نظرات کاربران درباره کتاب زورآباد

مسلما نقطه قوت داستان در نگاه اول زبانش به حساب میاد. اما به نظر من انتخاب راوی اول شخص برای این داستان اشتباه بزرگی بوده. ما چیزی از شخصیت راوی دستگیرمون نمیشه به جز یکی دو جا که خودش رو ذوق زده یا شرمگین معرفی میکنه اما اساسا حضورش در چنین موقعیتی و صمیمیتش با اون افراد در تضاد با فرهیختگی و تسلطتش در روایته. بنابراین زبان داستان به نظر میاد که کارکردش فقط مرعوب کردن خواننده ست. اما من از مضمون و معمای ظریفش لذت بردم و عقیده دارم اگر با زاویه دید سوم شخص نوشته میشد و کمی از تفاخر در قلم نویستده کم میشد داستان عالی میشد.

کلماتی که به کاربرده بود خیلی سنگین بودن هرکدوم معنایی داشتن درکشون سخت بود،موضوع داستان یک موضوع کاملا معمولی بود اصلا دوست نداشتم..

توصیف صحته عالی بود آدم را یاد داستان های دوره محمدعلی جمال زاده میندازه ولی موضوع جالب نبود و بد تموم شد. ارزش برنده شدن نداشت.

من نمی دونم چرا همه نوشته بودن خیلی سیاه و غمگینه و به درد مسابقه نمی خوره و از اون طرف از چند تا داستان لوس آبکی کلی تعریف کردن به نظرم داستانش خوب بود. روایت و زبانش خیلی خوب بود فضا رم خوب ساخته بود اگر بخوایم با توجه به کشوری که ما توش داریم زندگی می کنیم که هر چند وقت یکبار اتفاقای دردناک و وحشتناکی مثل اسیدپاشی توش میافته در نظر بگیریم این داستان اونقدارهم سیاه نبود من می دونم پس کی قراره از آدمایی که پدرشون تو اینجا درآمده بنویسه به نظر من که این داستان نسبت به بیشتر داستان ها ی این مسابقه خوب بود

منم زور آبادیم

این کتاب درقالب یک غیرت آبکی بیشتربه رواج ابتذال وبی بندوباری پرداخته است،وبایدتاسف خوردبه حال کسانی که به این اثرجایزه ادبی داده اند.

فضاسازی و نثر داستان خوب بود فقط احساس کردم یه کم دیگه جا داشت تا روی آخر داستان کار کنه.اونجا که میگه (پیرمرد تو گوش زن پچ پچ کرد مثل عاشق ومعشوق )در حقیقت داره به خواننده خط میده به نظرم اگر اینو نمینوشت تا خواننده سر این مسئله که چه نسبتی با هم داشتن یا چرا کریم دیوونه شد فکرش درگیر میشد بهتر بود. البته این موضوع یه کم زیادی قدیمیه و م.مودب پور تقریبا توی همه کتابهاش در مورد فقر و فحشا نوشته و فکر نمیکنم دوباره گفتن این مسائل دردی رو دوا کنه.در کل اگه جای نویسنده بودم و قلمم انقدر خوب بود یه موضوعی رو انتخاب میکردم که کمتر بهش پرداخته شده.

ازاین مجموعه بهترین داستان بودو سروتهش مشخص.

داستانی زیبا که برخلاف نظر دیگر دوستان، پایان بد یا ضعیفی نداشت. از ابتدا هم راوی نقش مهمی در اتفاقات داستان برعهده نداشت و در پایان هم به عنوان یک نظاره گر عمل کرد و به همین دلیل از اتفاق پایان داستانبه همان اندازه مطلع شد که یک نظاره گر

این داستان نقاط قوت بسیاری دارد که تحت الشعاع پایان شتابزه آن قرار میگیرند و خواننده با نرسیدن به پایانی راضی کننده، این نقاط را فراموش می کند. فضاسازی این داستان عالی است. توصیف ها و دیالوگ هایی مناسب دارد. و درکل عناصر داستانی را به خوبی به کار میگیرد. شروع ، میانه و حتی نقطه اوج جذابی هم دارد و فقط در پایانبندی کمی لنگ میزند. سپاس و تشکر از نویسنده گرامی

من اهل سیرجان ام صفحهء چهارم داستان کمرم رُ شکست ...

خشن و دوست داشتنی .

واقعا انتظار بیشتری میرفت وقت بیهوده ای برای خوندنش گذاشتم

خب آخرش که چی؟ حتی نشون نداد این کار چقد/زشته فقط عادی نشونش داد

واقعا در این حد؟!

خوب

تلخ اما به نظرم واقعی. جمله بندی و فضا سازی قوی داره

عالی. این داستان را هم خیلی دوست دارم

اینم یه داستان خوب دیگه ای که فدای یه پایان بی رمق و حتی غلط شد. البته تصمصم گیری درباره درستی یا غلط بودن این قضیه با نویسنده محترم است اما مطمئنم کمتر خواننده ای با این پایان راضی می شه. به خصوص که تا قبل از اون به شدت درگیر فضا ی خوب، دیالوگ های مناسب و موضوع جذاب داستان شده

خوب بو به غیر از پایانبندیش که هیچ توجیهی نداشت این طوری تمام شدن