نظرات کاربران درباره کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم
۴٫۱
(۳۷۰)
ƒaɾʑaŋҽɧ
موضوع داستان در مورد دختری است به اسم "لیدیا"که یک هفته بعد از تولد شانزده سالگیش میمیرد. لیدیا با مرگ خودش حقایق زیادی رو برای خانواده اش روشن میکند. این دختر در خانواده ای به ظاهر آرام همراه یک برادر و خواهر بزرگ شده. پدر خانواده استاد دانشگاه و یک مهاجرِ چینی ساکن آمریکاست که رفتارهای تحقیرآمیزِ زیادی رو در گذشته تحمل کرده. مادر خانواده همیشه آرزوی پزشک شدن داشته و به سبب ازدواج و بچه دار شدن به خواسته هایش نرسیده. عقده های والدین باعث ضربه های بزرگی به فرزندانشون میشه. تا وقتی که جسد دخترشون لیدیا در عمق دریاچه پیدا میشه و هرچه بیشتر از این حادثه تلخ میگذره، بیشتر متوجه میشوند که چه اشتباه هایی در حق فرزندانشون انجام دادند. ~~~~~~~~~~~~~~~
داستانِ کتاب قشنگ بود. مخصوصا برای پدر مادر ها یا کسانی که تصمیم دارند در آینده زندگی سالمی رو برای فرزندانشون فراهم کنند. ولی ترجمه یه جاهایی اذیتم کرد. اشکالاتی داشت. بعضی قسمت ها کلمه کلمه ترجمه شده بود و یجورایی نامفهوم کرده بود جمله رو. مخصوصا اوایلش نمیتونستم به راحتی با کتاب ارتباط برقرار کنم در صورتی که داستان پیچیده نبود و مشکل فقط ترجمه بود.باز از اواسطِ کتاب این اشکالات کمتر و کتاب روان تر شد. دوست داشتم ۳ ستاره بدم ولی چون داستان رو دوست داشتم دلم نیومد و ۴ ستاره درنظر گرفتم. ولی کاش این کتاب هایی که داستان خوبی دارند رو مترجم های حرفه ای تری ترجمه کنند.
MOHAMMAD_MAHDI
عرض سلام و ادب ی سوال برام پیش اومده بود این ک نویسنده کتاب دروغ های کوچک و بزرگ کیه؟
✿Farzaneh✿
ای بابا جیگیلیش ناراحت اومد که :|
نازبانو
سپاسگزارم از لطف شما
حامد قاسمی
من پدر دو فرزند هستم
این کتاب چند نکته به من آموخت
فرزندان ما حق دارند آینده خودشون رو بر اساس علاقه هاشون رقم بزنن و من و مادرشون فقط باید کنارشون باشیم و حامی اونا و البته مراقب مسیرهای غلط احتمالی باشیم
سعی نکنیم نظراتمون رو به فرزندانمون غالب کنیم همچنین فرزندان ما برای رشد و بلوغ نیاز به محیطی آرام و دوستانه دارند
زهرا۵۸
بقول جبران خلیل جبران:
"فرزندان شما، فرزندان شما نیستند.
آن ها پسران و دختران اشتیاق زندگی اند.
آن ها از طریق شما آمده اند و نه از شما.
و اگر چه آن ها با شما هستند، متعلق به شما نیستند.
شما می توانید عشق خود را به ایشان بدهید، ولی افکارتان را نه.
زیرا آن ها افکار خودشان را دارند.
شما می توانید تن ایشان را در پناه خود سکنی دهید، ولی روح شان را نه.
زیرا روح ایشان در خانه فردا ساکن است، خانه ای که شما نمی توانید آن را ببینید.
خانه ای که شما حتی در رویاهایتان قادر به دیدن آن نیستید.
شما می توانید تلاش کنید که مثل آن ها شوید، ولی هیچ گاه سعی نکنید آن ها را مثل خودتان سازید..."
و در پایان ...
سکوتم از رضایت نیست
توصیه شدید به پدرها مادرها
هر چیز که در جستن آنی، آنی
بی نهایت سپاسگزارم وچقدر عالی که این مطلب زیبا رابا ما به اشتراک گذاشتید🙏🏻🌹♥️
حامد قاسمی
بسیار متن گیرایی بود
ممنونم از شما
mandana
اپرای صابون؟؟؟؟؟ واقعا مترجم نمیدونسته soap opera یعنی چی؟!؟! کتاب خوبیه ولی کم دانی مترجمها حیرت انگیزه، من توی خیلی از ترجمهها ایراداتی دیدم که ناشی از مطالعه کمه مترجمهاست.
nedanajmaei
همچنین به نظرم بهترین ترجمه ی این کتاب رو شبگون انجام داده
motahareh
«تسک»؟؟😐 اصلا یه لحظه مغزم هنگید که تسک چیه بعد فهمیدم منظورش tsk ه همون نچ نچ خودمون 😂ترجمه عالی اصلا 😂😂
اپدیت: کتاب رو تموم کردم و جز اون سوتی کوچیک هیچ مشکل دیگه از نظر ترجمه نداشت داستان خیلی جذابی بود و اینکه نشون داد چقدر عقده هامون رو بچه ها تاثیر میذاره هرچند ناخوداگاه
nedanajmaei
از ترجمه کتاب راضی نبودم ولی ترجمه ی شبگونش خوبه و قوی تره
مـَهسـا
😅😂
Nino
واقعا والدین این توانایی رو دارن که زندگی فرزندانشون رو بسازن یا نابودش کنن!کاش همه ی زوج ها قبل بچه دار شدن آموزش ببینن،قرار نیست فرزندان ما مسئول برآوردن آرزوهای از دست رفته ی ما باشن...کاش همه ی والدین این موضوع رو درک کنن...کتاب خوب بود.
Ali
شما خودت کتاب میخونی عزیزم
StarShadow
در میان هیاهوی احساساتم چه احساسی نسبت به این کتاب دارم؟ نمیدانم...
چطور باید تأثیر عمیقی که روحم از این کتاب پذیرفته و ردی که مثل جای یک زخم کهنه روی قلبم به جا گذاشته را برایتان توصیف کنم؟ نمیدانم...
تا چه حد احساسات آدمی میتواند درگیر یک کتاب با ماجرایی دردناک بشود؟ نمیدانم...
فقط میدانم دچار یک شیفتگی خاص شده ام... شیفتگی که حاصل از غمِ شکننده ای است که پشت تک تک لحظاتِ این کتاب است. درسی بزرگ با دردی که به همراه دارد، بند بند وجودتان را طی میکند تا اینکه به مقصدش یعنی ذهن و دلتان میرسد و در نهایت شما می بینید که قبولش کرده اید؛ هم معنایش را و هم دردش را. میدانم که میتوانم با کلمات زیادی این کتاب را توصیف کنم: آموزنده، تاثیرگذار، غم انگیز، خاکستری، زیبا، تلخ، گیرا، اعصاب خردکن، سوءتفاهم، درگیر کننده، ملموس و...
تا به حال حس کرده اید دلتان میخواهد کتابی را بغل کنید؟ میدانم که الان چنین احساسی دارم. دلم میخواهد این کتاب را بغل کنم و با نوازش هایم از دردی که درون خودش دارد کم کنم... میدانم این همان احساسی است که نسبت به کتاب سمفونی مردگان و مغازه ی خودکشی هم داشتم. یک جورهایی حس همزادپنداری عجیبی بین این سه کتاب در ذهن دارم؛ هرآنچه هرگز به تو نگفتم، سمفونی مردگان و مغازه ی خودشی. درحالی که ممکن است فرسنگ ها ببینشان تفاوت باشد، فکرمیکنم میتوانند ارتباط و شباهت زیادی باهم داشته باشند...
چقدر افراد خانوادیتان را میشناسید و درکشان میکنید؟ آنها چقدر شما را میشناسند و درکتان میکنند؟ به نظرتان ممکن است فرزند موردعلاقه ی خانواده، عزیز دل مامان و بابا، کسی که اجتماعی است و دوستای زیادی دارد، تنها باشد؟ لیدیا دخترشانزده ساله ای که در خانه مثل گل با او رفتار میشود؛ مادرش وقت مطالعه، صفحاتی که احتمال میدهد لیدیا خوشش بیاید را تا میزند (و خیلی کارای دیگه)؛ پدرش وقتی از سرکار می اید، اول از همه لیدیا را می بوسد؛ مادرش بهترین آینده را به عنوان پزشک برای دخترش پیش بینی میکند و پدرش فکر میکند دخترش در کنار دوستانش زندگی اجتماعی خوبی دارئ. آیا ممکن است چنین فردی دست به خودکشی بزند؟ نژادپرستی گریبان گیر تمام اعضای خانواده ی لی است؛ مخصوصا جیمر، پدر خانواده. او چینی است و با ماریلین امریکایی ازدواج کرده. طبیعتا بچه هایشان دورگه اند. خانواده ی آنها متشکل است از: جیمز و مایلین و فرزندانشان: نات، لیدیا و هانا. هرکدام از این شخصیت ها در خفا با غم و کمبودی بزرگ دست و پنجه نرم میکند. کمبودها و عقده هایی که هرکدام از آنها در زندگیشان دارند، چراغی از درک و درس عبرت را در ذهن خواننده روشن میکند.
نژادپرستی و متفاوت بودن، درک نشدن و تباه شدن، ناامیدی و بیچارگی، فرق گذاشتن بین فرزندان خانواده: یکی سوگلی است، به یکی گه گاهی از سر وظیفه توجه میشود و دیگری انگار اصلا وجود ندارد. عقده هایی که مالکشان والدین هستند اما فرزندان مجبورند آن را به دوش بکشند و خواسته ی آنها را برآورده کنند. همانطور هم که از اسم کتاب معلوم است، هیچ کس سخنی نمی گوید. هیچ کس از راز دلش با دیگری پرده بر نمیدارد و درد و رنجش را فاش نمی سازد. الحق که اسم بسیار مناسب است. همه ی شخصیت های داستان حرف های ناگفته ای دارند. لیدیا هرگز فریاد بر نمی آورد که از این همه توقع خسته شده و ماریلین هیچ قت به شوهرش نمی گوید با اینکه ارزوهایش تباه شده، اگر دوباره به عقب برمیگشت دوباره با او ازدواج میکرد. همین موضوع باعث میشود دلم بخواهد شخصیت ها را بیرون بکشم و یک دل سیر کتکشان بزنم. شاید اگر حرف میزدند، برداشت اشتباه دیگری را اصلاح میکردند و سازش نمیکردند، الان وضع طور دیگری بود. اعصاب خردکن تر از آن هم این است که بعضی سوء تفاهم ها تا ابد نیز اصلاح نخواهند شد.
با اینحال پیچش قلم نویسنده و شخصیت پردازی را دوست داشتم.
پ.ن:
من انتهای کتاب وقتی فهمیدم واقعا چه اتفاقی برا لیدیا افتاده، نمیدونستم بخندم یا گریه کنم
هانا کاملا این رو تایید میکنه که بچه های آخر خیلی ترسناکن! آخه از راز همه خبر دارن قشنگ مثل یه جاسوس کوچیک تو خونن(وی از تجربه هایش میگوید)
نرگس وکیلی
چه با حس عجیبی نوشتی میخونمش حتما
kahat
داستان برای بار چندم سؤال "آیا مهاجرت صحیح است؟" رو در ذهنم ایجاد کرد. اینکه هر چقدر هم به رنگ جامعه دوم در بیای, باز هم یه خارجی محسوب میشی ...
داستان قشنگ و نثر گیرایی داشت. ارزش خوندن رو داره ولی درک نکردم چرا بعد از ازدواج جیمز دیگه هیچ حرفی از والدینش به میون نیومد, انگار که واقعا مرده باشند. خیلی خیلی بی انصافی بود :(
یک مشکل لاینحل، sky
🐉_ نگاهی به داستان: لیدیای شانزده ساله گم، و در نهایت کف دریاچه پیدا میشه.
علتش رو خودکشی ثبت میکنن.
اما برای پدر و مادرش این غیرممکنه، لیدیای نابغه، درسخون، کوشا.... عزیز دل و دردانهی مادرش، لیدیای اجتماعی و خندان پدرش... چطور ممکنه بخواد از زندگی دست بکشه؟!
....
این یه داستان جنایی نیست.
این روایت تنهایی، درد، تعصب، یأس، تحمیل و تلقین، تواناییهای نادیده گرفته شده، امیال سرکوب شده و فریادهای خفه شده است.
داستان یه دختر، یه خواهر، یه برادر، یه همسایه، یه پدر، یه مادر و یه دستیار تدریسه.
سلست ان جی تو این کتاب شیرجه ای عمیق در داستان زندگی یه خانواده ی دورگهی آمریکایی/چینی تو آمریکای ۱۹۷۰-۱۹۸۰ میزنه و روایتی خاکستری از یه تراژدی رو نشونتون میده. جایی که نه خبری از سفید مطلق هست و نه سیاه مطلق...
(محمد مهدی) little dark age
با مرحمت خدا خوبم ، درس ها و کارها وقت آدم را بد میگیرن skyعزیز
یک مشکل لاینحل، sky
طاقچه کامنتم رو پاک کرد :)
با اما و اگر خوبم، تو چطوری اوتاکوی کوچک؟ :)
(محمد مهدی) little dark age
خوبی رفیق ؟
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
داستان کتاب در دهه های هفتاد وهشتاد میلادی در آمریکا میگذره درباره ی خانواده ای چینی _آمریکایی هست پدر خانواده که از کودکی به آمریکا مهاجرت کرده فرد منزوی است و درآمریکا به خاطر ملیتش مورد تمسخر قرار میگیرد مادر خانواده یک شخص آمریکایی است که در دانشگاه عاشق استاد چینی اش میشود داستان بیشتر مربوط به دختر خانواده است واتفاق هایی که براش می افتد رمان خوبیه ارزش وقت گذاشتن رو داره حتما بخونیدش پشیمون نمیشید.
Dentist
داستان درمورد دختریه که به طور ناگهانی ناپدید میشه و چند روز بعد جسدش پیدا میشه(کتاب اصلا جنایی نیست!) علت مرگ ناگهانی دختر برای همه مبهمه. دختری که توی خانوادش خیلی خیلی عزیز بوده، همه ی توجه ها به سمت اون بوده، توی درسش خیلی موفق بوده و ظاهرا دوستای زیادی هم داشته.
داستان درمورد پدر و مادراییه که آرزوهای به تحقق نپیوسته ی خودشون رو در وجود فرزنداشون میبینن. مادری که خیلی توی درسش موفق بوده و علاقه مند بوده وارد دانشکده ی پزشکی بشه، اما بخاطر ازدواج موفق به انجام این کار نمیشه. پس تلاش میکنه تا دخترش رو در مسیر این رویای تحقق نیافته قرار بده. پدری که همیشه منزوی بوده و دوستای زیادی نداشته و تلاش میکنه هرطوری که شده از دخترش یه موجود اجتماعی با دوستای زیاد بسازه. و دختر و پسر دیگه ی خانواده که به خاطر توجه بیش از حد پدر و مادرشون به لیدیا در سایه قرار میگیرن و هرگز دیده نمیشن و بهشون توجه نمیشه.
کتاب خیلی خیلی زیبایی بود. شخصیت های داستان فوق العاده عالی به تصویر کشیده شده بودن و احساس هرکدومشون به وضوح قابل درک بود. پدر و مادری که تلاش میکنن علیرغم ناکامی خودشون، دخترشون موفق بشه. دختری که بخاطر راضی نگه داشتن پدر و مادرش و خوشحالی اونا، هرگز از خواسته های خودش دم نمیزنه و دستوراتشونو مو به مو انجام میده. دختر و پسر دیگه ی خانواده که هرگز دیده نمیشن و بهشون توجهی نمیشه. از اون کتاباییه که بنظرم همه باید بخونن علی الخصوص پدر و مادرا..
akram
این کتاب واقعا فوق العاده است. درباره باری است که فرزندان از والدین به دوش میکشند و زندگی وآینده آنها و تفسیرشان از وقایع را تحت تاثیر قرار میده. و رخ دادن مرگ یک عضو خانواده، لایه لایه درون افراد را میشکافد و تغییری عمیق در آنها ایجاد میکند. جالب اینکه ابتدای کتاب با مرگ شروع میشه و پایان اون با تولد تک تک افراد و زمانی که کتاب تمام میشه حس غم نداری. آنقدر این کتاب برام جذاب بود که زمانی که صفحه اینستای معرفی کتابم را باز کردم اولین پست، معرفی همین کتاب بود.
mahyart256
چجوری میشه یه نویسنده تو اثر اولش همچین اثر قابل لمس و بینظیری رو خلق کنه من واقعا نمیدونم!اگه ازش یه فیلم به همین طریق روایت کتاب ساخته بشه من مطمئنم جایزه بهترین فیلم و فیلمنامه و تدوینو قطعا برنده میشه.عالی👏👏👏
farez
من دوسال پیش بود که تصمیم گرفتم کتابو بخونم اما نمیدونم چرا جذبش نشدم هر چند که خیلی از تریلرش خوشم میومد ولی حس میکنم مشکلش این بود که از ابتدا اخرش معلوم بود...فقط میخواست یه سری چالش ها رو بررسی کنه. امیدوارم بار دیکه با یه فیدبک مثبت برم سمتش.
به دنبال آلاسکا
کاش این کتاب رو همه پدر مادرا و کسایی که میخوان بچه دار شن بخونن…🙂
نگاه
اسم کتاب عالی انتخاب شده. عبارت "تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم" میتونه از طرف تمام شخصیتهای این کتاب گفته بشه. چون خانواده لی همگی حرفها و رازهایی دارند که به همدیگه نگفتن... متن خیلی واقعی و ملموس بود. نویسنده احساسات را به زیبایی به تصویر کشیده. گذشته از بعضی قسمتهاش که مختص فرهنگ آمریکایی و سبک زندگی غربیه در کل سرگذشت تلخ یک خانواده با فرزندانی دورگه خیلی جالب به تصویر کشیده شده. به نظرم افرادی که عاشق مهاجرت به آمریکا هستند و اونجا رو بهشت موعود میدونن بخونن خیلی چیزها دستگیرشون میشه. سرنوشت فرزندان این خانواده خیلی غم انگیز بود. انصافا که قلم قوی نویسنده و ترجمه ی خوب کتاب بخصوص در فصل های پایانی اشکم رو درآورد. رویکرد روانشناسانه اجتماعی نویسنده خیلی جالب بود. پایان بندی خیلی خوبی داره و خواننده در پایان از خوندنش احساس خسران نمیکنه. در مجموع خیلی راضی کننده بود. دوستش داشتم.
nlfr
به زیبایی نشون داد چطوری میشه که یه فرد تنها باشه با همه ی آدم های دوروبرش
🌟 najme🌟
کتاب زیبا و قابل تاملی بود
ka'mya'b
داستان یک زندگی با دو فرهنگ و نژاد(آمریکا+ چین)
مشکلاتی که هست و میشه گفت تا حدودی به دیدگاه و ذهنیت بر می گرده که باعث میشه بزرگ و بزرگ تر بشه و حرف نزدن در موردش اونو عینه یه دیوارِ قلعه عَلَم کنه
بی توجهی به یک فرزند
پُر توجهی به فرزند دیگه
براورده کردن اونچه یک پدر یا مادر می خاد پر کردن خلا از طریق فرزندان و.....
خیلی از مشکلاتی که به راحتی قابل لمسه و توی هر خانوادت ای چه آگاهانه چه ناخودآگاه دیده میشه.
.
و در آخر داستان چیزی که می شه نهایتا بهش رسید
دانستن این هست ۱ـ
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سرِ هم بشکانیم که چه
#شهریار
۲ـعمر منت مجال تغافل نمی دهد
مشنو که هست شرطِ محبت تغافلی
#شهریار
.
قدر هم رو بدانیم که عمر کوتاه تر از هر کوتاهیه 🍀
شیلا در جستجوی خوشبختی
چقدر غمگین بود وسط های کتاب واقعا گریه ام گرفت برای این همه تنهایی، بی کسی، تحقیر، و بی توجهی خانواده به هم که به زیبایی به منه خواننده منتقل میشد.
.
همیشه بیشتر مادر ها همین جورین مثل ماریلین که زود ازدواج میکنیم( چه با میل خودمون چه اجباری) و بعد از گذشت چند سال دوباره میخوایم به هدف هامون برسیم و این فکر انقدر توی سرمونه که باعث میشه اونجور که باید در حق بچه هامون خوب مادری نکنیم و من خیلی خوب این رو درک میکنم و در آخر هم که به هدفشون نمیرسن اینبار میخوان که بچه هاشون اون هدف رو دنبال کنن و اون چیزی که خودشون نشدن بچه هاشون بشن.این کتاب حرف های زیادی برای گفتن داره که واقعاعلاقه دارم به همه ی کسایی که بچه دارن پیشنهادش کنم.
97.
شیلا،،،
هامون حتما بخونین ارزش وقت گذاشتن داره 🌱👌🏻
هامون
مشتاق شدم کتاب رو بخونم...🙏📖
حجم
۲۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۲۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰۳۰%
تومان