نظرات درباره کتاب آمیخته به بوی ادویه‌ها و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب آمیخته به بوی ادویه‌ها

نظرات کاربران درباره کتاب آمیخته به بوی ادویه‌ها

۲٫۴
(۱۶۹)
حمید
سوژه ی فراق عاشق و معشوق و ایده ای که در اون دلتنگی وطن باعث اتفاق افتادن سوژه میشه تقریبا کلیشه ست که خب نمیشه خیلی ایراد گرفت چون طرح و خطی که انتخاب شده سعی در بیان داستان از زاویه ای جدید داره. نویسنده در ایجاد احساس در مخاطب توانا عمل کرده به صورتی که سایه ی حزن فراق و دلتنگی دیار در تمام طول داستان بر سر و دل مخاطب افکنده شده و کاملا ملموسه. به خوبی نشان داده شده که فواد از زبان و احساس هنری و شاعرانه برخورداره. باز تکرار میکنم که توضیح داستان در خلال نامه و ها و عاشقانه ها کار جالبی بود. این که ماجده در داستان به فواد میگه برو جالبه که از نگاه زن ایرانی قابل لمس نیست اما واقع گرایانه ست. ماجده میدونه که فواد دلش گیر کرده اما نسبت به سنت عرب خبطی از سوی شوهر نمیدونه و فقط بیان این که با صدای لرزان میگه برو کافی بود تا احساس بشه قلبا ناراضیه. بیان این مطالب در خلال یک جمله از ماجده نشون دهنده ی یک دیالوگ خوبه. حس آمیزی خوبی داره در بیان محیط . مخصوصا در تعریف تهران که با کمترین جملات حس به مخاطب منتقل میشه. اما پیوستگی داستان در قسمت میانی کاملا از بین میره و فقط به بیان احساسات پرداخته میشه که چون در تمام داستان این عاشقانه ها وجود دارن نوعی خلا داستانی احساس میشه و باید گفت در اواسط کار داستان از آهنگ می افته. راوی با مخاطب صحبت میکنه اما در برخی موارد یافت میشه که مخاطبش فواد هست بدون اینکه در نامه یا تماسی گفته بشه. این درست نیست چون این یک داستانه نه یک عاشقانه. راوی حق نداره فواد رو مخاطب قرار بده مگر اینکه در خلال یک دیالوگ باشه یا یک نامه و یا اینکه توضیح داده بشه این خودگویه ها در ضمن داستان در حال رخ دادنه. در کل پارامترهای داستانی در اواسط کار از بین رفتن. که برای داستان بودن ضعف بزرگی هست که نکات مثبت اثر رو تحت الشعاع قرار داده. احساس میشه نویسنده در واقع چنین شرایطی رو تجربه کرده و برای داستانش نتونسته از تخیلاتش خوب استفاده کنه و در بسیاری از موارد مخاطبش رو قانع کنه. البته که این سوای از دلایلیه که برای رفتار های شخصیت ها باید وجود داشته باشن (وجود داشته باشن نه اینکه بیان بشن) شخصیت ها تیپ گونه هستن و خیلی شخصیت پردازی نشدن. از برخی تکنیک ها استفاده شده اما کمی ناپخته. آرزوی موفقیت برای نویسنده دارم.
غفاری
واقعا متوجه نمی‌شوم چرا باید چنین نوشته‌ای که حتی به سختی می‌توان نام داستان بر آن گذاشت از بین هزار داستان ، جزو بیست تا برگزیده باشد. داستان فاقد هرگونه گره و کشمکش است، شخصیت‌ها هیچ ویژگی متمایزکننده‌ای ندارند و صرفا به دو موقعیت عاشق و معشوق فروکاسته شده‌اند. قصه هم از نیمهٔ داستان شروع می‌شود که آشنا شدن راوی با یک مرد باشد. مقدمهٔ داستان نیمی از داستان را در بر گرفته است و این برای داستان‌کوتاه یعنی فاجعه. نویسنده مثلا دارد از تکنیک قطره‌چکانی استفاده می‌کند و بین نامه‌های فواد یکی دو جمله هم دربارهٔ رابطهٔ جدیدش می‌گوید اما مثل روز روشن است که راوی با آن مرد رابطه خواهد گرفت و احتمالا ازدواج خواهد کرد. نامه‌ها چیست جز مشتی جملات بسیار کلیشه‌ای عاشقانه؟ حتی شروع رابطهٔ فواد با راوی هم بسیار بسیار نخ‌نماست: ریختن خریدهای زن روی زمین و کمک مرد به زن و باقی ماجرا. چقدر این صحنه برای همهٔ ما آشناست؟ فقدان تجربهٔ زیستی، باعث شده نویسنده نتواند فراتر از درک و دریافت نرم جامعه حرکت کند و صرفا تکرارکنندهٔ کلیشه‌ها باشد.
نسا
روایتی قوی و جذاب از ماجرایی دور از ذهن. برای کسانی که دوری از زادگاهشان را تجربه کرده‌اند، این داستان، طعم دیگری خواهد داشت.
n@m@k
بسیار زیبا و خاطره انگیز. مرا برد به هفده سالگیم. بردم به سال هفتاد وهفت. ان روزها هنوز فریاد ازادی بیان اینقدر همه گیر نبود و پنهانی عشق ورزی میشد تا مورد هجوم قضاوت نا اهلان قرار نگرفت. ان روزها اما، روز روشن، جلوی چشم اهل عالم، در گوشه دیگری از دنیا، خشونت را تمرین میکردند.
parsgan
قرار نیست همه‌ی داستان‌ها قصه بگویند. بعضی داستان‌ها داستان فضا و اتمسفر هستند. اتفاقاً به نظر من این داستان به‌خصوص با توجه به ساختار روایی خود و نیز زبان هوشمندانه‌اش توانسته فضایی خاص از یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی جهان‌شمول را در بستر فضای سیاسی، با ایده‌ی درخشان ترکیب دو جغرافیای سیاسی و زبانی، خلق کند. من از خواندن این داستان بسیار لذت بردم. هرچند آن را یک اثر بی‌نقص نمی‌دانم.
بهار
چرا اسم نویسنده رو ننوشتید؟ به نطر من داستان جالبی بود اما درگیر کلیشه ها شده، مثل دختر همسایه و نوع آشنایی. نویسنده حسش رو زیبا بیان کرده اما داستان رو خوب تنظیم نکرده، یعنی داستان چار چوب ضعیفی اماده کرده که متن های احساسی روش قرار بگیره.
کاربر 308386
عالی بود
پیام
یاد "نامه های عاشقانه یک پیامبر" افتادم که البته یک کتاب داستان نیست. استفاده از جملات عربی رو نپسندیدم، یه کم لطافت شاعرانه ی متن رو کم میکرد(البته این سلیقه ی شخصی منه و حتی تو دیوان حافظ بیتهای عربیش برام جذاب نیست). در مجموع نثر زیبا و با احساسی داشت.
zahra
خوب نبود. عشق معنای بزرگی داره و مفهوم خیلی عمیقیه اگر شخصیت فواد سرسوزنی عشق رو می فهمید هرگز دوباره ازدواج نمی کرد. واگر زن ایرانی هم عشق رو می فهمید هرگز وارد خرابه های زندگی دیگه ای نمیشد چون زیبایی عشق در یگانگی اون هست و اینکه خیلی راحت نمی گفت که با کس دیگه ای آشنا شده. بعد از خواندن داستان احساس کردم همه ی این 40 صفحه ای که خوندم ادعا بود ادعای عاشقی. به قول خواجه ی رند شیراز : زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
پرنی
عالی و بی‌نظیر ...
hashoot
اسم نویسنده چیه؟
ضُحا
داستان دربیان رابطه دونفر و از زاویه دوم شخص شکل گرفته.گاهی هم گتفگوی درونی راوی داستان باخودش است.فضایی غم آلود و خاطره ساز در داستان حاکم است داستان کوتاست که حجمی از آن را به اصطلاح نامه عاشقانه در برگرفته.نامه ای که مشخص نیست برای چه هدفی نوشته شده چون هم فواد و هم دختر ایرانی به پایان رابطشون رسیدن!! در روایت داستان به دغدغه هردونفر نسبت ب سرزمین و کشور بر میخوریم که برای پا پس کشیدن از عشق دلیل محکمی نیست.زبان دختر داستان ساده و روان است و زبان روای داستان شاعرانه و اینکه عبارات عربی اورده در متن خوب نشسته و مخاطبو اذیت نمیکنه. دو شخصیت از مصر دارای اسم هستند ولی سخصیت ایرانی نه اسم دارد و نه در داستان چندان تمایلی به بیان عشق مصری اش ندارد و انگار بیشتر نقش معشوق را دارد حتی اگر عاشق نباشد...دختر ایرانی کنار میکشد چون ماجده در میان است و او نمیتواند بپذیرد مردش شریکی باشد.در انتهای داستان مردی اضافه میشود او هم نه نامی دارد نه نشانی فقط مشخص است با دختر داستان در رابطه است یا در پی رابطه... زبان نامه های فواد خیلی رمانتیک است.و تا قبل مشخص شدن اینکه او زن دارد خواندن نامه و‌کلماتش حس قشنگی در مخاطب ایجاد میکند ولی بعد روشن شدن ماجرا کلمات عاشقانه اش حال به هم زن است!!!فوادی که زن دارد ولی در پی عشق ایرانی اش هم هست و خاطراتی که با او دارد ...زنی بنام ماجده که خنگ داستان است و از عشقبازی شوهرش بیخبر... داستان کوتاهست و گره داستانی همان شفاف شدن این رابطه ست که بخوبی اورده شده...و داستانی که ناتمام تمام میشود شاید پایانش باز است و یا ...چرا که دختر داستان مردهای اطرافش را با فواد مقایسه میکند مثلا دست مردها و شکل انها و حتی در پی کت کبریتیهاست.
کاربر 86311
داستان، موضوع عاشقانه خوبی را انتخاب کرده ولی در پیشبرد داستان موفق نیست. زبان داستان نشان دهنده تجربه نویسنده است، بخش های نامه و واقعیت حضور راوی در تهران به خوبی نوشته شده. بنابراین جدایی و ناراحتی از هجران قابل درک است. ولی داستان بعد از بیان این رابطه ، چیز دیگری ندارد که به خواننده بدهد. اشاره به حضور یک مرد ایرانی در میانه داستان، پایان را لو می دهد. چون داستان حول ماجرا و اتفاق خاصی شکل نگرفته، پس خواننده انتظار دارد با داستان شخصیت محوری مواجه شود که این رابطه ها را با مرد مصری، وطن ، و مرد جدید موشکافی کند که البته این طور نمی شود و داستان در سطح می ماند. تکرار عشق دو سویه و غم جدایی باعث شده تا داستان از کشش بیافتد. در مورد فونت به کار گرفته شده، به نظرم تماما باید یکدست باشد. فاصله گذاری بین نامه و ذهنیت راوی باید در متن مشخص باشد( که البته مشخص است) پس به کار بردن فونت سیاه در متن اشتباه است.
pariya
متوسط رو به ضعیف. فرق پرداخت یه شهر خارجی بین این داستان و حدس بزنید کی زمین تا آسمونه.
علی
بد بودا
Mahsa
به نظرم زیبا بود، گرچه در بخش روایتهای سیاسی دو کشور و مقایسه شون پختگی و پرداخت لازم را نداشت ولی بنظر در این موارد بی ادعا هو بود. فضاسازی ها و نحوه بیان عاشقانه دو طرفه داستان زیبا بود. ولی اونچه باعث میشه من به این داستان چهار ستاره بدم، مقایسه روابط عاشقانه انسانی با عشق به وطن است که در نهایت دومی پیروز میشه و از اون مهمتر بیان این عشق به سرزمین، بدون تنفر از کشور و فرهنگ دیگه ای که اتفاقا انتخاب یک کشور عرب زبان این موضوع را با توجه به عرب ستیزی این روزها جالبتر هم کرده. گرچه اینکه نویسنده به عشقها ی دوم و رابطه با یک مرد متاهل نگاه منفی نداره هم جالب و هم در عین حال منافی فرهنگ ماست ولی گویا نویسنده به هنجارشکنی علاقه مند است.
المیرا
جالب نبود
ashti
آخر داستان خیلی واقع گرانه بود قشنگ تمام شد
safari
عالی بود
amin
هرچند اواسط کار طولانی شد و اتفاق خاصی نمی‌افتاد اما ابتدا و انتهای داستان کشش داشت. آخر داستان هم آدم را یاد فیلم بی‌وفا می‌اندازد، یعنی یک جور نسخه‌ی ایرانی مصری بی‌وفا با پایانی بدون خون و خون‌ریزی. فرم داستان هم جالب بود.

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد