتر نگران داراییشون هستن... اونی که چیزی نداره، خیالشم راحته چیزی واسهٔ از دست دادن نداره... ولی کسی که یه چیز باارزش داره باید چهارچشمی مراقبش باشه.
ناتور دشت
جادویی... امداد غیبی... هر چی!... خیلی وقتا برای آدما پیش میآد... اما از اونجا که خبر ندارن فرصت استثنایی فقط برای اوناس، راحت از کنارش میگذرن.
حسنا
نگاه میکند. با سر انگشت، پوست نرم شدهٔ دستش را نوازش میدهد و بعد لبهایی را که پوستهپوسته نیستند. اخم میکند و به نقطهای خیره میشود.
همانطور کز کرده و زانو به بغل گرفته، نگاهش
حسنا
"همه یادشون میمونه باهاشون چیکار کردی، ولی یادشون نمیمونه براشون چیکار کردی!"
دردونه
"همه یادشون میمونه باهاشون چیکار کردی، ولی یادشون نمیمونه براشون چیکار کردی!"
مری و راه های نرفته اش
زنده بودن مثل این میمونه: راه رفتن روی ابری از نادونی... بالا و پایین شدن و احساسات اونایی رو که دور و برت هستن، لگدمال کردن... زنده بودن اینجوریه که...
گرفته، همراهم میگوید:
- انگار یه میلیون سال وقت داری... پس راحت هدر میدی و میگذری...
دوباره بغضش برمیگردد و من چشم میبندم.
- گذشته رو نمیشه عوض کرد... ولی هنوز زندهای.
najmeh_ri
حجم
۵۹۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۴۰ صفحه
حجم
۵۹۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۴۰ صفحه
قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۷۰%
تومان