جمله از پیامبر هوشه است:
"وقتی بچه بودی من عاشقت بودم...
من بودم که بهات راه رفتن را آموختم، تو را در آغوش نگه داشتم...
من تو را روی مژههایم بزرگ کردم.
خم شدم و بهات غذا دادم.
چطور میتوانم ازت دست بکشم؟
وقتی کارآگاه باب گیلور دفتر آهرن را برای جستجوی زاچ وینترز ترک میکرد، چشمان هر دو مرد از اشک میدرخشید.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
فرزندان ما در ابتدا عاشق ما میشوند؛ وقتی بزرگ میشوند اعمال ما را قضاوت میکنند؛ گاهی ما را میبخشند.
این جمله را میتوانیم یکطور دیگر هم بگوییم: والدین در ابتدا عاشق ما میشوند، وقتی بزرگ میشویم اعمال ما را قضاوت میکنند. گاهی ما را میبخشند، ولی نه اغلب.
n re
"حافظه بهشدت میتواند خطا کند، بهخصوص بعد از ده سال"
n re
تنها چیزی که باید از آن بترسیم خود ترس است.
n re
هرگز در زندگیام تا این اندازه چیزی را نخواسته بودم. هیچ چیز نباید آن را خراب کند، و خیلی میترسم مبادا چنین اتفاقی بیفتد.
n re
امروز متوجه شدم حتی آدمهای عصاقورت داده هم وقتی عاشق میشوند مثل بچه مدرسهایها میشوند.
n re
با وجود نفرت و انزجار مادرم از آن فرش دوازده متری کهنه و رنگ و رو رفتهای که زمانی در اتاق نشیمن مادرِ پدرم پهن بود، پدرم آن را کف اتاق کارش انداخته بود و هر بار که مادرم سعی میکرد از شرّ آن خلاص شود، میگفت: "این فرش به من یادآوری میکند از کجا به کجا رسیدم،
n re
خاطرات در طی سالها فراموش میشوند
n re
از طرف دیگر هم اگر تلفن بزند و من نباشم، مهم نیست. من که نباید تمام عمرم بنشینم و منتظر تلفن او بمانم."
n re