نظرات کاربران درباره کتاب دختری به نام دردسر

داستان زندگی دختری ۱۵ ساله به نام "نامو" که در قبیله ای آفریقایی زندگی میکند. قبیله ای که به باورهای عجیبی درباره وجود جادوگران و نفرین آن ها اعتقاد دارند.نامو در زبان بومی آن ها به معنای دردسر است. او در سال های اولیه زندگی، مادرش را از دست می دهد و پدرش قبل از به دنیا آمدن او، آن ها را ترک کرده. نامو برای فرار از سرنوشتی که اهالی قبیله برایش در نظر گرفتند با کمک و راهنمایی های مادر بزرگ به سرزمین پدری خود فرار میکند.بقیه داستان اتفاق ها و خطراتی است که در این راه برایش پیش می آید. وقتی داستان رو میخوندم دو مورد برام جالب بود. یکی کارهایی که نامو برای زنده موندن در جزیره ای دور افتاده به تنهایی انجام میده. در صورتی که من اگه بودم یکی از این کارهارو هم نمیتونستم انجام بدم! زندگی قبیله ای و کارهای سختی که از صبح تا شب مجبور به انجامشون بود این هارو بهش آموخته بود. دومین چیزی که برام جالب بود، این که مادر بزرگِ نامو که از همه سن دار تر بود کمتر از بقیه به این خرافات عجیب اعتقاد داشت. و در اکثر مواقع کاملا مخالف بود. ولی افرادجوون تر به شدت خرافاتی بودن!! در صورتی که اغلب آدم فکر میکنه قدیمی تر ها بیشتر به اعتقادات ِخرافی عقیده دارن. در کل داستان قشنگی بود فقط یه قسمت هایی برام داستان آروم پیش میرفت و ریتمش کند میشد. ولی دوست داشتم ادامه بدم تا ببینم سرنوشت این دختر چی میشه :)

نامو،دختر باهوشی که در زندگیش پای یک پلنگ در میان بود. او ردپا شناس و داستان سرای ماهریست و همیشه با خوب گوش کردن و خوب دیدن چیز های به درد بخوری یاد می گیرد. نامو می ترسد اما انجام می دهد.😊

لذت بردم لذت بردم لذت بردم مرحبا به این قلم و این تصویر سازی معرکه چقدر به اینجور کتابا نیاز دارم تا به جای تمام زندگی های متفاوتی که نمیتونم تجربه کنم بخوانم و اینکه ما آدما فرقی نمیکنه متجدد و روشنفکر یا بیسواد هر کدوم از ما رو خرافات چقدر میتونه تو مرداب سیاهش غرق کنه این کتاب رو که میخونین فک میکنین وااای چه قبیله ی عقب افتاده ای که به جادوگرانشون ایمان دارن و وبا رو خشم یه روح انتقام جو میدونن که اگه یه دختر جوون با یه پیرمرد وحشی و دیوانه ازدواج کنه این خشم از بین میره تو دنیای الانم تو قرن بیست و یک خیلیا هنوز پیش دعا نویس و کف بین و فال قهوه و تاروت میرن و زندگیشونو بر مبنای حرف اونا میسازن😔 من وقتی مراجعینم تو بیمارستان رو میبینم که با این حرفا زندگیشون نابود شده بغض میکنم ما به جادو بیشتر از علم ایمان داریم

من این کتابو هفت سال پیش وقتی فقط ۱۲ سالم بود خوندم داستانش تقریبا یادمه اما قلم نویسنده و توصیفاتش رو ت اون سن نمیتونستم تحلیل کنم و الانم چیزی یادم نیست اما بخاطر داستان زیباش هم شده به همه پیشنهادش میکنم و پنج ستاره و بهش میدم

بد نبود. بیشتر یه رمان نوجوانانه بود.

هرچقد از قشنگی این کتاب بگم بازم کمه‌...برای چندمین بار دوباره خوندمش...خیلی جالب و قشنگه.‌حتما حتما بخونید.

بد نبود ولی ترجمه زیاد روان نبود. انگار ترجمه ی کلمه به کلمه بود.