نظرات کاربران درباره کتاب کاکا کرمکی پسری که پدرش درآمد
۴٫۱
(۹۷)
علیرضا
کاش همان جور که فراموش شدم، می توانستم فراموش کنم. این را کاکا گفته است ، راوی داستان. کاکا با یک فلاش بک آغاز شده است. فلاش بکی که با جزییات آن در نیمه دوم کتاب و در یکی از نقطه های اوج داستان با آن مواجه خواهیم شد. هر چند کتاب به دو بخش تقسیم شده است و هر بخش فصل هایی دارد، اما نویسنده فصل اول و حتی فصل دوم را صرف کرده است برای معرفی شخصیت ها و صحنه پردازی و در واقع ما با معرفی کاکا وارد روایت شده ایم:" ما اصالتا خرمشهریم، آواره تهران" که می توان آوارگی را بخشی از سرنوشت کاکا دانست.
در ادامه که شخصیت ها را شناخته ایم، حالا در فضای ایرانِ درگیر جنگ تحمیلی، کاکا زندگی اش را روایت می کند. کاکا شخصیتی است با ویژگی های ظاهری خاص و منحصر به خودش. علاوه بر این، تا حدودی شخصیت های نزدیک به کاکا هم ویژگی های خاص خود را دارند. مادر افسرده، پدر مفلوکی که با سختی های روزگار میجنگد و آرزوی بقای نسل دارد و منیژه که قرار است تا پایان کنار کاکا بماند. داستان کاکا، بین قله های اوج روایت می شود و نویسنده با خلق حوادث از قله ای به قله دیگر سیر داستان را ادامه می دهد که شاید بهتر بود بعضی حوادث حذف می شدند. نکته محوری داستان رفتار کاکاست. کاکا در این روایت بین ترحم ها، دوست داشتن ها و دشمنی ها، دچار وابستگی هایی می شود و نکته مهم مرام کاکا است. کاکا در روز مره، اشیاء را می دزد و لیست همه را هم دارد. از طرفی هم کاکا در ارتباطاتش احترام خاصی برای جنس مخالف قائل است. کاکا از شش خواهرش فقط منیژه برایش مانده است و در روایتش مجذوب افسانه، دختر سبزی فروش، نازیک و نامزد رامین هم می شود. البته که در همه این روابط کاکا همان خلق و خوی احترام را کنار نمی گذار. کاکا دلبسته است. دلبسته معلم اول ابتدایی اش، افسانه، دوستش رضا، مادرش و منیژه. ولی پایان همه این دلبستگی ها، فراق است و جدایی. در برابر دلبستگی ها، عده ای نیز از کاکا بیزارند. مثل محسن، برادر ارمنی اش و حتی گاهی مادر جدیدش؛ البته که با همه این ها کاکا، از کسی بیزار نیست. زندگی جدید و شخصیت آرا را می توان از نقاط اوج اصلی روایت دانست. اینجا ما با فلاش بک ورود به داستان بیشتر آشنا می شویم. نکته مهم روایت داستان، نثر روان، بیان بی تکلف و تصویر سازی های بروز است. هر چند زندگی راوی با جنگ و ویرانی هایش شروع شده است، اما در ادامه راوی گریزی هم به خرداد ۷۶ و امید اجتماعی جامعه به بهبود می زند. فرود از نقطه اوجی که کاکا را به بند می اندازد، سخنان پایانی است. راوی می گوید بنویسید که بماند به یادگار و وعده می دهد که شاید روزی برگردد چرا که به هر حال :"من کاکام، بچه جنگ..." و بچه های جنگ حرف برای گفتن، بسیار دارند.
سیّد جواد
کتاب ۲۹۴ از کتابخانه همگانی،
با اینکه کتب قبلی نویسنده ( قلعه مرغی ، پدر کشتگی، انجمن نکبت زده ها ) را قبلا در اپلیکیشن دیگری خریده بودم، ولی این کتاب اولین نوشته ای بود که از ایشان خواندم. داستان خوب و جذابی بود البته بسیار تلخ و غمناک و خب طبق روشی که به تازگی مد شده، با یک پایان باز !!!
پی نوشت: ( این قسمت ممکن است برای دوستانی که تصمیم به مطالعه کتاب دارند، جذابیتی نداشته باشد و بهتر است توسط این افراد خوانده نشود.)
اگر کلی نگر باشیم داستان ، عالی است ولی اگر بخواهیم وارد جزییات شویم پر از اشکال است. خواننده اصلا حس نمی کند که راوی یک پسری است که از مدرسه اخراج شده و نه سوادی دارد نه هنری غیر از دروغ گفتن و دزدی کردن!!! بلکه برعکس فکر می کند که یک انسان فرهیخته ای که به روان شناسی، حقوق، جامعه شناسی، جرم شناسی، مشاوره خانواده و ازدواج و ... مسلط است دارد داستان را روایت می کند.
در بریده هایی که از کتاب به اشتراک گذاشتم، این مساله کاملا مشخص است.
از نظر تاریخی هم در کتاب اشکالاتی وجود دارد. وقتی داستان در خرداد ۱۳۷۶ روایت می شود در روزنامه هدف که مربوط به حوادث است اتفاقاتی نوشته شده که هیچکدام مربوط به سال ۷۶ نمی شوند بلکه یکی هم مربوط به دهه ۸۰ است !!!
داستان شهلا جاهد ، بازی فوتبال ایران و آمریکا و اختلاس ۱۲۳ میلیارد تومانی.
با تمام این مسائل ، در آینده نزدیک حتما آن سه کتاب دیگر نویسنده محترم را هم مطالعه می کنم، ان شاءالله
کاربر 5276308
این کتاب خیلی قشنگه
A
احسنت. پایان باز جدیدا خیلی زیاد شده. مثلا میخوان ذهنمون رو مشغول کنن.
محمود
داستانی به شدت جذاب و خواندنی. وقتی پنج صفحه ابتدایی را میخوانید، دیگر کنار گذاشتن کتاب برایتان دشوار میشود. به قدری این کاکای داستان جذاب است که دوست داشتم واقعی بود و چند کلامی باهم صحبت میکردیم. کتاب یک زندگی را به نمایش میگذارد. خود شخصیت کاکا برایمان روایت میکند. قسمتهایی از کتاب باعث شد با صدای بلند بخندم و بخشهایی غمگینم کرد. در کتاب استفاده از اصطلاحات غریب و ناآشنا زیاد است، اما اختلالی جدی در روند خواندن کتاب ایجاد نمیکند. ده صفحه انتهای کتاب را هم انگار نویسنده دیگری نوشته باشد؛ ضعیفتر از حد انتظار من بود. اما مجموعا کتاب را بسیار دوست داشتم. و به ویژه شخصیت کاکا را
f.bn
واقعا لذت بخش بود ، دقیقا منم با صدای بلند میخندیدم و عمیقا در بعضی قسمت ها غمگین میشدم
Sina Iravanian
کاکا کرمکی، شخصیت اعصابخردکنی که بشدت دلم برایش تنگ خواهد شد. کمتر کتابی خواندهام که نثری به این زیبایی داشته باشد. قصه گویی خوب، پایان خوب، داستان عمیق و از همه مهمتر برای من اینکه نویسنده هیچجا سعی نکرد با پس و پیش کردن اتفاقات خواننده را گیج کند. داستان طنز تلخی دارد. در جاهایی از کتاب از ته دل خندیدم و در جاهایی دیگر بغض امانم را میبرید. شاید غمانگیزترین و در عین حال به یادماندنیترین لحظهی کتاب برای من وقتی بود که کاکا با زغال نام خواهرش را روی دیوار و زیر اسم شهیدی که کوچه به نامش شده بود مینویسد.
برای من چیزی که کمی خواندن کتاب را سخت میکرد یکسری اصطلاحات عجیب وغریبی بود که به گوشم کاملاً نا آشنا بودند و در هیچ فیلم یا کتاب دیگری نشنیده بودمشان.
خلاصه که کتاب عالی و لذتبخشی بود. دست مریزاد جناب سلمان امین.
ساااری
دقیقا من هم مشکلم اصطلاحات عجیب و غریبش بود . خیلی هاش رو خوندم و متوجه نشدم ی تعدادی رو هم میدونستم
geneva
نثر به نسبت قوی و لحن زیبایش من رو به داستان جذب کرد میشه گفت از اون کتاب هایی بود که کنار گذاشتنش سخته
تو این مدت ادبیات ایران سهم قابل توجه تری رو در طاقچه بدست اورده که مایه خوشحالیه
Mohadese
در یک کلام فوق العاده بود!!!! داستان پسر بچه ای عجیب که نگاه جذابی به دنیا داره!
اصطلاحات جذابش نشون میده نویسنده برای نوشتن کتاب وقت گذاشته و تحقیق کرده.
نیمه اول داستان رو خیلی خیلی خیلی دوست داشتم، اما کتاب تا پایانش هم کشش خودش رو از دست نمیده.
از شخصیت پردازی ها و دانش روان شناسی نویسنده واقعا لذت بردم. دنیای جدیدی رو به من نشون داد.
از وقتی تموم شده دلم برای کاکا تنگ شده :(
Behnam Beh
خوندن این کتاب رو بعد از مقاومت زیادی آغاز کردم. بر خلاف انتظارم کتاب خوب و جذابی بود و اصلا از خوندنش پشیمون نیستم، ولی متاسفانه ایرادات مهمی هم داشت:
۱.شخصیت اصلی داستان(کاکا) بنا به دلایلی وارد یک خانواده ارمنی میشه که بین خودشون جز به زبان ارمنی صحبت نمیکنند و همین مشکلات خیلی زیادی براش ایجاد میکنه. اما دقیقا در یکی از مهمترین بخشهای داستان جایی که کاکا مخفیانه به صحبتهاشون گوش میده، اونا شروع به فارسی صحبت کردن میکنند تا کاکا متوجه بشه. چنین چیزی در عمل غیرممکنه و این ایراد اینقدر بزرگ و غیرقابل چشمپوشیه که همینجا ۲ نمره از کتاب کسر میکنم.
۲.کاکا که در اواسط کلاس سوم ترک تحصیل کرده، یهو در سن ۹ سالگی شروع به خوندن شاهنامه، برادران کارامازوف و ... میکنه! شما شاهنامه رو جلوی افراد تحصیلکرده هم بذارید، ۹۰ درصد نمیتونند از رو بخونند، چه برسه یک بچه ۹ ساله!!
۳.نویسنده محترم گویا کلن هیچ تصوری از یک کودک ۷ تا ۱۰ ساله نداره. گاهی اوقات جملاتی رو از زبان یک کودک پیشدبستانی بیان میکنه که از پس یک جوان حدود ۳۰ ساله دارای مدرک دکترای فلسفه یا روانشناسی هم به سختی برمیاد. شما به این جمله توجه بفرمایید:
«اگه ته خط بودید همین یک جمله رو هم نمیتونستید بگید. گمونم ته خط جاییه که دیگه نشه برگشت. فکر کنم شما رو میفهمم. سخته، ولی دارم میفهمم، همون چیزی که آرا رو کشت، شما رو آورد جای اون.»
یا این جمله:
«توجه، همه میخوانش. هنریک واسه اینکه فکر میکرد محبت بیشتری میخواد این کارو کرد، شما هم همینطور.»
در مجموع بهنظرم این کتاب میتونست کتاب بسیار خوبی باشه که با اشتباهات ناشیانه نویسنده که خیلی راحت میتونست انجامش نده، بخش بزرگی از ارزش خودش رو از دست داد. مثل تیم فوتبال گمنامی که جلوی یک حریف قدر عالی بازی میکنه، ولی بهخاطر چند اشتباه ساده، بازی رو ۳ بر صفر میبازه!
مریم اژدری
همیشه توصیه می شود که در نقد نکات مثبت کار مقدم بر ذکر نکات منفی باشد تا جنبه ایجابی نقد تقویت گردد ولی من در خصوص این اثر ابتدا به ذکر نکات منفی می پردازم. حقیقتش داستان برای من جذاب نبود و نظرم را بعد از مطالعه دویست صفحه ابتدا و سی صفحه انتهای اثر می نگارم و حتی شوقی برای ادامه مطالعه در خود نمی بینم(البته قبول دارم که نقد اثری که تا انتها آن را نخوانده ای منطقا به لحاظ رعایت انصاف در مظان اتهام است) اما از نقطه نظر سلبی ۱.تصور می کنم نویسنده تلاش نموده تا می تواند کاکا و خانواده اش و مشکلات بر سر راهش را برجسته نشان دهد و در بدبختی و گرفتاری هایشان اغراق نماید طوری که داستان جنبه رئال گونه اش را از دست داده است (البته نمی دانم چه سری است که نویسنده های ایرانی به خصوص نسل معاصر انقدر تلخ می نویسند) اما برای من بعد از مطالعه قسمتی از کتاب حدس زدن بقیه حوادث تقریبا کار دشواری نبود چون قرار بود کاکا بدبخت باشد و بدبخت بماند و این یک اصل بود. ۲.اگر اندکی با مردم خطه جنوب آشنا باشید و یا اهل خوزستان باشید تایید می کنید که خانواده کاکا اساسا شباهتی به چنین خانواده هایی ندارد گویی یک خانواده اهل مناطق جنوب تهران را در اهواز قرار دهی هیچ سنخیتی آداب و طریقه معاشرت و سبک زندگی خانواده کاکا با مردم آن خطه مخصوصا در دوران جنگ ندارد و این را بنده به حساب ناآشنا بودن نویسنده می گذارم به هرحال برای من پازل های قصه اصلا جور در نمی آمد
۳.خانواده کاکا مذهبی بود؟ المان های یک خانواده مذهبی چیست؟ صرف ذکر اوراد و بستن برخی حرزها نمی تواند سبب مذهبی تلقی شدن یک فرد یا خانواده گردد چون به کرات شاهد چنین رفتاری در خانواده های غیر مذهبی که دچار یک گرفتاری هستند بوده ایم. رفتار خانواده کاکا در گذاشتن او در هفته اول به دنیا آمدنش در پرورشگاه، سوء استفاده خانواده کاکا از وضعیت جسمانی او برای فی المثل دور زدن صف با کدام تعریف از مذهب سازگار است. رفتار انسانی و مهربانانه با انسانی که به لحاظ جسمانی متفاوت با ماست یعنی پذیرش حکمت خداوند در زندگی که قطعا یک خانواده مذهبی بایستی واجد آن باشد.
و اما نقاط مثبت اثر، قلم نویسنده جذاب است او در استفاده صحیح از تعابیر ماهرانه عمل می کند و کلمات را به نحو زیبایی در کنار هم می چیند. مشکلاتی که در زندگی کاکا به لحاظ تفاوت های جسمانی اش رخ داد حقایقی است که نباید نادیده گرفت هنوز هم پذیرش تفاوت ها در جامعه ما با مشکلاتی روبه روست نگاه ترحم آمیز، تمسخر آمیز به افرادی که به لحاظ جسمانی تفاوت هایی با سایرین دارد هنوز هم فاجعه است. حق می دهم به کاکا که پدرش در آید...
کاربر ۹۶۰۲۱۳
عالی بود .عالی . چقدر اشنا بود.
روانشناسی خود شناسی جامعه شناسی و...چقدر تربیت انسانها مهمه .چقدر محبت کردن به فرزند مهمه .اشکم دراومد واقعا
Mono
قصهی کاکا، پسر معلولی که از زمان بهدنیااومدنش غرق در بدبختی شده و توی سن خیلی کم مجبوره خودش گلیمش رو از آب بیرون بکشه، تا حدی عجیب، کمی غیر قابل باور اما جذابه.
روند داستان خیلی خوب و گیراست، متن روانه و سرشار از طنزی تلخ همراه با اصطلاحات و واژههای جدید که یادگرفتنشون مایهی خوشحالیه؛ اما ایرادهایی هم داره که شاید همه نتونن ازش چشمپوشی کنن.
یک اینکه شروع کتاب، کمی برای من گیجکننده بود و راستش اصلا نفهمیدم چی به چیه!
