بریدههایی از کتاب زیر تیغ ستاره جبار
۴٫۱
(۵۱)
همهٔ این جوانها در جامعهای سانسورزده به دنیا آمده و رشد کرده بودند، جایی که ابراز عقیدهٔ شخصی معمولاً جرم قلمداد میشد. آنها از دموکراسی چه میدانستند؟ از کجا میدانستند که اصلاً چه میخواهند؟ اما همینطور که روز سپری میشد و به شب نزدیک میشدیم، بسیاری از ما که سنوسالی داشتیم بیشتر و بیشتر تحت تأثیر قرار میگرفتیم و شگفتزده میشدیم. ما غافلگیر شده بودیم، نهفقط بابت دقت و شفافیت ایدههایی که بیان میشدند، بلکه بابت دیدن بحثهای سطح بالا و نظموانضباط این گروه از جوانان. آنها دقیقاً میدانستند چه میخواهند و چه نمیخواهند و میدانستند سر چهچیزهایی مصالحه کنند و در مقابل چهچیزهایی کوتاه نیایند.
soodi
عجیب بود که این مردانِ عمل اینقدر از کلمات وحشت داشتند. مادامیکه نامی بر عملشان گذاشته نمیشد و تا زمانی که در قالب کلمات درنمیآمد، از هیچ رذالتی رویگردان نبودند و هیچچیز خوابشان را آشفته نمیکرد. قدرت کلمات در همین نهفته است و تنها سلاح ضعفا کلمات هستند.
soodi
طبق آن سند، حکومت پذیرفت همهٔ کسانی که محاکمه شده بودند بیگناه بودند و اعترافات بهزور و با شیوههای غیرقانونی گرفته شده بودند و در بازجوییها از هیچ عمل وحشیانه و غیرانسانیای فروگذار نشده بود. قربانیها در معرض شکنجههای جسمانی و روانی بودند و به آنها مواد مخدر داده میشد.
soodi
ما همهمان میتوانیم دردی را تاب بیاوریم که علتش انسان بودنمان است، اینکه از گوشت و خون ساخته شدهایم، فانی هستیم و محکوم به مرگیم. اما نمیتوان با رنجی کنار آمد که انسانی با خونسردی بر همنوع خود تحمیل میکند.
soodi
تجربه به من ثابت کرده آدمهایی که در دل بحرانها هشیار و قابلاعتمادند همیشه آنهایی هستند که به سادهترین ایدئولوژی پایبند بودهاند: عشق به زندگی. آنها نهتنها بهشکلی غریزی قادرند خودشان را از خطر محفوظ نگه دارند، بلکه اغلب، بیآنکه انگیزهای پنهان درکار باشد یا درپی قهرمانبازی باشند، خیلی طبیعی به دیگران
کمک میکنند.
soodi
شایعهپراکنی و سخنچینی به فضیلت و تکلیف بدل شده بود. یک کمونیست اخلاقاً موظف بود نسبتبه اتفاقهایی که در اطرافش رخ میدهد هشیار باشد و میدانستم خیلیها از ترس اینکه چیزی را ازدست بدهند روزشان را با ایستادن دم در یا کنار پنجره سپری میکردند.
soodi
اغلب اینطور گفته میشد که قدرت آدمها را فاسد میکند اما بهنظرم تنها قدرت نبود که مردم کشور ما را فاسد کرد، بلکه ترسی بود که ملازم آن بود. همینکه کسی به قدرت میرسید ترسِ از دست دادن قدرت سراپای وجودش را میگرفت، چون معنای از دست دادن قدرت در جامعهٔ کمونیستی ما این نبود که دوسه پله پایینتر بروی و به موقعیت سابقت برگردی بلکه به معنای سقوط به جایگاه فرودست بود. هرچه بالاتر میرفتی، سختتر زمین میخوردی. هرچه قدرت کسی زیادتر میشد، از دست دادنش سختتر میشد و ترس از دست دادنش هم بیشتر میشد. قدرتی هم که با حربهٔ ترس حفظ شود بینهایت بیرحمانه و بس خطرناک است.
soodi
برای اینکه در آرامش زندگی کنی، کار کنی، فرزندانت را بزرگ کنی و از شادیهای بزرگوکوچک زندگی لذت ببری، داشتن شریک زندگی خوب و شغل مناسب کافی نیست، اینکه به قانون کشورت احترام بگذاری و وجدانی آسوده داشته باشی کافی نیست؛ از همه مهمتر باید جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشی که برپایهٔ آن چنان زندگیای را بسازی. باید در نظام اجتماعیای زندگی کنی که با اصول بنیادین آن موافقی، نظامی که تحت فرمان و نظارت دولتمردانی باشد که بتوانی به آنها اعتماد کنی. همانطور که نمیتوان خانهای را بر گودالی از گل بنا کرد، نمیتوان در جامعهای فاسد زندگی همراه با سعادت ساخت. اول باید پی خانه را بریزی.
soodi
از همان اول از واژهٔ «توده» متنفر بودم، واژهای که از خلال هر جزوهای که میخواندم بیرون میزد. هرجا این واژه را میشنیدم یا به گوشم میخورد گلهٔ گوسفندان درنظرم میآمد، دریای مواج پشتهای خمیده و سرهای آویزان و حرکت یکنواخت فکها موقع جویدن.
soodi
وقتی معلمهای تاریخمان از شکنجه و آزار و اذیت مردم بیگناه میگفتند از این گوش میشنیدیم و از آن یکی درمیکردیم. این اتفاقها مال گذشته بود، مال قرون وسطی. وقتی همان اتفاقها در زمانهٔ خودمان افتاد و بدتراز چیزی بود که تصورش را میکردیم، حس کردیم انگار دنیا به آخر رسیده است. گویی شاهد گسستی عمیق در روند تکامل بشر بودیم، شاهد سقوط تماموکمال انسان در مقام موجود عاقل.
soodi
وقتی معلمهای تاریخمان از شکنجه و آزار و اذیت مردم بیگناه میگفتند از این گوش میشنیدیم و از آن یکی درمیکردیم. این اتفاقها مال گذشته بود، مال قرون وسطی. وقتی همان اتفاقها در زمانهٔ خودمان افتاد و بدتراز چیزی بود که تصورش را میکردیم، حس کردیم انگار دنیا به آخر رسیده است. گویی شاهد گسستی عمیق در روند تکامل بشر بودیم، شاهد سقوط تماموکمال انسان در مقام موجود عاقل.
soodi
نیت خوب بود اما نیت خیر که کافی نیست. گاهی نیات بد هم نتایج خوبی درپی دارد و نیات خوب به عکسِ خود بدل میشودهمهچیز به شرایط بستگی دارد. اگر شرایط خوب باشد حتی غالب اقدامات نادرست هم ممکن است در پرتوِ تاریخ قابلبخشش بهنظر برسند
soodi
کمونیستهای قدیمی نمیتوانستند از باورشان که بیاعتبار شده بود دست بکشند. برای آنها تلاش و کوشش در راه تحقق آن آرمان در واقع تلاش در جهت دستیابی به رستگاری فردی بود؛ بهمعنای کنار گذاشتن خواستههای کوچک فردی، رویگرداندن از منافع شخصی و حرکت در جهت منافع همگانی باازخودگذشتگی. دست کشیدن از این آرمان به معنای کتمان کل زندگی آن فرد بود.
soodi
اغلب فکر میکردم که بسیاری از مردم بهخاطر طغیان علیه سیستم سیاسی موجود نبود که به کمونیسم رو آوردند، بلکه از سر ناامیدی محض بود، ناامیدی از ماهیت بشر، که پساز جنگ چهرهٔ زشتش را بیش از هر زمان دیگری نشان میداد. از آنجاکه دست کشیدن از بشریت برای انسان غیرممکن است، نظم و قوانین اجتماعی را که در آن زندگی میکند زیر سؤال میبرد، در واقع وضعیت انسانی را محکوم میکند.
soodi
برای رژیمهای توتالیتر کار سختی نیست که مردم را نادان نگه دارند. وقتی بهخاطر «درک ضرورتها» از آزادیات دست میکشی، یا بهخاطر انضباط حزبی، برای تطبیق دادن خودت با رژیم، برای عظمت و شکوه میهن یا هر گزینهٔ دیگری که به انجام دادن آن مجاب شدهای، دیگر از تلاش برای مطالبهٔ حقیقت صرفنظر میکنی. آرامآرام، قطرهقطره، زندگیات، مثل زمانی که رگ دستت را زده باشی، میچکد و هرز میرود؛ و تو خودخواسته خودت را از پا درمیآوری.
soodi
هیچچیز بیمنطقتر و ظالمانهتر از این نیست که بمیری پیشاز آنکه چنان غرق گناه شوی که مستحق مرگ باشی.
maedeh
برای رژیمهای توتالیتر کار سختی نیست که مردم را نادان نگه دارند. وقتی بهخاطر «درک ضرورتها» از آزادیات دست میکشی، یا بهخاطر انضباط حزبی، برای تطبیق دادن خودت با رژیم، برای عظمت و شکوه میهن یا هر گزینهٔ دیگری که به انجام دادن آن مجاب شدهای، دیگر از تلاش برای مطالبهٔ حقیقت صرفنظر میکنی. آرامآرام، قطرهقطره، زندگیات، مثل زمانی که رگ دستت را زده باشی، میچکد و هرز میرود؛ و تو خودخواسته خودت را از پا درمیآوری.
Ela Goli
چهرهٔ واقعی کمونیسم و اندیشهٔ مستتر در آن که، بی هیچ کموکاستی و بدون جانبداری از «ایسم» خاصی، برای خواننده ترسیم شده است، تصویری یکدست اما دردناک از آدمهایی که آرزوهایشان روی دستشان ماسید و میوهٔ امیدشان، نرسیده، خوراک کلاغها شد.
Ela Goli
نمیخواست چیزی دربارهٔ من بداند، هیچ چیزی دربارهٔ من و زندگیام. تو در صلحوصفا و آرامش و سکوت زندگی کن، مرگ و ناامیدی هست که هست.
Sophie
آنلحظه پیبردم که فقط یک راه داشتیم. فقط باید عزممان را جزم میکردیم و تصمیم میگرفتیم و من به بزرگترین آزادیای دست مییافتم که هرکسی، در آنزمان و در آن نقطهٔ زمین، ممکن بود از آن برخوردار باشد. همینکه از سیطرهٔ سرنیزهها خارج میشدم، راهم را جدا میکردم. به جایی یا چیزی تعلق نداشتم. کسی از وجودم خبردار هم نمیشد. شاید فقط چندساعت یا چندروز نصیبم میشد اما همین هم آزادیای بود که میلیونها نفر حتی تصورش را هم نمیکردند. نه ممنوعیتی نه امرونهیای که بخواهم نگرانش باشم. اگر هم دستگیر میشدم، مثل پرندهای بودم که حین پرواز گلوله میخورد، مثل بادی که در بادبانی گیر میافتاد.
Sophie
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
قیمت:
۱۲۶,۰۰۰
۸۸,۲۰۰۳۰%
تومان