نظرات کتاب کتابخانه نیمه شب
کتاب کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ

کتاب کتابخانه نیمه شب

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۴۴۲۳ رأیخواندن نظرات
۴٫۴
(۴۴۲۳)
خواندن نظرات

نظرات کاربران

هَری پاتِر
سلام، میخوام در مورد این کتاب با شما صحبت کنم، لطفاً برای دقایقی با من همراه بشید⁦:) ✅این دقیقا همان کتابی است که باید برای فرار به دنیای دیگر انتخاب کنید. همه چیز از حسرت شروع میشه، هر بار که حسرت چیزی یا کاری رو میخوری، یک زندگی دیگه از تو در جهان موازی شروع میشه. وقتی که پا روی علاقه قلبیت میزاری و به اونی که دوستش داری، پیشنهادی که باید بدی رو نمی‌دی، یک نسخه دیگه از تو در جهان موازی، اون پیشنهاد رو میده و همه چیز یه جور دیگه براش اتفاق می افته. کی میدونه که آخر توی کدوم نسخه از زندگی خوشحال تری؟ اگه یک فیزیکدان بخواد در مورد تئوری جهان های موازی بهت توضیح بده، خیلی بعید هست که چیزی سر در بیاری، اما مت هیگ با رمان کتابخانه نیمه شب خیلی زیبا این تئوری رو به تصویر کشیده. 📢💭 از اینجا به بعد میخوام یه خلاصه از داستان و در آخر، نظر کلی خودم راجع به کتاب رو بگم پس اگه خیلی حساسی که هیچ دید کلی از داستان نداشته باشی، ادامه متن رو نخون (: "نورا سید" شخصیت اصلی داستانه که قراره به جای خواننده به حسرت هاش نگاه کنه و به زندگی های موازی خودش سر بزنه و یه مدت اون زندگی ها رو تجربه کنه، بعد تصمیم بگیره که آیا این زندگی ارزش اون حسرت رو داره یا نه. نورا در کتابخانه ای با یک کتاب‌دار بسیار دانا به نام "الم" آشنا می‌شود. کتاب‌دار به نورا می‌گوید که یک انسان در طول زندگی‌ میلیون‌ها تصمیم می‌گیرد و تمام تصمیم‌ها، هرچند جزئی، قدرت این را دارند که مسیر زندگی او را کامل تغییر دهند. در ادامه داستان، کتاب‌دار به نورا درباره ماهیت کتاب‌ها می‌گوید و نورا می‌فهمد تمام کتاب‌ها در واقع درهایی به زندگی‌های دیگر خود او هستند. زندگی‌هایی که نورا می‌تواست داشته باشد اگر تصمیم‌های متفاوتی می‌گرفت.کتاب‌دار در ادامه توضیحاتش می‌گوید تنها یک کتاب است که با سایر کتاب‌ها متفاوت است. این کتاب جلدی بسیار سنگین دارد و خواندن بیش‌تر از چند خط آن می‌تواند برای نورا بسیار خطرناک باشد. کتاب حسرت‌ها! در ابتدا نورا علاقه‌ای به امتحان کردن زندگی‌های دیگر ندارد و احتمالاً زندگی دقیقاً همان چیزی است که نورا از آن یکی دیگر نمی‌خواهد. ولی کتاب‌دار در آخر موفق می‌شود نورا را راضی کند و به او اطمینان می‌دهد که این‌کار بی‌ضرر است چون اگر زندگی ایده‌الش را پیدا کند می‌تواند همان را ادامه دهد و در غیر این صورت هم، هرلحظه‌ که از زندگی‌ جدیدش احساس نارضایتی کرد میتواند فوراً به کتابخانه برگردد.