دو اینکه کاکا از همون بچگی خیلی بیشتر از سن خودش میفهمید و گاهی دیدگاهش به زندگی، حتا از یه انسان بالغ هم پختهتر میشد که خب... تو دههی شصت و با شرایط زندگی کاکا تقریبا خیالیه!
از زمانی که کاکا وارد اون خونوادهی ارمنی شد، داستان کمی افت کرد و اشکالاتی هم وجود داشت؛ اما با این حال نویسنده در ادامه تونست تا حدودی جمعش کنه.
اما با وجود اینها، خوندنش رو توصیه میکنم چون داستان واقعا کشش خودش رو داشت و فکر کنم کاکا قراره تا ابد تو ذهنم موندگار بشه.
(6)
sepideh
کتاب متن روونی داره و پر از جملات قشنگه ایرادهایی داره ولی بازم باعث نمیشه منصرف بشی از خوندنش به نظرمن یکی از بهترین های رمان ایرانیه اینقدر همه چیو قشنگ توصیف میکنه دوست داری ببینی کاکا واقعا چه شکلی بود که اینقدر از خودش ناامید بود
حسین احمدی
قلم سلمان امین رو دوست دارم... کتاب خوبی بود... کاکا کرمکی رو من تو کارگاه دارم... یه نفر شبیه به اون رو...
عماد
احساس میکنم سلمان امین متأثر از “جز از کل” این کتاب رو نوشته که البته این چیزی از ارزشهاش کم نمیکنه. با اینکه گاهأ داستان سورئال شده اما در کل، روایت جالب و گیرایی داره. تفکرات کاکا خیلی احمقانه باحاله!!
afsanwh
این کتاب بهترین رمان معاصر ایرانی بود که خوندم...داستان یه پسر معلول و و صد البته عاقل با زبان طنز تلخ...و حواشی هایی که براش پیش میاد
gpar
کتاب بشدت خواندنی که در عین سادگی داستان اصلا نمیشه رهاش کرد و لحظات خوبی رو برای خواننده رقم میزنه.
Nadi Otari
نمیدونم چی بگم هنوز گنگم من برای خوندن یه کتاب معمولی شروع به خوندن کردم ولی به یه شاهکار ادبیات معاصر یه شاهکارروانشناسی و خودشناسی رسیدم این کتاب رو باید خوند حتی بارها و بارها خوند مرسی از نویسنده و مرسی از طاقچه🙏🏼🌹
مانا
عالی بود میتونم بگم یکی از بهترین های داستان نوجوان بود که خوندم. از هالکبری فین هم بهتر😁 ماجرا پشت ماجرا. حرافی روای. روانشناسی قوی آدما. من خیلی خوشم آمد. قصه اش رو از اول سال شروع کردم به خوندن هی رفتم سراغ کتابای دیگه دوباره برگشتم سمت این کتاب. امروز تا آخرش خوندم. لذت بردم.
خیلی
Parisa𐤀
ولی این داستان نوجوان نیست که!
وحید
اوایلش بد نیست داستان... ولی برای من از صفحهی پنجاه شصت کتاب، ماجراها تکراری و کسالتبار شد... به خودم گفتم گور بابای کاکاکرمکی و از صفحهی نود ولش کردم.
Leo n
کتاب من رو به یاد آبنبات هل دار انداخت یکجور هایی.
همون طور طنزو شیرین..
همه چیز خوب بود تا قبل از پایان بندی داستان. خیلی ضعیف تموم شد و برای همین به جای پنج سه ستاره میدم.
صدراجون من دوست دارم
ساعت پنچ و سی دقیقه صبح با داستان کاکا خداحافظی می کنم اما بعید می دانم پرونده اش به همین زودی ها در ذهنم بسته شود.
کاکا مرا یاد مجید هوشنگ مرادی انداخت شاید بعد ها بگویم مجید مرا یاد کاکا سلمان امین می اندازد.
فعلا خدانگهدار
حجم
۳۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
حجم
۳۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
قیمت:
۶۷,۰۰۰
۳۳,۵۰۰۵۰%
تومان