نظرات کاربران درباره کتاب یک خانواده تقریباً معمولی

شروع داستان به شدت شمارو یاد دفاع جیکوب میندازه شروع داستان از زبان پدر خانواده که کشیش هست اغاز میشه مادر خانواده وکیل هستش و استلا دختر خانواده دختر سرکشی که محکوم به قتله داستان از سه زاویه ی دید نقل میشه مادر ، پدر و دختر و همین باعث میشه مشکلاتی که خانواده دارند به خوبی درک بشه روابط مادر با دختر پدر با دختر و... بنظر میرسه داستان سانسور داره تا حدی و ترجمه ی کتاب هم قابل قبوله ... اما خلاصه ای از داستان آدام و همسرش در گیر پرونده ی قتلی میشن که مطنونش استلا دختر ۱۸ سالشونه ، قتل کریستین اولسن ۳۲ ساله پولدار خوشتیپ و جذاب... چع چیز باعث شده استلا مظنون به این قتل بشه؟ استلا کریستین که ۱۴ سال ازش بزرگتر بوده رو از کجا میشناخته؟

چندان جذاب نبود. نویسنده خیلی تلاش کرده بوده داستان رو جنایی و پرکشش کنه اما همه چیز به صورت زورکی کنار هم چیده شده بود، رفتار عجیب استلا و از اون عجیب‌تر شخصیت دوگانه آمینا، عملکرد غیرقابل باور دوست دختر سابق اولسن و… خیلی چیزهای دیگه. نویسنده تلاش کرده بود با ایجاد تعلیق و گره به داستان هیجان بیشتری بده، اما بنظرم این گره‌ها باید تا حدی باور پذیر هم باشن اینکه زور زورکی یه چیزی رو بچپوندی برای ایجاد هیجان واقعا مسخرست. در کل ارزش خوندن نداره.

از دیدگاه روانشناسی به این کتاب نگاه کنی نکات خیلی خوبی داره اینکه تا کجا به عقاید خودمون پایبندیم و کجا حاضریم اصول اعتقادی مون رو زیر پا بذاریم اینکه ظاهر زندگی آرام دیگران خبر از آشفتگی درون اون نمیده

داستان جذابه و شما رو مشتاق به خواندن میکنه.اما در پایان یکم تو ذوقتون میخوره که چطور چند نفر به راحتی میتونن سیستم قضایی رو بازی بدن؟! تا انتها فکر می کردم موضوع کتاب یک خانواده معمولیه با یک متهم به قتل داخل خانواده نحوه برخورد هر یک با این مسئله ،در پایان به نظرم موضوع کتاب این بود چگونه از دادگاه نتیجه دلخواه خود را بگیریم.

خوب بود داستان غافلگیر کننده و بر پایه یه قانون قضایی غلط تو کشور خودشون بود

بد نبود اما ضعیف بود

داستان در مورد دختر یه خاتواده معمولی ست که متهم به قتل می شود. تمام داستان از زاویه دید تک تک اعضای این خانواده روایت می شود. داستان کشش لازم برای یک داستان جنایی رو داشت و تقریبا تا اخر داستان مشخص نبود که واقعا قاتل کیه.

واقعا بی سر و ته تموم شد حیف زمانی که براش گذاشتم

دوست نداشتم.البته وقتی شروع میکنی طوریه که نمیتونی بی تفاوت باشی و ناچارا ادامه اش میدی اما بعد از تمام شدنش غصه داری... هشدار خطر کمی لو رفتن داستان . . . خیلی خوبه که ت‌و ایران مجازات تجاوز اعدامه. فقط یک دختره که میفهمه تحاوز از کشته شدن بهتره... شاید به نظر شعاری بیاد اما توی اروپا واقعا به زنها داره ظلم میشه. کافیه کتابهایی را که تو این مدت خواندم توی ذهنم مر‌ور کنم../ توی همشون شکست اصلی را زنها خوردند.بدون ارزش، کالا، حتی مادری را هم براشون بی ارزش نشون میدن،دلخوشی ما زنها...

رمان تقریبا خوبیه اما موضوع تکراری دارد ولی با این وجود جذاب است و برای اینکه چه بلا سر استلا می آید باید تا آخر خوانده شود

کتاب در مورد دختر تک فرزندی هست از مادری شاغل و پدری کشیش.توی داستان فلش بک هایی به گذشته میخوره از آشنایی زوج تا ماجراهایی از دختر... دختر تنهاست روحیه ی جنگنده و شری داره یک دوست صمیمی داره که خیلی براش عزیزه...و حالا قتل! اینکه چه کسی قتل رو انجام داده از همون اول معلومه ولی چراش در ادامه معلوم میشه... و اینکه پدر و مادرها بخاطر فرزندانشون تمام قانون و قواعد خودشون و جامعه رو دور میزنن تا فرزندشون فقط زنده بمونه کتاب مثل اسمش معمولیه

داستان جذابیت داره که خواننده نصفه رهاش نکنه اما من نمیتونستم شخصیتهای داستان رو درک کنم تصمیمهایی که میگرفتن و دلیل رفتارهاشون رو واقعا درک نمیکردم ۳ شخصیت راوی داستان فقط ماجرا رو تعریف میکردن به نظر من شخصیت پردازی ضعیف بود ولی یبار خوندش بد نیست

تکراری اما جالب بود

باید کتاب را دو بار و چند بار خواند این قصه تقریبا بکر و تازه است و نویسنده تخیل ذهنی خوبی دارد و کتاب به خوبی و روان ترجمه شده است .