نظرات درباره کتاب میخ و نقد و بررسی خوانندگان | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب میخ

نظرات کاربران درباره کتاب میخ

۲٫۳
(۱۰۵)
مدادنویس
شخصیت ها، اعمال و رفتارشان باور پذیر نمی شود. و اینکه کل داستان در دیالوگ های مرد اهن فروش بازگو می شود هم جالب نیست از انجایی که هم دلیل درستی برای ابن پر حرفی و قصه گویی و درد دل وجود ندارد و هم اینکه اصلا باور پذیر نیست اینطور دیالوگی. تعلیقی نصفه و نیمه ساخته می شود اما باقی چیزها روی هواست.
ن.ح
داستان متوسطی بود
zahra
جالب بود نویسنده وقتی از زبان پیرمرد پاراگراف های طولانی را بیان می کند نوع لحن جمله و انتخاب و چیدمان کلمات و حوصله و صبوری در بیان جملات به نوعی هست که با ادبیات یک پیرمرد تناسب دارد و تفاوت آن با جمله های کوتاه راوی به خوبی مشخص است
amin
داستان از نظر قصه‌پردازی و اشاره به ماجراهایی مستند، داستان متوسط رو به خوبی بود اما نظر فرم داستانی نه. توجه بیش از حد به یک کاراکتر و منفعل بودن راوی آن هم به این حد، کار درستی نیست. حتی اگر این داستان بخواهد یک استثنا باشد استثنای موفقی در این زمینه نیست. شاید وقوع داستان در همان زمان و تغییر راوی به جوانی‌های پیرمرد با زمان حال کشش داستان را بیشتر می‌کرد اما این اتفاق رخ نداده بود. پایان داستان اصلاً شگفت نیست بلکه به نوعی جمع کردن پرحرفی پیرمرد است. منطقی نیست پیرمردی که حتی در حرف‌هایش مراقب هست حرف تو حرف نشود با رسیدن جوشکار ادامه‌ی صحبت‌هایش را قورت بدهد و دیگر چیزی نگوید.
کاربر 86311
داستان میخ ، موضوع خوبی دارد و با استفاده از حرفهای طولانی کاسب در پاراگراف های بلند شکل می گیرد و پیش می رود. شخصیت پدر و پسر به خوبی پرداخت شده، قهوه چی نیز قابل قبول است. راوی داستان نقشی در داستان ندارد و تنها ناظر واگویه های کاسب است، شخصیت پردازی ندارد و لزومی نداشت روایتگر داستان باشد. بنابراین استفاده از نظرگاه اول شخص ( من راوی) ، صحیح به نظر نمی رسد. بهتر بود از نظرگاه نمایشی استفاده می شد. داستان در زمره داستان های با پایان شگفت انگیز قرار می گیرد و اوج در پایان قرا گرفته پس بهتر بود که تاثیر این خاطره را در کاسب ببینیم نه این که بدون هیچ تغییری و واکنشی، کماکان روی مبل چرمی قدیمی بنشیند.
ah canada
داستان خوبی بود
ah canada
داستان خوبی بود
es2
در کل داستان خوبی بود ولی زیاد جلب نمیکرد.
بهزاد
داستانی بی ادعا و دوست داشتنی با یک شخصیت ویژه و پرداخت شده؛ پیرمرد. از ویژگی های یک داستان خوب از جمله این داستان یکی این است که در حین خواندنشان چهره و شمایل قهرمان داستان (در اینجا پیرمرد) به خوبی در ذهنمان نقش می بندد. شاید به این دلیل که وضوح شخصیت پردازی باعث می شود به سادگی مصداقی برای شخصیت اصلی از زندگی خودمان بیابیم.
e.king
با سلام! داستان جالبی بود اما داستان های قبلی زیباتر بودند و خواننده را وادار می کردند که ادامه اش را بخوانند درکل داستان خوبی بود.
امیرمحمد
جالب بود
M a r i a m
**خطر لو رفتن** الهی :_( چقدر دلم برای بابای قصه سوخت. اولش اصلا نمی‌فهمیدم این ترتیب جمله ها و علامتای گیومه متن رو. متوجه نمی‌شدم کی داره حرف میزنه و کی داره گوش میده. تا ته خوندم و بعد که فهمیدم قضیه چی بوده یه بار دیگه داستانو از ابتدا مرور کردم تا کامل فهمیدمش. اول قصه کلی به باباهه فحش دادم که انقد بداخلاق و متعصبه اما آخرش پشیمون شدم و از قضاوتم شرمنده. این بهترین نکته داستان بود در کنار موضوع و نگاه نو ش. ضربه نهایی واقعا فوق العاده و بجا بود، مشخصه که با نویسنده باهوشی طرفیم. فقط اینکه نفهمیدم اون زن کولی آخر داستان که پدره رو میشناخت برای چی آورده شده؟ این همونیه که پدر لباس و عکسشو پیدا کرد؟ دوستشه؟ نمیدونم من نشانه ها و سرنخا رو درست کنار هم نذاشتم یا مشکل از پرداختشه. و دیگه اینکه چرا فرد مخاطب که داره گوش میده یهو از وسط داستان خودشو نشون میده؟ کمی بدون مقدمه س و باعث میشه همون اول کار آدم سررشته از دستش در بره و گیج بشه و این گیجی به فهم کلیت داستان و درک حسش کمکی نمیکنه. در کل برای اونایی که دنبال خلاقیت و موضوع و نگاه نو در داستان کوتاه هستن بشدت توصیه میشه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد