بریدههایی از کتاب مرگ تراژدی
۴٫۸
(۴)
ازدواج نوعی گسترش سلسلهٔ پادشاهی یا پیوند سیاسی است. عنصر جنسی دربست در خدمت هدفی است که انسان در ذهنش پرورانده است.
پویا پانا
داغی که بر دل دارم درمانی ندارد،
چاههای نفرت هرگز خشک نخواهند شد،
پویا پانا
انسانها نسبتبه راه رستگاری خود کورند. برای همین، زندگیهای بیشماری از هم میپاشد، و بیهوده هم از هم میپاشد.
پویا پانا
در تراژدی، نوعی سرکشی و «نه» گفتن وجود دارد که با خلقوخوی طبقهٔ متوسط جور درنمیآید. تراژدی از انفجار خشم حاصل میشود؛ این نوع ادبی به شرایط زندگی اعتراض میکند. تراژدی در ذات خود احتمالات بینظمی دارد، چراکه همهٔ نویسندگان تراژدی اندکی از روحیهٔ طغیان آنتیگون را در وجود خودشان دارند. گوته، اما، از بینظمی بیزار بود. او یکبار گفته بود که بیعدالتی را ترجیح میدهد، و منظورش از این سخن سنگدلانه حمایت از آرمانهای سیاسی واپسگرایان نبود، بلکه اشارهای بود به این باور که بیعدالتی امری گذرا و چارهپذیر است، حالآنکه بینظمی، نفس احتمال پیشرفت بشر را نابود میکند.
پویا پانا
در قرن نوزده لاپلاس اعلام کرد که خدا فرضیهای است که دیگر ذهن عقلانی بیش از این به آن نیازی ندارد؛
پویا پانا
آیا شرف میتواند پایی را (که دررفته) جا بیندازد؟ نه. یا دستی را جا بیندازد؟ نه. بعدش، آیا شرف میتواند عذاب زخمی را کم کند؟ نه. پس شرف از شکستهبندی و جراحی سررشتهای ندارد؟ نه. شرف چیست؟ یک لفظ. بعد، حالا این لفظِ شرف چیست؟ بادِ هوا. این شد حرف حساب!
پویا پانا
کمدی (شادی) و نثر به زندگیِ پست تعلق دارند، اندوه و شعر به زندگی متعالی.
پویا پانا
تراژدی، اما، یعنی پیشرفتن خودخواسته بهسوی پرتگاه زندگی، آنجا که ذهن باید سرگیجه را به جان بخرد و به دل تاریکی بنگرد. گوته سر آن داشت که به آسمان برود و چنین است که چشم به نور دوخته بود.
پویا پانا
من فقط در این دنیا نه، که در هزاران دنیا زندگی میکنم. ... بسته به حالت ذهنیام با آشیل در سنگرها فریاد میکشم، یا با تئوکریتوس در درههای سیسیل هستم. و یا اینکه تمام هستیام را در وجود ترویلوس خلاصه میکنم. ... من تبخیر میشوم.
پویا پانا
روسو به فریاد میگفت، زنجیرهایی که بر دستوپای انسان میبینیم، ساختهٔ دست خود او هستند. اینها را میتوان با پتکهای انسان از میان برداشت.
پویا پانا
واقعگرایی ما برخاسته از یأس ماست
پویا پانا
تا زمانی که جان در بدن دارم کین میورزم:
ای زندگی سراپا نفرت باش... ای نفرت سراپا مرگ من باش.
پویا پانا
روزگار چنین است، بیرحم و بیربط. مکافات خیلی سنگینتراز میزان گناهی است که از ما سر زده است.
پویا پانا
وقتی هنر از قید اسطوره رها میشود، به هرجومرج میگراید.
پویا پانا
هی پشتسرهم، پشتسرهم، پشتسرهم، پشتسرهم! همینطور بِغلتین، توی هم وول بخورین! چرا خدا خورشید رو منفجر نمیکنه تا همه از هرزگی روی هم تلنبار شن، مرد و زن، آدم و حیوون!؟ اینها دارن این کارو توی روز روشن میکنن. مثل دو تا مگس که روی دست آدم این کارو میکنن. ... زن! زن حشریه، حشری! همیشه و همیشه!
پویا پانا
پول خدایی طلایی و حسی است که مثل آتش در رگ انسان میدود.
پویا پانا
ارسطو میگفت، درد و عذابِ یک آدم بیگناه یا پارسا رقتآور هست، اما تراژیک نیست.
پویا پانا
با سُخره گرفتن مرهم مرگ، آرزویم عشقورزیدن، رنجبردن، و فناشدن مدام است.
پویا پانا
دل تو ازآنِ من است؛ من آنجا حکومت میکنم؛ همین بس است.
پویا پانا
عشق، که خصوصیترین وجه زندگی است، آنجا که آدابدان شود، چیزی ظاهری و ساختگی از کار درمیآید. آدابدانی ویژگی پسندیدهٔ «سَر» است نه «دل».
پویا پانا
حجم
۴۳۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۴۳۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۱۴۴,۰۰۰
۱۰۰,۸۰۰۳۰%
تومان