بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خسرو شیرین | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب خسرو شیرین اثر خسرو باباخانی

بریده‌هایی از کتاب خسرو شیرین

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۶۴ رأی
۴٫۳
(۶۴)
یک‌دفعه زیر پایم خالی شد. چنگ زدم به دل سیاهی. به گوشه‌های تاریک‌تر و ترسناک‌ترش، چنگم اما خالی ماند. چنان در خودم مچاله شدم که اگر مادر بود و می‌دید می‌گفت شکل جنین شده‌ای، می‌خواهی برگردی این تو؟ و به شکمش اشاره می‌کرد. ای کاش می‌شد
زنبورِ پرکار
سیدعلی بنده‌خدا بیشتر عاشق ترانه‌فیلم شده بود، آواز فیلم. چون راه‌به‌راه زیرلب زمزمه می‌کرد: ضیافت‌های عاشق را خوشا بخشش خوشا ایثار خوشا پیداشدن در عشق برای گم‌شدن در یار به اینجای شعر که می‌رسید: خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن خوشا مُردن، خوشا از عاشقی مُردن چنان سوزناک و با درد می‌خواند که انگار هیچ آرزویی، هیچ خواسته‌ای، هیچ حسرتی، جز عاشق مُردن ندارد.
fatemeh_z_gh09
خسرو خوبان، کویر مدفن عاشقای بی‌مزاره! صدایش یک بار دیگر شکست و گفت: «مثل جدّم...»
°•کتاب‌خوان•°
ما آدم‌ها را بر اساس لبخندشان تقسیم می‌کنیم. اکثرِ اکثر آدم‌ها الکی لبخند می‌زنند. حتی الکی می‌خندند. سطحی است، نمایشی است، از روی عادت است. بیشتر به ماسک می‌ماند. بر صورت می‌ماسد. آدم‌های خیلی کمتری هم هستند که وقتی لبخند می‌زنند، موجی از آرامش و نشاط و اطمینان با خود می‌آورند. این‌ها وقتی می‌خندند، وقتی لبخند می‌زنند، دانه‌های دلشان پیدا می‌شود. مثل بچه‌های کوچک.
n re
دو نفری مجتبی را با دست‌بسته و صورت درب و داغان و کج‌وکوله پرت کردند توی استخر. یا ابوالفضل، مجتبی محکم و با سر و صورت و سینه در آب افتاد مثل تنه درخت! صدای بلندی برخاست. آب شکاف برداشت، موج بلند برداشت. قطرات درشت آب به هوا و اطراف پاشید. موج آب تنه کوبید به بدنه جرم‌گرفته و لزج بدن استخر. بوی لجن بلند شد. بعد آب آرام گرفت. برای چند لحظه طولانی مجتبی از نگاه‌ها پنهان شد و بعد آب دوباره شکاف برداشت و ناگهان سر و سینه مجتبی از آب بیرون زد. با دست‌های بسته تلاش رقت‌باری می‌کرد تا به هر شکل ممکن سرش را از آب بیرون بیاورد تا نفس بکشد. چرا ما یاد حضرت ابوالفضل افتاده بودیم. چرا ما بغض کردیم.
Razie
خدای من! یک‌دفعه زیر پایم خالی شد. چنگ زدم به دل سیاهی. به گوشه‌های تاریک‌تر و ترسناک‌ترش، چنگم اما خالی ماند. چنان در خودم مچاله شدم که اگر مادر بود و می‌دید می‌گفت شکل جنین شده‌ای، می‌خواهی برگردی این تو؟ و به شکمش اشاره می‌کرد. ای کاش می‌شد، ای کاش می‌شد، ای کاش.
کاربر ۳۰۴۴۲۲۳
کلام از نگاه تو شکل می‌بندد خوشا نظربازی‌ای که تو آغاز می‌کنی! . . . دلت کبوتر آتشی است به خون تپیده به بام تلخ با این‌همه چه بالا چه بلند پرواز می‌کنی.
fati

حجم

۱۴۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

حجم

۱۴۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد