بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فعل | طاقچه
کتاب فعل اثر محمد رضایی‌راد

بریده‌هایی از کتاب فعل

انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۳۰ رأی
۳٫۸
(۳۰)
فرهاد: من معلم توام. ۱۷ سال از تو بزرگ‌ترم. لیلا: مهمه؟ فرهاد: مهم نیست؟ لیلا: پدرم ۱۰ سال از مادرم بزرگ‌تره، از نامادریم ۲۰ سال، ولی حتی عاشق‌شون هم نیست، اگر عاشق بود، ۳۰ سال هم اشکالی نداشت.
محمد جواد اخباری
لیلا: برای عشق باید از چه فعلی استفاده کرد؟ «عشق‌ورزیدن»، «عشق‌بازی‌کردن»، «عاشق‌شدن»، «عاشقی‌کردن»؟ «ورزیدن»، «شدن»، «کردن» ربطی به خود «عشق» نداره، می‌آد می‌چسبه به «عشق»، همون‌طور که می‌تونه به هر اسم دیگه‌ای بچسبه: «تنفرورزیدن»، «ناکام‌شدن»، «جسارت‌کردن». اما فعل خودِ «عشق» چیه؟ فعلی که فقط به خود «عشق» برگرده؟ فعلیتِ «عشق» در چه فعلی محقق می‌شه؟ و فاعلیتِ فاعل، یا درست‌تر بگم، عاشقیّتِ عاشق رو چه فعلی آشکار می‌کنه؟ اون فعلی که فعلِ نهایی «عشق» باشه، هیچ‌کدوم این‌ها نیست انگار. عرب‌ها فعل بهتری براش دارن: “عَشِقَ”؛ خودِ خودِ کلمه فقط.
کاربر ۹۸۲۰۹۷
لیلا: یه سؤال داشتم آقای کاتب. فرهاد: دربارهٔ چی؟ لیلا: دربارهٔ ضمیر. فرهاد: بپرس! لیلا: چرا همه وقتی می‌خوان از من حرف بزنن به شکل «ضمیر» از من نام می‌برن؟ فرهاد: چه ضمیری؟ لیلا: ضمیرِ «او». فرهاد: نمی‌فهمم چی می‌گی. لیلا: ما از ضمیر به‌جای اسم استفاده می‌کنیم، مگه نه؟ برای پدرم من یک «او» ی افسرده‌م، برای خانم افراشته من یک «او» ی گستاخم و برای هم‌کلاسی‌هام یک «او» ی مزاحم و منزوی... «او»... یک ضمیر بی‌وجود... و شما... فرهاد: من چی؟ لیلا: چه‌طور می‌تونم در زبانِ شما و برای شما از هر ضمیری تهی بشم؟ فرهاد: و اون‌وقت چی باقی می‌مونه؟ لیلا: لیلا آرش، یه وجود بی‌ضمیر.
کاربر ۶۸۳۵۲۰
آرش: دربارهٔ چی هست این افسانه؟ فرهاد: دربارهٔ لحظه‌ای که آدم باید تصمیم بگیره کاری رو انجام بده، و اون لحظه به‌اندازهٔ همهٔ زندگیش و به بهای همهٔ زندگیش کش می‌آد.
محمد جواد اخباری
پریسا: زندگی‌تون خوبه؟ فرهاد: بله خوبه، زندگی‌ای که توی یه لحظهٔ اضطراری آغاز شد و اون لحظه سال‌هاست که ادامه داره، با آمیزه‌ای از شرم و عذاب.
کاربر ۹۸۲۰۹۷
افراشته: ببخشید، یه سؤالی داشتم. جریان این «فعل» چیه؟ فرهاد: کدوم فعل؟ افراشته: اینکه فعل یه چیزِ انقلابیه. فرهاد: (به‌شوخی) شما به هر چیزِ انقلابی حساسین انگار. افراشته: دیگه کی حوصلهٔ انقلاب رو داره؟ فرهاد: این یه استعاره‌ست. افراشته: حتی به‌صورت استعاره.
88
آرش: دربارهٔ چی هست این افسانه؟ فرهاد: دربارهٔ لحظه‌ای که آدم باید تصمیم بگیره کاری رو انجام بده، و اون لحظه به‌اندازهٔ همهٔ زندگیش و به بهای همهٔ زندگیش کش می‌آد.
محمد جواد اخباری
اون چیزی که در هستی برای ما محدودیت ایجاد می‌کرد، یا دقیق‌تر بگم برای فعل قیدوبند می‌گذاشت ما اسمش رو گذاشتیم «قید»: هنوز، الان، همیشه. صفت‌ها تنوع زندگی هستن، فکر کنید اگه همه‌ش یه چیز بود، یه شکل بود، صفت‌ها وجود نداشتن اون‌وقت. فعل‌ها اما برای من یه موجود زنده‌ن، فسیل‌های زنده‌ای که آخرین سلول‌های زبان رو حفظ می‌کنن.
کاربر ۹۸۲۰۹۷
شیوا: تو فکر می‌کنی عشق به تو مجوز هر کاری رو می‌ده؟ حتی ویران‌کردنِ زندگیِ دیگران؟ فکر نکن چون مثل یه دیوانه عاشقش بودی، از من مُحق‌تر بودی به زندگی با اون.
محمد جواد اخباری
اما فعل خودِ «عشق» چیه؟ فعلی که فقط به خود «عشق» برگرده؟ فعلیتِ «عشق» در چه فعلی محقق می‌شه؟ و فاعلیتِ فاعل، یا درست‌تر بگم، عاشقیّتِ عاشق رو چه فعلی آشکار می‌کنه؟ اون فعلی که فعلِ نهایی «عشق» باشه، هیچ‌کدوم این‌ها نیست انگار. عرب‌ها فعل بهتری براش دارن: “عَشِقَ”؛ خودِ خودِ کلمه فقط.
88

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد