بریده‌هایی از کتاب با چرا شروع کنید

چندی پیش، به عقیدهٔ بیشتر مردم، زمین مسطح بود. این حقیقت درک شده روی رفتار مردم تأثیر داشت. در آن دوران، کاوش و سیر و سیاحت در زمین بسیار کم بود. مردم می ترسیدند که اگر به جای خیلی دوری سفر کنند، ممکن است از لبهٔ زمین به پایین پرت شوند؛ پس بیشتر اوقات از جای خود تکان نمی خوردند! طولی نکشید که این نکتهٔ جزئی کشف شد: زمین گرد است. همین یک نکته رفتارها را در مقیاس عظیمی تغییر داد. با این کشف، جوامع بشری سیر و سیاحت در زمین را شروع کردند. مسیرهای تجاری افتتاح شدند

برخی مدیران طوری عمل می کنند که انگار روی درختی پر از میمون نشسته اند. مطمئن می شوند که هر کس که بالای درخت قرار گرفته است و پایین را نگاه می کند (مدیران ارشد) فقط لبخند ببیند. اما بیشتر اوقات کسانی که در پایین قرار گرفته اند و به بالا نگاه می کنند (کارمندان) فقط باسن می بینند.

وقتی چرایی، چگونگی و چیستی کاری که انجام می دهید در تعادل و هم راستا باشند، اصالت به دست می آید و خریدار احساس رضایت می کند.

اگر همهٔ ما منطقی بودیم، کسب وکارهای کوچک وجود نداشتند، اکتشافی اتفاق نمی افتاد، اختراع های بسیار کمی انجام می شد و رهبران بزرگی هم وجود نداشتند تا الهام بخش همهٔ این ها باشند.

مردم چیستی کارتان را نمی خرند؛ آن ها چرایی کارتان را می خرند

واقعیت این است که بسیاری از کسب وکارهای امروزی بر اساس مجموعه ای از فرض های ناقص یا حتی بدتر، فرض های پر از اشکال دربارهٔ عوامل پیش برندهٔ کسب وکارشان، تصمیم گیری می  کنند.

سخنرانی دربارهٔ باور دکتر کینگ بود، نه دربارهٔ چگونگی انجام آن. سخنرانی او «رؤیایی دارم» بود، نه «برنامه ای دارم». نام سخنرانی گویای هدفش بود و برنامه ای دوازده مرحله ای برای رسیدن به حقوق مدنی در آمریکا نبود. دکتر کینگ جایی را به آمریکا نشان داد که به