بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کافه ژپتو | طاقچه
تصویر جلد کتاب کافه ژپتو

بریده‌هایی از کتاب کافه ژپتو

نویسنده:نغمه نائینی
انتشارات:انتشارات سخن
امتیاز:
۳.۹از ۳۳۰ رأی
۳٫۹
(۳۳۰)
"همه یادشون می‌مونه باهاشون چی‌کار کردی، ولی یادشون نمی‌مونه براشون چی‌کار کردی
tarane_ni
"همیشه سعی کن دو تا چیزو فراموش کنی، خوبی‌هایی که به دیگران کردی و بدی‌هایی که دیگران در حقت کردن
najmeh_ri
"همه یادشون می‌مونه باهاشون چی‌کار کردی، ولی یادشون نمی‌مونه براشون چی‌کار کردی!"
mahsaramezani
عباس معروفی می‌گه عشق، یه لحظهٔ کشف داره که نمی‌شه فراموشش کرد. حتی اگه تموم هم شده باشه، از یادآوری اون لحظه، مثل زخم تازه خون می‌آد... تا یادش می‌افتی، انگار همون موقع با کارد زدی تو قلبت.
کاربر ۳۲۳۴۴۰۸
آدم فقط در قبال گفته‌هاش مسئول نیست، در قبال ناگفته‌هاشم مسئوله.
مری و راه های نرفته اش
ارزش زندگی، فرق بین زنده بودن و زندگی کردنه... این فرصت باعث می‌شه ارزش زندگیتو بدونی
روژینا
- بد و خوب، نسبیه... آدم‌ها هر طور دوست دارن قضاوتت می‌کنن. اگر بخوای جوری که دیگران می‌پسندن باشی، نمی‌تونی راحت زندگی کنی.
najmeh_ri
"ای دل! صبور باش و مخور غم که عاقبت... این شام صبح گردد و این شب سحر شود... گویند سنگ لعل شود در مقام صبر... آری شود، ولیک به خون جگر شود... از هر کنار، تیر دعا کرده‌ام رها... باشد کز آن میانه یکی کارگر شود."
Anisa
می‌نوشتم گور پدر ژیلت و ماشین ریش‌تراشی، وقتی ته‌ریش، آن‌قدر یک مرد را لعنتی می‌کند..
najmeh_ri
"همه یادشون می‌مونه باهاشون چی‌کار کردی، ولی یادشون نمی‌مونه براشون چی‌کار کردی!"
najmeh_ri
اصلاً عشق واقعی هست؟ صدای نفس بلندش را می‌شنوم. پشت به آن‌ها به کانتر تکیه می‌دهد. - هست... ولی نصیب همه نمی‌شه. دست زیر چانه‌ام می‌زنم. - به نظرم تو اصلاً به عشق اعتقاد نداری.
najmeh_ri
- زنده بودن مثل این می‌مونه: راه رفتن روی ابری از نادونی... بالا و پایین شدن و احساسات اونایی رو که دور و برت هستن، لگدمال کردن... زنده بودن این‌جوریه که... گرفته، همراهم می‌گوید: - انگار یه میلیون سال وقت داری... پس راحت هدر می‌دی و می‌گذری...
fatemeh
تا نگاه می‌کنی، وقت رفتن است... ناگهان چقدر زود دیر می‌شود!"
fatemeh
- ببین غم تو، رسیده به جانم... بگو چه کنم؟
mobina
آدما موجودات غریبی هستن! حتماً باید چیزی رو از دست بدن تا متوجه ارزشش بشن
روژینا
کاش دوست داشتن، نمود فیزیکی داشت! مثلاً وقتی کسی را دوست داشتیم، با دیدنش، اتفاقی قابل دیدن و غیر قابل پنهان کردن در جسممان می‌افتاد. یک اتفاق تعریف شده و قابل فهم برای همه. مثل صدای ضعف رفتن معده که همه می‌دانند یعنی گرسنگی
ARASTEH
حقیقت همیشه اونی نیست که می‌بینیم... خیلی چیزا هست که نه می‌شه راحت دید، نه می‌شه راحت گفت... یه وقتایی خودمون نمی‌دونیم امید آخر یه آدمیم...
fatemeh
می‌گه... دل‌تنگ که می‌شوی، چشم‌هایت را ببند... مثل یک عکس فوری، فوری ظاهر می‌شوم
najmeh_ri
ارزش زندگی، فرق بین زنده بودن و زندگی کردنه...
fatemeh
من وقتی مُردم، فقط و فقط بیست و پنج سالم بوده... نمی‌دونم توی بیست و پنج سالگیم، کسی رو دوست داشتم یا نه... ولی اینو می‌دونم که حتی فرصت نکردم کارای خیلی مهم زندگیمو به سرانجام برسونم. یادم نمی‌آد نشستم و فرصت‌هامو سوزوندم یا تلاش کردم... اما چیزی که برام آزاردهنده‌س، اینه که برای مردن، بیست و پنج سالگی خیلی زوده.
مری و راه های نرفته اش

حجم

۵۹۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴۰ صفحه

حجم

۵۹۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴۰ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد