بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فعل | طاقچه
تصویر جلد کتاب فعل

بریده‌هایی از کتاب فعل

انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۳۹ رأی
۳٫۹
(۳۹)
فرهاد: من معلم توام. ۱۷ سال از تو بزرگ‌ترم. لیلا: مهمه؟ فرهاد: مهم نیست؟ لیلا: پدرم ۱۰ سال از مادرم بزرگ‌تره، از نامادریم ۲۰ سال، ولی حتی عاشق‌شون هم نیست، اگر عاشق بود، ۳۰ سال هم اشکالی نداشت.
محمد جواد اخباری
لیلا: برای عشق باید از چه فعلی استفاده کرد؟ «عشق‌ورزیدن»، «عشق‌بازی‌کردن»، «عاشق‌شدن»، «عاشقی‌کردن»؟ «ورزیدن»، «شدن»، «کردن» ربطی به خود «عشق» نداره، می‌آد می‌چسبه به «عشق»، همون‌طور که می‌تونه به هر اسم دیگه‌ای بچسبه: «تنفرورزیدن»، «ناکام‌شدن»، «جسارت‌کردن». اما فعل خودِ «عشق» چیه؟ فعلی که فقط به خود «عشق» برگرده؟ فعلیتِ «عشق» در چه فعلی محقق می‌شه؟ و فاعلیتِ فاعل، یا درست‌تر بگم، عاشقیّتِ عاشق رو چه فعلی آشکار می‌کنه؟ اون فعلی که فعلِ نهایی «عشق» باشه، هیچ‌کدوم این‌ها نیست انگار. عرب‌ها فعل بهتری براش دارن: “عَشِقَ”؛ خودِ خودِ کلمه فقط.
کاربر ۹۸۲۰۹۷
افراشته: ببخشید، یه سؤالی داشتم. جریان این «فعل» چیه؟ فرهاد: کدوم فعل؟ افراشته: اینکه فعل یه چیزِ انقلابیه. فرهاد: (به‌شوخی) شما به هر چیزِ انقلابی حساسین انگار. افراشته: دیگه کی حوصلهٔ انقلاب رو داره؟ فرهاد: این یه استعاره‌ست. افراشته: حتی به‌صورت استعاره.
88
لیلا: یه سؤال داشتم آقای کاتب. فرهاد: دربارهٔ چی؟ لیلا: دربارهٔ ضمیر. فرهاد: بپرس! لیلا: چرا همه وقتی می‌خوان از من حرف بزنن به شکل «ضمیر» از من نام می‌برن؟ فرهاد: چه ضمیری؟ لیلا: ضمیرِ «او». فرهاد: نمی‌فهمم چی می‌گی. لیلا: ما از ضمیر به‌جای اسم استفاده می‌کنیم، مگه نه؟ برای پدرم من یک «او» ی افسرده‌م، برای خانم افراشته من یک «او» ی گستاخم و برای هم‌کلاسی‌هام یک «او» ی مزاحم و منزوی... «او»... یک ضمیر بی‌وجود... و شما... فرهاد: من چی؟ لیلا: چه‌طور می‌تونم در زبانِ شما و برای شما از هر ضمیری تهی بشم؟ فرهاد: و اون‌وقت چی باقی می‌مونه؟ لیلا: لیلا آرش، یه وجود بی‌ضمیر.
کاربر ۶۸۳۵۲۰
آرش: دربارهٔ چی هست این افسانه؟ فرهاد: دربارهٔ لحظه‌ای که آدم باید تصمیم بگیره کاری رو انجام بده، و اون لحظه به‌اندازهٔ همهٔ زندگیش و به بهای همهٔ زندگیش کش می‌آد.
محمد جواد اخباری
پریسا: زندگی‌تون خوبه؟ فرهاد: بله خوبه، زندگی‌ای که توی یه لحظهٔ اضطراری آغاز شد و اون لحظه سال‌هاست که ادامه داره، با آمیزه‌ای از شرم و عذاب.
کاربر ۹۸۲۰۹۷
آرش: دربارهٔ چی هست این افسانه؟ فرهاد: دربارهٔ لحظه‌ای که آدم باید تصمیم بگیره کاری رو انجام بده، و اون لحظه به‌اندازهٔ همهٔ زندگیش و به بهای همهٔ زندگیش کش می‌آد.
محمد جواد اخباری
اون چیزی که در هستی برای ما محدودیت ایجاد می‌کرد، یا دقیق‌تر بگم برای فعل قیدوبند می‌گذاشت ما اسمش رو گذاشتیم «قید»: هنوز، الان، همیشه. صفت‌ها تنوع زندگی هستن، فکر کنید اگه همه‌ش یه چیز بود، یه شکل بود، صفت‌ها وجود نداشتن اون‌وقت. فعل‌ها اما برای من یه موجود زنده‌ن، فسیل‌های زنده‌ای که آخرین سلول‌های زبان رو حفظ می‌کنن.
کاربر ۹۸۲۰۹۷
لیلا: چرا همه وقتی می‌خوان از من حرف بزنن به شکل «ضمیر» از من نام می‌برن؟ فرهاد: چه ضمیری؟ لیلا: ضمیرِ «او». فرهاد: نمی‌فهمم چی می‌گی. لیلا: ما از ضمیر به‌جای اسم استفاده می‌کنیم، مگه نه؟ برای پدرم من یک «او» ی افسرده‌م، برای خانم افراشته من یک «او» ی گستاخم و برای هم‌کلاسی‌هام یک «او» ی مزاحم و منزوی... «او»... یک ضمیر بی‌وجود
mobina
شیوا: تو فکر می‌کنی عشق به تو مجوز هر کاری رو می‌ده؟ حتی ویران‌کردنِ زندگیِ دیگران؟ فکر نکن چون مثل یه دیوانه عاشقش بودی، از من مُحق‌تر بودی به زندگی با اون.
محمد جواد اخباری
شیوا: فکر کردی اون حرف‌ها می‌ره توی هوا گم می‌شه؟ ها؟ فکر کردی می‌ره گم می‌شه؟ فکر کردی می‌تونی اون‌جا وایستی و اون‌طوری حرف بزنی، و از اون چیزا و فکر کنی در من هیچ اتفاقی نمی‌افته؟ فکر کردی اون حس، اون حال در من فراموش می‌شه؟ با توام، فکر کردی من فراموش می‌کنم؟
masoome
فرهاد: این یه افسانه‌ست. آرش: دربارهٔ چی هست این افسانه؟ فرهاد: دربارهٔ لحظه‌ای که آدم باید تصمیم بگیره کاری رو انجام بده، و اون لحظه به‌اندازهٔ همهٔ زندگیش و به بهای همهٔ زندگیش کش می‌آد. آرش: من که خیلی نفهمیدم.
masoome
لیلا: من اون‌جا به خورشید خیره بودم، شاید ده دقیقه، و شما هنوز فکر می‌کنید من فقط از سر ناکامی در عشق بود که رفتم اون بالا؟ شیوا: پس از سر چی بود؟ (درنگ و سپس...) لیلا: نفس اینکه جهان از اینکه هست دورتر نمی‌ره، و زبان امکانِ گشایشِ تمام وجود ما رو نداره، و زمان در دایره‌ای به پس و پیش می‌ره و ما هر بار به خودمون می‌رسیم، به همون جایی که بودیم. این از هر ناکامی‌ای عمیق‌تره.
masoome
این درسته یه نظریه‌ای تو شیمی وجود داره که مولکول‌ها و اتم‌ها رو یه موجود زنده می‌دونه؟... درواقع آیا حرکت مولکولی می‌تونه به اون‌ها ساحت یه موجود زنده رو بده؟ من یه جا خونده‌م.... یا نه، خودم به این فکر افتاده‌م... حالا این خیلی مهم نیست... مسئله اینه که شاید ترکیب‌های مولکولی مثل یه جور جمله هستن. وقتی مولکول‌ها به هم می‌چسبن، عین واج‌ها و تک‌واژها و واژه‌ها یه جملهٔ کامل رو به وجود می‌آرن. آیا مولکول‌ها شبیه فعل نیستن؟ یه جور حرکت... همون حرکت مولکولی، همون حرکتی که در ذات هر فعل هست ـ
masoome
لیلا: چرا همه وقتی می‌خوان از من حرف بزنن به شکل «ضمیر» از من نام می‌برن؟ فرهاد: چه ضمیری؟ لیلا: ضمیرِ «او». فرهاد: نمی‌فهمم چی می‌گی. لیلا: ما از ضمیر به‌جای اسم استفاده می‌کنیم، مگه نه؟ برای پدرم من یک «او» ی افسرده‌م، برای خانم افراشته من یک «او» ی گستاخم و برای هم‌کلاسی‌هام یک «او» ی مزاحم و منزوی... «او»... یک ضمیر بی‌وجود... و شما... فرهاد: من چی؟ لیلا: چه‌طور می‌تونم در زبانِ شما و برای شما از هر ضمیری تهی بشم؟
masoome
اما فعل خودِ «عشق» چیه؟ فعلی که فقط به خود «عشق» برگرده؟ فعلیتِ «عشق» در چه فعلی محقق می‌شه؟ و فاعلیتِ فاعل، یا درست‌تر بگم، عاشقیّتِ عاشق رو چه فعلی آشکار می‌کنه؟ اون فعلی که فعلِ نهایی «عشق» باشه، هیچ‌کدوم این‌ها نیست انگار. عرب‌ها فعل بهتری براش دارن: “عَشِقَ”؛ خودِ خودِ کلمه فقط.
88
فرهاد: من معلم توام. ۱۷ سال از تو بزرگ‌ترم. لیلا: مهمه؟ فرهاد: مهم نیست؟ لیلا: پدرم ۱۰ سال از مادرم بزرگ‌تره، از نامادریم ۲۰ سال، ولی حتی عاشق‌شون هم نیست، اگر عاشق بود، ۳۰ سال هم اشکالی نداشت.
محمد جواد اخباری
لیلا: نفس اینکه جهان از اینکه هست دورتر نمی‌ره، و زبان امکانِ گشایشِ تمام وجود ما رو نداره، و زمان در دایره‌ای به پس و پیش می‌ره و ما هر بار به خودمون می‌رسیم، به همون جایی که بودیم. این از هر ناکامی‌ای عمیق‌تره.
کاربر ۹۸۲۰۹۷

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد