نظرات درباره کتاب پیامبری از کنار خانه ما رد شد و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب پیامبری از کنار خانه ما رد شد اثر ع‍رف‍ان‌ ن‍ظرآه‍اری‌

نظرات کاربران درباره کتاب پیامبری از کنار خانه ما رد شد

امتیاز:
۴.۴از ۶۲ رأی
۴٫۴
(۶۲)
آرام
دلش مسجدی می خواست. باگنبدی فیروزه ای و مناره ای نه خیلی بلند پیرمردی که هر صبح و هر ظهر و هر شب بر بالای آن الله اکبر بگوید . یک حوض کوچک لاجوردی میخواست و شبستانی که گوشه گوشه اش مهر و تسبیح و چادر نماز است . دلش هوای محله ای قدیمی را کرده بود با پیرزن های ساده و مهربان که منتظر غروب اند و بی تاب حی علی الصلاه ... اما محله شان مسجد نداشت ... فرشته ها که خیال نازک و آرزوی قشنگش را می دیدند به او گفتند: حالا که مسجدی نیست , خودت مسجدی بساز ... او خندید و گفت :چه محالی زیبایی ,اما من که چیزی ندارم , نه زمینی دارم و نه توانایی و نه ساختن بلدم... فرشته ها گفتند: این مسجد از جنس دیگری است , مصالحش فراهم کن , ما مسجدت را می سازیم... اما او تنها آهی کشید و نمی دانست هر بار که آهی می کشد و هربار که دعایی می کند هربار که خدارا زمزمه می کند هر بار که قطره اشکی از گوشه چشمش می چکد , آجری بر آجری گذاشته می شود , آجر همان مسجدی که آرزویش را داشت ... و چنین شد که آرام آرام با کلمه . با ذکر . با عشق . با دعا . با راز و نیاز . با تکه های دل و پاره های روح , مسجدی بنا شد از نور از شعور . مسجدی که مناره اش دعایی بود و هر کاشی آبی اش قطره اشکی . او مسجدی ساخت سیال و باشکوه و ناپیدا چونان عشق . هرجا که می رفت مسجدش با اون بود . پس خانه مسجدی شد و کوچه مسجدی شد و شهر مسجدی ... "آدم ها همه معمارند , معمار مسجد خویش . نقشه ی این بنا را خدا کشیده است. مسجدت را بنا کن پیش از آنکه آخرین اذان را بگویند ..." ❤❤❤❤❤❤❤❤❤ مثل تمام آثارشون دلنشین و دوست داشتنی بود ...
آرام
شیمولی ❤🌹
Shfar
نظر مث همیشه عالی 😀👌🏻👌🏻👏🏻
آرام
ماریا 😄🌹 معین آبان 🌹 آره جز بهترین ماه هاست 😄🍁
محمد شریعتی
«پیامبری از کنار خانه ما رد شد»، «در سینه‌ات نهنگی می‌تپد» و «من هشتمین آن هفت نفرم» سه کتاب از خانم نظرآهاری هستند که مفاهیم عمیق و ناب دینی عرفانی رو که با زندگی چندین هزار ساله انسان آمیخته شدند، با تضمین و تلمیح و به شیوه کاملا هنرمندانه و شاید کودکانه (کودکانه‌ای شبیه به کودکانهٔ شازده کوچولو!) و با قلمی بسیار جذاب بیان کردند. کتب کوچک ۶۰ صفحه‌ای که شاید در عرض یک ساعت خونده بشند اما قطعا مفاهیمی به عمق زندگی رو دارند.
محمد شریعتی
خواهش می‌کنم ممنون از شما 😀🌺🌺
✿Farzaneh✿
چقدر جالب. خوشم اومد از موضوعش.ممنون که معرفی کردین 🌷 حتما میخونمش 👌
Aysan
"از بهشت که بیرون آمد،دارایی اش فقط یک سیب بود.سیبی که به وسوسه آن را چیده بود.و مکافات این وسوسه هبوط بود. فرشته ها گفتند:تو بی بهشت می میری.زمین جای تو نیست.زمین همه ظلم است و فساد.انسان گفت:اما من به خودم ظلم کرده ام.زمین تاوان ظلم من است.اگر خدا چنین می خواهد،پس زمین از بهشت بهتر است. خدا گفت: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد؛زمینی آکنده از شر و خیر،آکنده از حق و باطل،از خطا و از صواب؛و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه... و فرشته ها همه گریستند.اما انسان نرفت.انسان نمی توانست برود.انسان بر درگاه بهشت وامانده بود.می ترسید و مردد بود.و آن وقت خدا چیزی به انسان داد.چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد. خدا گفت: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی.برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداش ِ بِه گزیدن توست.عقل و دل و هزاران پیامبر نیزبا تو خواهند آمد،تا تو بهترین را برگزینی. و آن گاه انسان زمین را انتخاب کرد.رنج و نبرد و صبوری را. و این آغاز انسان بود."
up
بگو این انسان کیست که ما نمیشناسیمش! گفت آنکه دریا دریا می نوشد و هنوز تشنه است... خیلی خوب بود ،حس لطیفی داشت
زُ⁦⁦ره✿
خلاصه و کوتاه، امّا عمیق... تو دل هر جمله هزار حرف و مفهموم جا داره. این کتاب می‌تونه تلنگری برای بیدار شدن و پیدا شدن باشه، بیدار شدن ما که خوابیم پیدا شدن ما که گم شدیم...
یانور✨ چند بارش را نمیدانم.. ولی میدانم هربار دلم هوایش را می‌کند‌.. هوای بالی که جا گذاشتم و فراموشش کردم هوای تلی از بالهایی که جا گذاشتیم و فراموششان کردیم هوای کسی که بالهایمان را برایش به ودیعه گذاشتیم.. من اما امیدوارم فرشته روزی به آسمان برگردد شاید فُطرُسی شدیم آزاد گشته، به دست سفینة النجات⁦♥️⁩ کتاب: پرنور،لطیف،شفاف پیشنهاد میکنم مؤکّد🍃
⚽️ kaka ⚽️
جدای از بحث اعتقادات که اصلاً نمیخوام واردش شم به نظرم هنرمندانه نوشته شده بود
مستاصل!
نتونستم تا آخر کتاب صبر کنم و بعد نظر بدم؛ مدام جمله‌های خوب رو یادداشت کردم اما بعد دیدم نمیشه، چون اگر بخوام همه رو به اشتراک بذارم باید کل کتاب رو بنویسم! کتابی بخونید راجع به آفرینش و انسان و هرآنچه که هست... دلم نیومد این بخش رو به اشتراک نذارم:«آدم‌ها همه معمارند، معمار مسجد خویش. نقشه این بنا را خدا کشیده است. مسجد را بنا کن. پیش از آنکه آخرین اذان را بگویند...🍃✨»
িមተєကє .నមժមተ
اگه دوست دارید از خود بشنوید این کتاب را بخوانید ممنون خانم نظرآهاری که عشق رو به یادمون انداختید سایه لطف خدا بر نوشته هاتون مستدام💚
িមተєကє .నមժមተ
خواهش میکنم😊
m.s
آهان مرسی
িមተєကє .నមժមተ
بله ایشون خانم هستند
سینا
من چاپیشو گرفتم....نثر نو و جالبی داره...به دل مییشیینه
زیـ نب
نثر نظرآهاری مثل نظم میمونه. وقتی کتابهاشون رو میخونید انگار شعر میخونید. هر دو کتابی که ازشون خوندم کوتاه با بن مایه مذهبی بود البته میشه از لحاظ مذهبی به برخی قسمتها نقد کرد. داستانهاشون همون داستانهای رایج دینی که به زیباترین نحو نوشتار بیان شدند.
مریم بانو
انقدر یادداشت برداری ام از این کتاب زیاد شد، که بی خیال شدم. باید بخرمش... روحم جلا پیدا می کرد با نوشته های لطیف و روح نوازِ این کتاب.
Nazanin :)
حدود ۵ تا از کتاب های این نویسنده رو خوندم خیلی روحیه ی لطیفی دارن🤗 بخونید و لذت ببرید🦋
فاطمه بانو
عالی عالی. من سالهاست کتابهای خانم نظر آهاری رو میخونم و لذت میبرم
❥ⓕⓣⓜⓗ❥
پیامبری از کنار خانه ما رد شد...♡ ما هزار در بســـــته داشتیم و هزار قفـــ🔒ــل بی کلید! پیامبر کلیــ🔑ــدی برای ما آورد اما نام او را که آوردیم قفل ها بی رخصت کلید باز شدند...🌾 ✧🌅🌅🌅✧ کتابِ خیلی زیبا و دلنشینی بود❥ کتابی پٌر از حسِ خوب و آرامشه...♡ و چقــدر بده که انسان عهدی که با خدا بسته بود رو شکست... و در آخر کسانی به سوی خدا رفتند که دست در دست خدا دادند و عاشق ماندند...❥
🔆🔅ارغوان🔅🔆
همین الان خوندم..بیاد سالهای دبیرستان که کتابای نظراهاری رو میخوندم..ممنون از طاقچه بخاطر گردونه شانس..یک ماه عضو کتابخونه م و کتابای خوبی رو خداروشکر تا الان تونستم انتخاب کنم و مشغولشونم..از این کتاب داستان "قطاری به مقصد خدا" خیلی به دلم نشست..و در کل چینش کلمات و هنرمندی و ظرافت نویسنده در انتقال حس لطیف و روحانی ک در ادم بیدار میکنه..قلب ادم رو به هیجان میاره و سرعت تپش قلب من یکی که توی این ٥٧-٥٨ص با جملات پایانی داستان ها مدام بالا و پایین رفت..احسنت به قدرت قلم این نویسنده🌼
ارغوان
نمیدونم!! فکر نمیکنم موقت باشه..این لینکش https://taaghche.com/wheel
tayebe67
گردونه شانس تموم شد؟
|قافیه باران|
....مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند اما اندکی باز هم ماندند.قطار دوباره به راه افتاد و بهشت جا ماند ،آنگاه خدا رو به مسافران کرد و گفت :درود بر شما ، راز من همین بود.آنکه مرا میخواهد در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد! ...و ان هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید ، دیگر نه قطاری بود نه مسافری و نه پیامبری! ❤❤❤به تعبیر من همان فنا ٕ فی الله!❤❤ ------------- خیلی از نظر ادبی و روایی دلنشین بود! کافیه نماد ها رو برای خودتون معنا کنید!
"ketabkhan"
زنده باشید🌷
M
چه نظر دلنشینی ممنون🌹🌹🌹👌
میمْ؛ مثلِ مَنْ
خیلی خوب بود. به خرید نسخه چاپیش فکر میکنم
sanaz
واقعااااا ارزش خوندن داره،عاااااالیه 👌👌
کاربر ۵۲۷۵۶۰۳نورا
عالی بود .آنقدر خوب بود که روزی یکبار باید مطالعه کنیم.

حجم

۲٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

حجم

۲٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد