بریدههایی از کتاب زیر تیغ ستاره جبار
۴٫۰
(۴۶)
تمایلی نداشتم که درگیر سیاست شوم. مدام با خودم میگفتم: «همهٔ آنچه میخواهم یک زندگی عادی و آرام است.» بعدها فهمیدم که یک زندگی ساده و آرام نه معمول است نه بهراحتی دستیافتنی. برای اینکه در آرامش زندگی کنی، کار کنی، فرزندانت را بزرگ کنی و از شادیهای بزرگوکوچک زندگی لذت ببری، داشتن شریک زندگی خوب و شغل مناسب کافی نیست، اینکه به قانون کشورت احترام بگذاری و وجدانی آسوده داشته باشی کافی نیست؛ از همه مهمتر باید جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشی که برپایهٔ آن چنان زندگیای را بسازی.
zeynab
همهٔ این جوانها در جامعهای سانسورزده به دنیا آمده و رشد کرده بودند، جایی که ابراز عقیدهٔ شخصی معمولاً جرم قلمداد میشد. آنها از دموکراسی چه میدانستند؟ از کجا میدانستند که اصلاً چه میخواهند؟
پویا پانا
حزب به قربانیان پاکسازیهای سیاسی دستور داده بود جانشان را فدا کنند.
حالا به جلادان دستور میداد جنایاتشان را لاپوشانی کنند تا موقعیت و جایگاه ویژهشان را حفظ کنند.
عجیب بود که این مردانِ عمل اینقدر از کلمات وحشت داشتند. مادامیکه نامی بر عملشان گذاشته نمیشد و تا زمانی که در قالب کلمات درنمیآمد، از هیچ رذالتی رویگردان نبودند و هیچچیز خوابشان را آشفته نمیکرد. قدرت کلمات در همین نهفته است و تنها سلاح ضعفا کلمات هستند.
پویا پانا
خدایا ما چه احمقهایی بودیم!»
ما همین بودیم، بدترین نوع احمقها.
هرچه حزب بیشتر بر تصویر انسانِ آزاده و شریف انگشت میگذاشت، خود انسان بیشتر معنایش را در جامعه از دست میداد. هرچه روزنامهها تصویر بهتر و شادتری از زندگی ما نشان میدادند، زندگی واقعی غمانگیزتر میشد.
پویا پانا
«آن که با ما نیست علیه ماست» تبدیل به شعار شد: یا روح و جسمت متعلقبه حزب بود یا خائن محسوب میشدی.
پویا پانا
برای رژیمهای توتالیتر کار سختی نیست که مردم را نادان نگه دارند. وقتی بهخاطر «درک ضرورتها» از آزادیات دست میکشی، یا بهخاطر انضباط حزبی، برای تطبیق دادن خودت با رژیم، برای عظمت و شکوه میهن یا هر گزینهٔ دیگری که به انجام دادن آن مجاب شدهای، دیگر از تلاش برای مطالبهٔ حقیقت صرفنظر میکنی. آرامآرام، قطرهقطره، زندگیات، مثل زمانی که رگ دستت را زده باشی، میچکد و هرز میرود؛ و تو خودخواسته خودت را از پا درمیآوری.
پویا پانا
گروهی از دانشجوها دور و بر بنای تاریخی «یان هوس» در میدانی، در همان بخش قدیمی شهر، جمع میشدند و گیتار میزدند و تا خود صبح میخواندند. توریستهای خارجی و مردم به آنها ملحق میشدند، همانطور که گوش میدادند، به آن کلمات زیبا و فریبنده که روی سنگفرش خیابان حک شده بود میاندیشیدند: حقیقت پیروز است.
واقعاً اینگونه است؟ حقیقت بهتنهایی پیروز نمیشود. وقتی با قدرت درمیافتد، اغلب بازنده است. حقیقت وقتی پیروز میشود که مردم برای دفاع از آن چنانکه باید قوی باشند.
Mitir
و بعد حس آشنای دیگری سراغم آمدهمان نیروی قدرت درونی که موقع بدترین اتفاقها کشفش میکنیم، همان موقع که دیگر راه فراری نیست و کسی نیست که به دادمان برسد جز خودمان. این نیرو، جایی در درون ما فوران میکند که ما از وجودش بیخبریم اما معمولاً زمانی به کار میآید که زندگی چنگودندانش را نشانمان میدهد.
Reza.golshan
تا آن موقع فقط مجبور بودم با پلیس رژیم فاشیست مواجه شوم. اما حالا باید از عهدهٔ دشمن بدتری برمیآمدم، ترس و بیتفاوتی انسان. یک روز قبل فقط یک هدف داشتم، رسیدن به پراگ و پیداکردن یندا. حالا در جستوجوی آدمی بودم که انسانیتش بر ترسش بچربد.
ایران
با شعارهایی مانند «ما میخواهیم برایتان آیندهٔ بهتری بسازیم» یا «صلاح شما را بهتر از خودتان میدانیم» زندگی میلیونها نفر را به بازی گرفتند، مخالفان را سلاخی کردند، واژهها را بهصلابه کشیدند و بهمدد رسانههای هوچیگر پوپولیستشان، تصویری آرمانی از جامعهٔ «تکصدا» و «تکحزبی» شان ترسیم کردند که در آن کبکِ همه خروس میخواند، هیچ قتلی رخ نمیداد، فساد اداری و بروکراسی کلاݧً ریشهکن شده بود، حقوق اجتماعی زنان در بالاترین سطح قرار داشت و مردم، جای آنکه به «کار» بگویند الآن وقت تفریح است، به «تفریحی» که وجود نداشت میگفتند الآن وقت «کار» است.
Ela Goli
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
قیمت:
۸۸,۵۰۰
تومان