نظرات کاربران درباره کتاب مثل بیروت بود
۴٫۴
(۲۳۶)
moonlight
اگه قبل از خوندن این کتاب، رمان " من چایت را شیرین می کنم " از همین نویسنده رو بخونین، داستان براتون جذاب تر میشه....
کاربر 4249020
ببخشید میشه پیدی اف کتاب را به این شماره ارسال نمایید مممنون میشم خیلی نیاز دارم ۰۹۱۵۶۲۵۳۴۱۰
کاربر 3791892
بهترین کتابی ک تو عمرم خوندم همین مثل بیروت بود، بود معرکه اس این کتاب
هرچی بگم کم گفتم
کتاب باز
به نظرم یه اشکال بزرگ داشت: ترسو بودن بیش از حد دختر حاج اسماعیل که واقعا در شان دختر یک سردار نبود ما از دختر خانواده نظامی تصور زینب سلیمانی رو داریم که میاد با صلابت جلوی کل دنیا سخنرانی میکنه نه این دختر ترسو که از همچی میترسید! درسته قبول دارم تحت فشار بود ولی ناسلامتی دختر یه خانواده نظامی اونم سپاه قدس از لحاظ تربیتی اینطور تربیت نمیشه اصلا، اونم دختر سردار سپاه قدس و به نظرم این حد از ترس دور از واقعیت بود و تصویر خوبی رو از دختر خانواده نظامی در ذهن مخاطب ایجاد نمیکرد.به نظرم نویسنده ضعف خودش رو در داستان پردازی و نویسندگی با این مسئله حل کرده بود که نمیپسندیدم اما از طرفی میشد استرس زندگی در یک چنین خانواده ایی رو تا حدودی درک کرد اما نباید اینقدر اغراق کرد و اینطور اون حس رو منتقل کرد که ما رو ذلیل نشون بده و یه گروه اغتشاش گر رو تا این حد قوی نشون بده که تا توی برگه ی اتاق دختر حاج اسماعیلم به طور خنده داری خبر دارن.
من آخر نفهمیدم ربط این شهرای لبنان با داستان چی بود! ؟ فقط اینکه پدرم مثل بیروت در هم ریخته و در عین حال آروم بود واقعا دلیل میشه اسم تمام شهرای لبنان رو بذارن رو فصلا؟! 😐
هفتصد و چهل و نه
چی بگم خوبه؟! بگم شاهکار، یا بگم فوق العاده و شگفت انگیز، حق مطلب ادا نمیشه!
این کتاب، طوفان بود!
نه میتونستی اون حجم هیجان رو تحمل کنی و دوست داشتی زودتر بفهمی آخرش چی میشه
نه دلت میخواست که تموم بشه😅
از نماز عصر تا نماز مغرب؛ یه نفس خوندم! در مورد یه شاهکار بی نظیر چی میشه گفت جز اینکه : دم نویسنده ش گرم🤗
.
این کتاب ظرفیت یه فیلم اکشنِ خفن مثل گاندو رو داره
Zahra.A.1
کتاب قبلی خیلی خیلی بهتر بود، عیب هایی که از نظر من توی این کتاب بود توی کتاب قبلی نبود، رفتار زهرا غیر منطقی بود، چهارچوب داستان قبلی تکرار شده بود، توصیفات زیاد بود، طول داستان فقط کشش داشت و جذابیت نداشت، یک سره زهرا حالش بد بود. داستان قبلی آموزنده بود عاشقانه بود بالا و پایین داشت بهت رکب زد، قسمت های اربعین و کربلاش اشکت رو درآورد و... اما این جلدش نه!
Taha
داستان فوق العاده تخیلی نوشته شده بود اما جذابیت و هیجانش بالا بود.
توصیف و تشبیه آنقدر توش زیاد بود که خیلی خسته کننده شده بود. البته این سلیقه ی منه و خیلی سختم میشه هر فکر و رفتار رو با یه تشبیه مخلوط میکنند. توی بریده هایی که از کتاب گذاشتن نمونه هاییش هست. به خاطر همین گفت و گوی بین شخصیت ها رو بیشتر دوست داشتم تا متن های ادبی خودگویی های شخصیت اول.
یه کم هم شدت غش و ضعف شخصیت های داستان اذیت کننده بود. دائم همه تو بیمارستان و زیر سرم بودن.
یه کم ساده بازیای زهرا، چه در مورد نفهمیدن اینکه گوشی و لپ تاپش احتمالا هک شده، نگفتن همه چیز به باباش، اینکه گوشی همه جا همراهشه حتی وقتی میره اتاق داداشش. اینکه بیخودی همه جا خودشو نخود هر آشی میکرد که از بقیه دفاع کنه. اینکه عناصر ضد انقلاب همه جا زیر نظر داشتنش و توی هر سوراخ و سنبه ای خبر از همه چیزش داشتن اذیت کننده بود.
بعد دختری که این همه اتفاقات وحشتناک رو از سر گذرانده یک سال خونه نشین میشه، بعد دانیال هم هیچکار نمیکنه هم به نظر من غیر منطقی بود. حتی به نظرم شدت حال خراب سارا و مرگش هم منطقی نمی اومد.
اما خلاصه و روی هم رفته داستان خوبی بود. تلاش قابل تحسینی از یک نویسنده ایرانی برای ثبت یک ماجرای پر هیجان. یه کم به صفحه بندی کتاب ها توی طاقچه ایراد دارم که متنی که باید صفحه ی بعد نوشته بشه که جدا بودنش از داستان قبل مشخص بشه رو با یه دکمه اینتر جدا میکردن که آدم متوجه تفاوت زمانی داستان نمیشد.
متشکرم از نویسنده و طاقچه.
VesaMHM
به همه کسایی که کتاب چایت را من شیرین میکنم را خوانده اند، پیشنهاد میکنم حتما این کتابو بخونن...
به همه کسایی که داستان امنیتی با کلی هیجان دوست دارن، پیشنهاد میکنم این کتاب بخونن...
به همه کسایی که دوست دارن با خوندن رمان سواد رسانه ایشون بره بالا زود همه چیو باور نکنن، پیشنهاد میکنم این کتابو بخونن...
به همه کسایی که...
سادات
عالیه
هر چی بگم بازم کم گفتم
از امثال زهرا تو این مملکت که زخم خورده خودی های ناخودی هستن اصلا کم نداریم...
هفتصد و چهل و نه
امثال؟یا امسال
sadat:)
خیلی قشنگ بود...
شاید دومین کتابی بود که اینجوری با خوندنش کیف کردم
همراه زهرا توی اتفاقات ترسیدم، لرزیدم و نگران شدم...
نکته ی جالبی که من توی خوندن کتاب توجهم رو جلب کرد اشاره ی نامحسوس نویسنده به حاج قاسم بود...:)
خلاصه که خیلی با کتاب حال کردم😄
پ.ن۱:نسخه ی چاپی رو خوندم
پ.ن۲:دست نویسندش درد نکنه🙃🌸
کاربر 8037454
جلد سومش هم هست باروت خیس واقعا خیلی قشنگه هیجانی تر هم هست
کاربر 4962253
من بیشتر یاد سردار قاآنی افتادم
(شاید چون اسم هاشون یکی بود)
Zahra.A.1
به نظر من که اصلا شبیه نبود
alireza
نویسنده از یک روند تکراری توی کتاباش استفاده کرده اون هم اینکه شخصیت اصلی داستان هاش همیشه حالت دفاعی سختی نسبت به بعضی چیز ها دارند و مرتب آنرا تکرار می کنند که فکر میکنم این موضوع کمی بیش از حد است امیدوارم در کار های بعدی خانم نویسنده این اتفاق صورت نگیره
• Khavari •
وقتی میخواستم شروعش کنم فکر نمیکردم ی جوری میخش بشم که نتونم تا پایانِ کتاب ازخودم دورش کنم...🤐😍
داستان پردازی نو
و توضیح جزییات انقدر دلپذیر بود که
با زهرای قصه بغض کردم،گریه کردم،
حیرت کردم وگاهی گوشه از قلبم ترک برمیداشت...💔
_از اون کتابای رنگی بود که دلم نمیخواست تموم بشه🍒🍬🍯
کاربر 8037454
جلد سومش اسمش باروت خیس ه خیلی بهتره
علی اکبر
واقعا زبان نمیتونه حس واقعی رو منتقل کنه چقدر زیبا البته خواندن ( چایت را من شیرین میکنم) قبلش بهتره حتما بخونید باید دست چنین نویسنده هایی رو بوسید
•|تُرنــــــجْ|•
قلم نویسنده و توصیفات به کار رفته در ادبیات داستان خاص و دلنشین بود و منو به تحسین وا میداشت
اما داستان بیشتر شبیه رمان های آنلاین اینترنتی بود؛
یه داستان خیال گونه با شخصیت های آرمانیِ قهرمان که مطابق ذائقه دختر و پسرای قشر نوجوان مذهبیه و ذهنشون رو میکنه پر از فانتزی های دور از واقعیت!
یه انتقاد دیگه اینکه نمیفهمم چرا یه دختر چادری مذهبی(زهرا) باید انقدر جزئی به چهره مردهای داستان خیره بشه و اونا رو با رنگ چشم و مو و چهارشانه بودن و...توصیف کنه و با اون صفت خطابشون کنه!!
saghar
آفرین به نویسنده کتاب عالی و زیبا تصویر گری کرده بود
لذت بردم
گلناز
لطفا جلد سومش باروت خیس رو هم قرار بدین
وسکا بانو :)
ادامه داره هنوز این داستان برای همین زیاد بهش نپرداخته بود
کاربر ۱۴۱۸۴۸۴
لطفا به طاقچه بی نهایت اضافه کنید
فاطمه
عالی بود خیلی عااااالی بود
fa.rajab
کلمه ی عالی برای این داستان فوق العاده کمه...
سراسر هیجان، ترس، و البته پر از تلنگرای خاص👌🏻
از همینجا به نویسندش بابت این اثر فوق العاده تبریک میگم🌺
fatemerastgar
رمان دوم از مجموعه چایت را من شیرین میکنم ، اولین چیزی که نظرم رو جلب میکنه متن به شدت گیرا و دوست داشتنی نویسنده است ، تشبیه ها و آرایه ها و استعاره هایی که در متن به کار رفته خیلی با ذهن مخاطب بازی میکنه و در عین روان بودن باعث درک بهتر فضا داستان میشه،(البته، این موضوع کاملا سلیقه ایه، نظرات رو هم خواندم و فهمیدم که یه سری دوستان کاملا متضاد با من فکر میکنن😅) فضاسازی و داستان پردازی نویسنده به شدت ملموسه و همزاد پنداری مخاطب رو با خودش همراه میکنه، اتمسفر داستان به شدت حس ترس و استرسی که شخصیت ها تجربه میکنن رو به مخاطب انتقال میده که باعث میشه کتاب رو نتونید زمین بزارید، ( به طور واضحی بعضی قسمت های کتاب ضربات قلبم بالا میرفت و تنم از هیجان مور مور میشد) نکته دیگه این که نویسنده از قدرت نویسندگی بالایی برخوردارند و به سوالاتی که ذهن مخاطب رو درگیر میکنه جواب های خوب و قابل درکی میدن، متن به شدت منسجمه و هر کدوم از اتفاق های داستان پیامد خودش رو داره، از پتانسیل شخصیت ها به خوبی استفاده کرده و به خوبی به شخصیت ها پرداخته، به شکلی که مخاطب بعد از مدتی کاملا شخصیت ها رو میشناسه ، انگار که چند سال باهاشون زندگی کرده
این که ماجرا های داستان های خانم اسعد دوست شخصی هستند رو هم خیلی دوست داشتم، ولی ای کاش انتهای داستان بیشتر روی این موضوع مانور میدادند (دوستانی که کتاب رو تا آخر خواندن متوجه میشن) ....
اما چیزی که میشه گفت خیلی اذیت کننده است و واقعا یه جورایی تو ذوق مخاطب میزنه ، شخصیت پردازی نه چندان مناسب شخصیت اصلیه، منظورم اینه که (اگه یه دختر عادی بود اینقدر تو ذوق نمیزد:))
نویسنده اوایل داستان دختری رو به ما معرفی میکنه که شوخ و شنگه، زرنگه، مهربونه ولی بیشتر از همه شهامت داره،( باتوجه به متن که دنبال هیجان بوده، توپ چند لا میکرده، فوتبال بازی میکرده، از درخت بالا میرفته و...) با توجه به اوایل داستان ، مخاطب انتظار شخصیتی رو داشت که اینقدر در شرایط حساسی که توش قرار گرفته بود، حکم عروسک خیمه شب بازی رو نداشت و اینقدر ناشیانه عمل نمیکرد، به عنوان مثال ، جایی از داستان که روی کاغذ چیزی نوشته بود و میخواست به پدرش اطلاع بده و اون پیام اومد، باید متوجه میشد ( یا حداقل احتمال میداد) که سیستم های شخصیش حک شدن، در حالی که ترس باعث میشد حتی نتونه درست فکر کنه
به هرحال این رمان رو خیلی دوست داشتم، پیشنهاد میکنم که کتاب بعد از این یعنی« باروت خیس» رو هم مطالعه بفرمایید
ممنون🌹❤️
کاربر ۲۱۲۵۲۸۵
سلام، کتاب خوبیه، فقط خیلی زیادی حاشیه رفته و اب بش بسته شده بود، مخصوصا زهرا که دائم درحال توضیح احوالات خودش و زمین و زمان بود. نسخهی «من چایت را شیرین میکنم» خیلی بهتر نوشته شده بود.
این کتاب رو به همهی کسانی که کتاب «چایت را من شیرین میکنم» رو خوندن توصیه میکنم.
- ریحون
فوق العاده عالیی قلم زیبای نویسنده باعث شد کل کتاب رو توی سه چهار ساعت تمام کنم 😍
هیجان داستان اونقدرررر بالا بود و خفن بود که گاهی خودمو تصور میکردم توی اون مکان و زمان و شرایط
خلاصه که بینهایت زیبا بود
متظر جلد سوم هم هستیم(((:
رهگذر
داستان با کلی توصیف غم انگیز شروع شد و از همون اول نویسنده جهت گیریش رو مشخص کرد. اوایل کند و بی حال جلو رفت ولی وقتی داستان اصلی شروع شد به یک تعقیب و گریز جاسوسی پرهیجان تبدیل شد.
داستان جالبی بود و خیلی هیجان انگیز و جذاب.
به شروع اولش نمیخورد اینقدر هیجان انگیز بشه. دوستش داشتم.
Zeinab
عالی بود واقعا دقیقا همون سبک رمانی بود که من دوسش داشتم
حجم
۲۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
حجم
۲۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۷۰%
تومان