‌ کتاب‌دار به نورا هشدار می‌دهد که انتخاب‌های متفاوت لزوماً پیامدهایی که او انتظار دارد را ندارند و یا بهتر بگوییم، سنخیت صددرصدی میان یک انتخاب‌ و نتیجه آن وجود ندارد. نورا به هر زندگی جدیدی که وارد می‌شود یکی از بزرگ‌ترین حسرت‌های خود را ندارد. اما برخلاف انتظارات نورا نداشتن یک‌سری از حسرت‌ها به نتایج خوبی بدل نمی‌شود و اتفاقاً برعکس باعث اتفاقات بدتری هم می‌شود.تا به‌حال شده بدون هیچ دلیلی احساس دلشوره و نگرانی کنید؟ این دقیقاً همان حسی است که نورا وقتی وارد یک زندگی جدید می‌شود دارد. چراکه هیچ خاطره‌ای از زندگی جدیدی که تجربه می‌کند ندارد و فقط زندگی اصلی خودش را به‌یاد می‌آورد و همه چیز را با آن مقایسه می‌کند. نورا در هر زندگی جدید مجبور است درباره خودش در شبکه‌های مجازی بخواند یا در گوگل سرچ کند تا بفهمد کیست! بی‌معنا بودن زندگی مفهوم دیگری‌ست که در این کتاب به آن اشاره شده و البته نویسنده به خوبی توانسته نقش انسان را در معنابخشی به آن نشان دهد. نورا در جهان میانی، نه به همسرش برمی‌خورد، نه به برادرش و نه اعضای گروهی که قرار بود به‌همراه آن‌ها خواننده‌ی معروفی شود. در این ماجرا و در تمام این سال‌ها فقط یک نفر بوده که واقعاً به نورا ایمان داشته و حالا هم همان زن قرار است راهنمایی‌اش کند و از این مهلکه نجاتش دهد؛ خانم الم. از این بخش کتاب، داستان به وجودگرایی نزدیک‌تر می‌شود و در زمینه‌ای فانتزی، مسیری را طی می‌کند که شاید بتوانیم آن را به عقاید نیچه ارتباط بدهیم. نورا در کتابخانه‌ی نیمه‌شب به وضعیتی برمی‌خورد که باید احتمالات مختلف زندگی‌اش را تجربه کند؛ تمام دوراهی‌هایی که در انتخاب تصمیمش دوبه‌شک بوده و بعداً حسرتشان را خورده، حالا تبدیل به فرصتی دوباره می‌شوند تا قبل از این‌که در حقیقتِ قاطع مرگ حل شود، بتواند آخرین امیدش را امتحان کند. بنظر من پیام کتاب اینه که:1️⃣شما هیچ‌وقت نمی‌توانید صد درصد از زندگی‌تان راضی باشید و حتما لازم نیست زندگی را درک کنید، شما فقط باید آن را زندگی کنید؛ فقط کافی است خودمان باشیم (نورا هیچگاه وقت نمی گذارد تا واقعاً احساس خود یا آنچه واقعاً می‌خواهد را در نظر بگیرد.این عادت مانع خوشبختی خودش می شود. با این حال، من از نحوه یادگیری و تکامل او واقعاً به عنوان یک خواننده الهام گرفتم)، برای همه‌چیز بودن لازم نیست همه‌چیز را تجربه کنیم، چون همین حالا هم بی‌پایان هستیم.2️⃣اگر کسی در مسیر رؤیاهایش با اطمینان قدم بردارد و برای داشتن آن زندگی‌ای تلاش کند که در تصوراتش آورده، در طول زندگی به موفقیتی غیرمنتظره خواهد رسید و بخشی از این موفقیت حاصل تنهایی است. هرگز همراهی ندیدم که به‌اندازه تنهایی بتواند با انسان همراه شود.3️⃣ما نباید تفاوتی که در زندگی دیگران ایجاد می کنیم را دست کم بگیریم، بزرگ یا کوچک، همه چیز مهم است. 📌با وجود اینکه کتابخانه در جای خالی زندگی و مرگ نشسته است، چیزی امن و دنج در این کتاب وجود دارد؛ این جدیدترین کتاب مورد علاقه منه و اکنون به نوعی به آن وابسته شدم؛ اما این موضوع باعث خوشحالی من میشه، چون که به محض رسیدن به آخرین صفحه آماده شدم تا داستان را دوباره از نو شروع کنم...
کاربر 6242844
عالی بود
کاربر 6498429
اونقدری که ازش تعریف می‌شد زیبا نبود
کاربر 8117614
برای چند ساله؟
Fatemeh
من از سالی که آغاز شد تا به الان که به پایان اردیبهشت نزدیک شده شروع به خواندن کتابی نکرده بودم و حالم تو این دوران چندان خوب نبود تا این که این کتاب رو تو صفحه‌ی اصلی طاقچه دیدم و نظرم جلب شد وقتی شروع به خوندن کتاب کردم کمتر از سه روز تموم شد ولی اون دیالوگ ها و اتفاقات هنوز همراه من هستند... من سالهاست هیچ رمانی نخوندم یا به پایان نرسوندم و فقط در حوزه روانشناسی یا کاری مطالعه میکردم ولی انقدر این کتاب از نویسنده محبوبم به دلم نشست که حد نداره این کتاب درباره حسرت ها و انتظاراتی که هر روز با خودمون حمل میکنیم ای کاش های سالهای زیاد و تسلیم هایی که برای زندگی و زنده بودن اتفاق میفته میگه کتابی بسیار زیبا و روان که برای این روزهای من بهترین بود.
Reza_architecrure
بینظیر بود نظرتون و باعث شد که من این کتاب رو برای کتاب بعدیم انتخاب کنم زنده باشید
سعید انهاری
به نظر من بعضی ها مثل شما دنبال استعدادشون نمیرن چون بسیار شیوا و فصیح مینویسید و مطمئنم میتونستید نویسنده خوبی بشید ولی حیف که دنیا رو از وجودتون محروم کردید ولی امیدوارم در کار و شغل الانتون درست مثل نویسندگی که البته دنبالش نرفتید موفق باشید .
کاربر 1348352
کتاب عالی .من واقعا دوستش دارم
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
_خطر اسپویل کسی گفته بود : «راست می گفتند که کتاب ها به موقع به سراغ ما می آند.» کتابخانه ی نیمه شب ، برای رو به رو شدن با چیز هایی که عذابمان می دهند خوب است. برای به راه انداختن یک جور استدلال ، برای آشنایی با نگاهی که شاید میان عذاب کشیدنمان حادثه ای شود ؛کمی آرامش بخش. برای اینکه درک کنیم در نهایت می شود دوباره کتاب درستی را گشود ، ورق زد ، به شکل دیگری زندگی را زیست و یا در قعر همان تلخ کامی نشست،ایستاد،کاری کرد و صبور بود؛و باور داشت همه ی این ها زندگی ست. چیز های دیگری هم برای تجربه کردن ، تجربه شدن و درک کردن این وسط وجود دارند. گاهی همه چیز به قدری در زوال فرو می رود که فقط به جای انتخاب باید ایستاد،باید هیچ کاری نکرد و تا نهایتش اندیشید و نفس کشید و به خود حق داد؛جایی که درد های شدیدی در انحطاط با وجود یکی شده اند. نورا جایی بود پیش یا پس از این داستان؛جایی که داشت به زوال می خورد. شاید این کتاب مبدل کتابخانه ای برای «من»مان در نیمه شب باشد. در نیمه شبی که می تواند بگذرد ، بگذرد ، بگذرد و زمانی در آن نگذشته باشد. زمانی که بگوییم ای کاش کتابخانه ی نیمه شبی در واقع بود ، در تجربه بود ، لمس می شد. اما گمان نکنم برای روز هایی که زمان می گذرد و تو متوقفی جز این جمله تناسب خاصی داشته باشد : درست از جای احساس درد باید بازگشت. این کتاب بازتاب تجربه هاست.تجربیاتی که با فلسفه،مفهوم زیستن،مرگ،چگونگی زندگی ، معنا و علم و تخیل توأمان ادغام شده اند.
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
ما گاهس بیشتر توجهمون رو به چیزی معطوف می کنیم که مربوط به مشکلمون هست. امیدوار هستم که احوال خوبی رو داشته باشید و خوشحالم از اینکه با چیزی مواجه شدید که بهش نیاز داشتید دوست عزیز🌹
amin
خیلی وقت است این کتاب را در کتابهایم گذاشته ام اما نخواندمش. اما واقعا به موقع دوباره سراغم آمد و سراغش رفتم. انگار دستی نامریی ، در این برهه زندگی هدایتم کرد و از این همه کتاب، مرا مشتاق خواندن آن کرد. اصلا تصادفی نیست، هیچ تصادفی در زندگی و برخوردهای آن وجود ندارد.
کاربر ۵۹۸۵۷۴۸
کتاب ساده و روانیه ، و در عین حال مثل صبحانه مقوی انرژی بخش چون همگی مون درگیر حس های حسرت امیز هستیم . دوست داشتید بخونیدش .✋
Mohammad
(۴-۲۷-[۶۸]) من فکر میکنم سبک و سیاق این کتاب تا حدودی به کتابای یوستین گردر نزدیکه؛ (البته قابل قیاس نیستن) نویسنده سعی کرده تا یک سری مفاهیم پیچیده ی علمی، فلسفی و روانشناختی رو ساده سازی کنه و در قالب داستان ارائه بده و تا حدودی هم در این زمینه موفق عمل کرده؛ او با نگاهِ خوشبینانه ای که به زندگی داره؛ با ترکیبِ تئوری دنیاهای موازی و بخشی از دیدگاه های فلاسفه ی هستی گرا همچون سارتر، کامو، کی یرکگور و تجربه گرا مثل جان لاک، هیوم و بعضی از فلاسفه ی دیگه و بیشتر تحت تاثیر اندیشه های دیوید ثورو - که بارها از اون نام میبره و تاکید زیادی هم میکنه - میخواد این پیام رو به خواننده منتقل کنه که خوشبختی در ساده زیستن تجلی پیدا میکنه و این یک امر درونیه که با تجربه و انتخاب های کوچک بدست میاد، پس نباید حسرت خیلی چیزها رو خورد؛ در واقع این انتخاب های ماست که ماهیت ما رو تعریف میکنه و به زندگیمون معنی میده، ما با هر انتخابی که می کنیم برای همه دست به انتخاب میزنیم پس باید سعی کنیم بهترین انتخاب ها رو انجام بدیم چون با انتخاب هامون در برابر خودمون و بقیه انسان ها مسئولیم. به نظرم نویسنده همون اواسطِ داستان پیامش رو به خوبی رسونده بود و در ادامه زیادی موضوع رو کش داد؛ به هر صورت قبل از خواندن کتاب فکر میکردم احتمالا یه شاهکار ادبی باید باشه، اما چیز جدیدی برام نداشت ولی خب در نوع خودش خوبه، ایده ی جالب و سرگرم کننده ای داره؛ جمع بندی و پایانش هم خوب و قابل قبوله.
Neda Zeyghami
شک داشتم بخونمش اسم یوستین گوردر اومد، خواهم خواندش
Shahruz Shirazian
نقدی واقع بینانه متشکرم 🌹
Sahar mohammadi
سلام طاقچه این گزینه رو داره که کتاب رو که خریدیم برامون پست کنه یا فقط توی برنامه و به صورت pdf هست ؟هرکاری کردم نتونستم
Pascal
این کتاب درس های زیادی به ما میده.یکی اینه که چقدر میتونیم تو سرنوشت آدمای دیگه و خودمون نقش داشته باشیم.حتی با کارهای کوچیک که انجام میدیم.این داستان خانمیه که افسردگی داره و قصد خود کشی هم داره ولی بعد دیدش به زندگی عوض میشه و داستان رو طوری نوشته که آدم خسته نمیشه.خودم دوشبه تمومش کردم و از این که تموم شد حس ... هم ناراحتم از این که تموم شد هم خوش حال ادمیم که خیلی از زندگی فاصله گرفته ولی بعد از تموم کردن این کتاب حس میکنم دنیا ارزش این و داره که بهش توجه کنم.
Pascal
🙏
asra
واقعن چکیده ای کوتاه و مختصر و مفید بود که منم وادار کرد حتما کتاب رو بخونم .
نَعنا🌿
برخلاف تعریف های خیلی زیادی که از این کتاب شده، من با کمی سختی تمومش کردم، به قدری جذاب نیست که انسان رو میخکوب کنه و البته انقدر سست نیست که پیش نره ولی خب خوشحالم که تا انتها خوندم چون پایان بندی خوبی داشت. موضوع کتاب جدیده و با مفاهیم فلسفی و روان شناسی، سعی میکنه نظر اکثریت رو جلب کنه که ظاهرا در این کار موفق بوده. . در کل یه کتاب انگیزشیه و اگه جزئی نگاه کنیم بخش هایی از کتاب دارای مطالبیه که کاملا با اصول انسانی، فطری و اخلاقی در تضاده و این موارد، کتاب رو زیر سوال میبره.
نَعنا🌿
سلام آذین جان، از کتاب های آلن دوباتن رو برای شروع بهت پیشنهاد میدم🌼
azin
سلام وقت بخیر من تازه عضو این برنامه شدم دلم میخواد یه کتاب جذاب برای موفقیت فردی بخونم میتونین بهم‌معرفی کنید؟
ned
موافقم . ولی فکر کنم مغز مردم اینقدر خالیه که با این کتاب حال میکنن !
farez
شاید زمانیکه این کتاب رو خوندم، حس کردم اونقدرها که ازش تعریف و تمجید کردن یک اثر فوق العاده نبود....میتونستم حدس بزنم قراره چی بشه، چون بارها بصورت فطری، از خودم پرسیدم نسخه ی دیگری از من در یک جهان متفاوت از حالا چه میکرد...و هربار خیلی منطقی به این نتیجه رسیدم که آنِ من، بهترین ورژن از خودمه که میتونم به پاش بایستم و ازش لذت ببرم...این کتاب از ابتدا مشخص بود چه نتیجه ای میخواد بگیره.پس من رو شگفت زده نکرد...منتها گامهای رسیدنش به اون مقصود معین، کاملا هنرمندانه چیده شده بود.درک بالای نویسنده از عواطف مختلف...از نقشهای گوناگون...این منو شگفت زده کرد."فقط قدرت نویسندگی نویسنده"، نه خود کتاب و نه موضوعش که تکراری بود و نه حتی شیوه ی روایت داستان که گَپ خیلی بزرگی توش بود... و اما اون گپ بزرگ(خطر اسپویل): اینکه نورا با احساسات و عواطف و منویات درونی خودش وارد هر زندگی میشد،نه با احساسات اون نورای درون اون زندگی...مشخص بود از اون زندگی حس رضایتی نخواهد داشت. کسی که چهل سال بدون ازدواج و فرزند یا هر چیز دیگری عمرشو سپری کرده، به یکباره قرار بگیره دراین زندگی پر واضحه که خوشش نخواهد آمد! هر نقشی، هر حسی یک تاریخچه در عقبه اش داره. نویسنده باید این مورد رو در نظر میگرفت که اگر با حس همون نورایِ اون زندگی بخصوص، اجازه ی تجربه ی همون کتاب زندگی بهش داده میشد، باز هم دلش میخواست اون زندگی رو ترک کنه یا نه...؟!باز هم دوست داشت برگرده به زندگی خاموش خودش...؟ در نهایت کتاب انگیزشی و نسبتا خوبی بود، از اونهایی که در آخرش با خوندن کلمات انتهایی حس میکنی تحت تاثیرقرار گرفتی! البته به فراخور اینکه چقدر قبلا درمورد موضوعش فکرکرده باشی میتونه این تاثیر زیاد، و یا مثل من کم باشه....
farez
کاربر هوگو.... ممنون از وقتی که برای خوندن نظر من صرف کردین... اما داستان اینه که اگر نویسنده قصد اینو داشته که صرفا زندگی ها رو نشون بده به نورا.... میتونسته بصورت سوم شخص و ناظر اون رو ارائه بده. قوانینی که گفتین وجود دارن اما حتی در دنیای موازی علمی هم نمیشه ورژنی از خودت رو پیدا کنی که احساسات و هیستوری ای چون حالِ تو داره! پس گمانم این قانوی که ازش حرف میرنین حتی در قالب علم کوانتوم هم قطعیت پیدا نکنه. چون در آنی که به یک احتمال نگاه میکنین اون مورد از حالت معلق بودن بین "هم هست و هم نیست" به یک "هست" تبدیل میشه! پس اساسا داشتن یک شخصیت واحد و یک حقیقت واحد برای نورای داستان بقول شما.... فرضیه ای از اصل باطله. با کمال احترام البته......
ویکتور‌~هوگو~هستم
ممنون از نظر خوبتون حس میکنم اینطوری هم میشه بهش نگاه کرد: همون گپی که میگید اتفاقا برای من نکته قشنگی داشت اینکه حتی کامل ترین زندگی ها هم این نقص رو داشتن که برای خود نورا نبودن و نورا نبود که اون زندگی رو ساخته بود و اتفاقا این رو از اول حدس میزدم که نورا قراره با تجربه این زندگی ها اول حسرت هاش رو از بین ببره و دوم قدر زندگی خودش رو بشناسه و بتونه برگرده و خارج از فضای کتاب هم میشه گفت خیلی غیرمنطقی نبود چون نورا تونسته بود از یک دنیای دیگه وارد این زندگی ها بشه درسته این یک شبیه سازی برای نظریه جهان های موازی بود ولی نباید سایر قوانین رو هم نادیده گرفت نورای کتاب یک وجود و یک حقیقت داشت و نمیتونست واقعا جای نورای دیگه ای باشه فقط بهش فرصت داده شده بود که اون زندگی ها رو ببینه
farez
وضعیت اجتماعی ما کاملا روی علاقه مندی هامون تاثیر داره. این چیزی نیست که قابل اغماض باشه. حتی نظریه ی روانشناسی ای هم هست که میگه کنش های اجتماعی ما هستند که شخصیت ما رو تعریف میکنند. پس نمیشه این مساله رو نادیده گرفت که روحیات و گرایش های منِ نوعی ممکن بود در دنیایی دیگر، چیز دیگری باشه.
دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
چه قدر این کتاب حس خوب داشت. مخصوصا اینکه همه ی ما بخش زیادی از روزمون رو درحال حسرت خوردن ایم و عمیقا فکر میکنیم اگر فلان کار رو کرده بودیم، الان جای بهتری بودیم اما این کتاب با یک بیان خیلی خیلی ساده به ما گفت حسرت خوردن ها چه جوری روی زندگی ما تاثیر میذاره و مانع از زندگی کردن میشه. نتیجه گیریش جزو بهترین نتیجه گیری هایی بود که تو زندگیم دیدم. ممنون از قرار دادن این کتاب در طاقچه و با تشکر از انتشارات کوله پشتی که به جرأت میتونم بگم هر کتابی ازشون خوندم، فوق العاده بوده.
دختر پاييزي
کتاب خیلی خوبی بود.من که از خوندنش لذت بردم به همه پیشنهادش میکنم از قضا اگه از زندگی ناامید و خسته هستید.
آتیلا
سلام. اگر کتاب اینقد خوب بود .چرا از پنج ستاره هیچ ستاره ای به ندادین؟🤔 از نظر امتیاز دهی شما اعلام فرموده اید که این کتاب بدترین کتاب ممکن است که لایق یک ستاره هم نیست🙄
کاربر 6012748
آفرین نظر من هم همین بود bravo👏👏👏
علی
سلام شما با ترجمه محمد صالح نورانی زاده خوندید؟ اگر خوندید توصیه می کنید به خوندنش با این ترجمه؟
اَمَل
ایده ی داستان خیلی جالب بود. این که جایی بین مرگ و زندگی بهمان این فرصت را بدهند که تمام حالات ممکن زندگی مان را تجربه کنید. و خوب ربطش داده به فیزیک کوانتوم و نظریه ی جهان های موازی. احساس می کردم دارم چند تا داستان "تاریخ جایگزین" در یک کتاب می خوانم و من هم به شدت این ژانر را دوست دارم:) ولی شبیه کتاب "مغازه ی خودکشی" مرتب با خودم می گفتم کاش این ایده را نویسنده ی توانا تری می نوشت. کسی که می توانست بهتر داستان پردازی کند و پیرنگ بچیند. یا کاش چند سال دیگر نویسنده برگردد و داستان را بهتر بازنویسی کند. داستان پردازی اش بیشتر به فیلم های کمی تا قسمتی زرد هالیوودی شبیه بود و واقعا یک جاهایی دیالوگ های شعاری شخصیت ها دل آدم را می زد. انگار نویسنده یادش می رفت که دارد داستان می نویسد نه یک مقاله یا متن یک سخنرانی تد! پایان داستان هم (که حواسم هست لویش ندهم) به نظر من یکی از دو پایان منطقی ای بود که این داستان می توانست داشته باشد. فقط کاش این همه به جملات شعاری آغشته نشده بود...
کاربر ۲۹۱۴۵۹۶ارغوان
با نظرتون کاملا موافقم اگر یک نویسنده توانا تری می نوشت داستان خیلی جذابتر می شد
ZinBook
👍
Royas
دقیقاااا کاش نویسنده ی توانمند تری این ایده رو می نوشت!!

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۸۷صفحه بعد