بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زیر تیغ ستاره جبار | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب زیر تیغ ستاره جبار اثر هدا مارگولیوس کووالی

بریده‌هایی از کتاب زیر تیغ ستاره جبار

انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۴.۱از ۴۵ رأی
۴٫۱
(۴۵)
اغلب این‌طور گفته می‌شد که قدرت آدم‌ها را فاسد می‌کند اما به‌نظرم تنها قدرت نبود که مردم کشور ما را فاسد کرد، بلکه ترسی بود که ملازم آن بود. همین‌که کسی به قدرت می‌رسید ترسِ از دست دادن قدرت سراپای وجودش را می‌گرفت، چون معنای از دست دادن قدرت در جامعهٔ کمونیستی ما این نبود که دوسه پله پایین‌تر بروی و به موقعیت سابقت برگردی بلکه به معنای سقوط به جایگاه فرودست بود. هرچه بالاتر می‌رفتی، سخت‌تر زمین می‌خوردی. هرچه قدرت کسی زیادتر می‌شد، از دست دادنش سخت‌تر می‌شد و ترس از دست دادنش هم بیشتر می‌شد. قدرتی هم که با حربهٔ ترس حفظ شود بی‌نهایت بی‌رحمانه و بس خطرناک است. ‌
fatemeh.gh
طبقهٔ کارگر، خالقان همهٔ ارزش‌ها، دریابند که چه باید کرد، استثمارگران و پیروانشان را سرنگون می‌کنند و آنها را همچون خودشان از نو تربیت می‌کنند و بدین‌سان زمین گلستان خواهد شد. دشمنان واقعی بشر همین افرادی هستند که منفعتشان در گروِ عرق جبین و دستان وپاهای پینه‌بستهٔ دیگران است. اگر ثروت‌ها و منابع جهان را مساوی تقسیم کنیم و هرکدام، متناسب با توانایی‌مان، مشغول کاری شویم، جامعه‌ای خواهیم داشت که کسی در آن نیازمند نیست.
Reza.golshan
هر چند ماه یک‌بار شایعه‌ای پخش می‌شد در مورد کاهش ارزش نرخ پول رایج. مردم وحشت‌زده هرچیزی که دستشان می‌رسید می‌خریدند. اقتصاد آشفته و رگبار بی‌امان ایدئولوژی ارزش هر کار صادقانه‌ای را از بین برده بود. تقریباً همه شغل دوم داشتند و یک درآمد اضافی از راهی که چندان هم قانونی نبود
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
هانکا یک‌بار آمد کنارم و متفکرانه گفت: «می‌دانی؟ این وضعیت یک چیزش برایم آزاردهنده است: این حقیقت که، در حال حاضر، ما کلاً غیرقانونی زنده‌ایم.»
نازنین بنایی
حرف آنهایی که می‌گفتند تنها راه بازگشت به زندگی فراموش کردن است در کَتَم نمی‌رفت. می‌خواستم همه‌چیز را به خاطر بسپارم، روی چیزی سرپوش نگذارم، چیزی را بَزَک نکنم و اتفاق‌ها را همان‌طور که بودند درخاطرم ثبت کنم و با آنها کنار بیایم. می‌خواستم زندگی کنم چون زنده بودم نه به این دلیل که تصادفاً جان سالم به در برده بودم.
farnaz Pursmaily
به‌نظرم گاهی که مردم می‌گویند همه‌چیز می‌گذرد نمی‌دانند از چه حرف می‌زنند.
Mitir
ولی چیز چندانی از آن روزها نگفتم. آدمی فقط می‌تواند چیزی را وصف کند که تاب به خاطر سپردنش را دارد. نمی‌توانی ضربات چکشی را توصیف کنی که مغزت را متلاشی می‌کند.
نازنین بنایی
چشم‌هایش را می‌دیدم، چشم‌هایی که در آنها نه خبری از ناامیدی بود نه ترس، فقط آرامش بود، آرامشی غریب و سرد. همان آرامشی که انسان وقتی تا بن استخوانش رنج می‌کشید به آن دست پیدا می‌کند.
farnaz Pursmaily
باید در نظام اجتماعی‌ای زندگی کنی که با اصول بنیادین آن موافقی، نظامی که تحت فرمان و نظارت دولتمردانی باشد که بتوانی به آنها اعتماد کنی. همان‌طور که نمی‌توان خانه‌ای را بر گودالی از گل بنا کرد، نمی‌توان در جامعه‌ای فاسد زندگی همراه با سعادت ساخت. اول باید پی خانه را بریزی.
zeynab
در طول شب، موقع تجاوز دشمن، وقتی همه‌چیز را ازدست دادیم فهمیدیم در دنیای ما آن چیزی که آدم‌ها جرئت نمی‌کنند به آن امید ببندند چیست: خودمان و همدیگر.
کاربر ۳۴۰۶۱۸۱

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

قیمت:
۸۸,۵۰۰
تومان