بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تکه هایی که من شدند | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تکه هایی که من شدند

بریده‌هایی از کتاب تکه هایی که من شدند

نویسنده:رنه واتسون
امتیاز:
۳.۹از ۳۵ رأی
۳٫۹
(۳۵)
بعضی‌وقت‌ها دلم می‌خواهد با این بدن، این پوستی که دارم، راحت باشم. می‌خواهم سرم را عقب بیندازم و راحت و آزاد بخندم، همهٔ دندان‌هایم بیرون بیفتند و کسی بهم نگوید اراذل و حومه‌نشین.
HeLeN
باید یاد بگیری که وقتی بقیه ناامید و ناراحتت می‌کنن یا ازشون اشتباهی سر می‌زنه، ولشون نکنی.
HeLeN
قیرهان که دعا می‌خونن. مردمی که هیچی ندارن، نمی‌تونن اجارهٔ خونه‌شون رو بدن، نمی‌تونن غذای سالم بخرن، نمی‌تونن حقوقشون رو پس‌انداز کنن چون برای هر دلاری که درمی‌آرن، حساب‌کتاب دارن... این‌جور آدم‌هان که دعا می‌خونن. اون‌ها برای معجزه دعا می‌کنن، برای نشونه، برای سلامتی. آدم‌های پول‌دار این کار رو نمی‌کنن.
HeLeN
«دعا براشون چی‌کار می‌کنه؟ دعا فقط داروی مردم فقیره.»
HeLeN
من را بگو که این‌قدر تلاش می‌کنم زبان دیگری یاد بگیرم و از کلمه‌هایی که از قبل بلدم استفاده نمی‌کنم. باید از حق خودم دفاع کنم. از چیزی که نیاز دارم. از چیزی که می‌خواهم.
HeLeN
نمی‌گم ماکسین بی‌عیب‌ونقصه، دارم می‌گم می‌تونی حتی از آدم‌هایی که یه عیب و ایرادهایی دارن هم چیز یاد بگیری. خیلی باهوش‌تر از اینی که این‌قدر احمقانه رفتار کنی.
HeLeN
نمی‌دانم می‌توانم واقعاً با کسی دوست باشم که نمی‌فهمد من چه می‌کِشم و چه احساسی دارم یا نه.
HeLeN
به نظر بقیه، من فقط به درد تدریس خصوصی و دوستی معمولی و مشورت می‌خورم. راست هم می‌گویند.
HeLeN
با خودم فکر می‌کنم یعنی کی می‌تواند او را دوست داشته باشد، کی نگرانش می‌شود، کی روزی بهش فکر می‌کرده ولی دیگر دست از او کشیده است. فکر می‌کنم وقتی هم‌سن من بوده، چه شکلی بوده است. هیچ‌وقت با خودش فکر می‌کرده روزی خیس از باران، سوار اتوبوس شود و بوی غم و پشیمانی بدهد؟
HeLeN
وقتی دل آدم دارد می‌ترکد، آهنگ تندی که کمی ازش خوشت می‌آید بهتر از آهنگ آرامی است که عاشقش هستی. صدای آهنگ را زیاد می‌کنم و روی تخت دراز می‌کشم.
HeLeN
زندگی‌ام هیچ چیز خارق‌العاده‌ای ندارد. ولی هرچه باشد مال من است، برای همین می‌خواهم باهاش یک کاری بکنم.
_22
«بابا، جدی می‌گم. تو گفتی اینکه بلد باشی کلمه‌ها رو بخونی و بدونی کِی ازشون استفاده کنی، مهم‌ترین دارایی یه آدمه. یادت نمی‌آد؟»
_22
برای همین فقط باور داشتن و رؤیابافی مهم نیست. محلهٔ من پر از آدم‌هایی است که آرزوهای بزرگی دارند. ولی می‌دانم که آرزوهایشان لزوماً برآورده نمی‌شوند.
_22
می‌دانم از وقتی مادر و پدر و معلم و مشاور ما را روانهٔ دنیای بیرون می‌کنند و می‌گویند، «دنیا مال توست» و «تو زیبایی» و «تو می‌تونی هرچی که می‌خوای، باشی»، تا وقتی که برمی‌گردیم پیششان، اتفاق‌های زیادی می‌افتد. وقتی مردم می‌گویند چهرهٔ زیبایی دارم و از گردن به پایینم را نادیده می‌گیرند، اتفاق بزرگی می‌افتد. وقتی توی اخبار، مردها و زن‌های غیرمسلح سیاه‌پوست را می‌بینم که هر روز تیر می‌خورند و می‌میرند، سخت است باور کنم این دنیا مال من است. بعضی‌وقت‌ها وقتی از خانه می‌زنم بیرون، احساس می‌کنم آدم کاملی هستم که با بوسه‌های مادرم که برای آینده‌ام هزار امید و آرزو دارد، راهی دنیا می‌شوم. اما وقتی به خانه برمی‌گردم احساس می‌کنم روحم هزاران تکه شده است. عشق مامان من را دوباره سرهم می‌کند.
_22
سم می‌پرسد: «تو ناراحت نشدی؟» «اصلاً. خودم می‌دونم چه کارهایی رو خوب انجام می‌دم. نقاشی و طراحی و بریدن چیزها و ساختن آثار جدید کار من نیست. کار جیده. من بیشتر تو کار شعرم.»
_22
ی.جی می‌پرسد: «دعا براشون چی‌کار می‌کنه؟ دعا فقط داروی مردم فقیره.»
_22
می‌خواهم بدون گوش‌هایی که منتظر قضاوتم هستند، حرف بزنم.
_22

حجم

۲۰۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۲۰۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۹۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد