نظرات درباره کتاب عروس و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب عروس

نظرات کاربران درباره کتاب عروس

۲٫۳
(۱۷۳)
بهار تی تی
یک موضوع ساده رو خیلی زیبا و روان بیان کردن توصیفات کافی بود برای اینکه آدم رو ببره به اون فضا نه زیاد و پر حاشیه, نه کم و ناقص
09147041907
یه داستان بی سروته که معلوم نیست چی بوده وچی شده
حمید
نویسنده ی داستان عروس به شدت سعی در زیبا نوشتن و جالب نوشتن داره. به جزئیات اهمیت میده. به دنبال تعبیر های شاعرانه و تصویر سازی های خیالی ست. معمولا تا حدودی توانسته به هدفش برسه البته در قبال مخاطبی که کمتر داستان خونده باشه. این طور بگم بهتره: نویسنده لباس عروس زیبایی بافته با طرح و نقش های تکراری اما ظاهرش جالب است و نگاه بیننده های پشت ویترین را جلب میکند. اما این لباس به تن داستان زار میزند. توجه به اصل داستان بسیار ضعیف بوده تا این حد که اشتباهات فاحشی در روند داستان مشاهده میشود. راوی برای خاکسپاری مادرش به تهران نیامده اما برای خبر ناخوش احوالی ناصر به تهران میاد. اولین قرار با ناصر در رستوران شکل میگیره که اولا علاوه بر شناخت ناصر از رستوران های خوب استیک ها افتضاح هستند و ناصر به صورت زننده ای به راوی میگه: چجوری این آشغالارو میخورین. پس برای چی این دوستی ادامه پیدا میکنه تا این حد؟ راننده ی فرودگاه بین المللی در ماشین سیگار میکشه و کسی که از امریکا اومده اعتراض نمیکنه؟ تو همچین ماشینی که راننده حتا با مسافر هم سیگار میکشه بوی سیگار باید مسافر رو آزار میداد نه اینکه بوی پنیر بیاد. اگر راوی میخواد در لحظه ی پیاده شدن خبر رو بده و فرار کنه برای چی ماشین در اختیار میگیره اون هم برای چند ساعت؟ از یک شخص دست و پا چلفتی انتظار میرود همان لحظه که میفهمد ناصر مردنی ست گوشی را بردارد و تماس بگیرد و به پدر بگوید که لباس سیاهت را بپوش. و نا همخوانی های متعدد دیگری که تقریبا دوستان اشاره داشتن. در اصل تنها چیزی که داخل داستان همخوانی داره اسم ناصر و منصوره. دیالوگ ها هم علاوه بر اینکه ایراد منطقی در داستان ایجاد میکنن تکراری هستن. راننده فرودگاه فحش میده و به جای اینکه عصبی به نظر بیاد سیگار تعارف میکنه. پدر ناصر بعد از اینکه متوجه میشه پسرش با راوی هم دانشگاهیه اصلا عکس العملی نشون نمیده. از توصیفات تکراری استفاده شده. مخصوصا این اواخر هر کسی که داستان مینویسه اصرار داره یک جایی حرف های یکی از شخصیت های داستان رو نشنوه(برای مثال: او شوع کرد به آدرس دادن و من دیگر حرف هایش را نشنیدم) و معمولا این شخصیت که بیشتر شبیه تیپه، راننده ی تاکسیه. نویسنده خلاقیتی در خلق دیالوگ ها و روایت ها نداره و فقط مطالعه ی خوب داشته و کپی برداری غیر ارادی انجام داده. اما در کل این یک ستاره رو میدم چون داستان تونسته رضایت بعضی از دوستان رو جلب کنه. کسی که داستان و رمان خونده باشه تن به همچین داستانی نمیده مگر برای مسابقه. امیدوارم همزمان با خواندن رمان و داستان نویسنده بیشتر با خودش تمرین نویسندگی کنه تا موفق تر عمل کنه.
P.H
فضاسازی و بیان ویژگی های شخصیت های داستان که بدون توضیحات اضافی صورت می گیرد بسیار خوب بود. به خصوص که حال و هوای امروزی در آن موج می زند.
zamani
خوب
samaneh84
خوب بود
ترانه
خوب
کاربر 307830
لدت بردم
مريم
خوب
ضُحا
☺ شیوه نگارش داستان قوی و‌گیرا بود.توصیفات دقیق و‌بدیع...
زهره
داستان جالبی بود
mahta
ای بابا نگفت که ...
محمدی
پایان باز و دیگر هیچ...
آراد
خیلی ضعیف بود،‌ چجوری اومده جزو ‌بیست تا؟
کاربر 86311
داستان عروس، شروع و موضوع خوبی دارد. ولی موضوع که خبردادن از مرگ پسر در غربت است، لابلای داستانک هایی حول محور شهر تهران گم میشود. شخصیت پردازی پدر کاملا خوب است ولی شخصیت ناصر کامل نیست و خواننده نمیداند چرا " همه کارت هایش را باخته و به زودی میمیرد." این سوال که در آغاز داستان مطرح شده تا پایان بی پاسخ میماند. شخصیت راوی علی رغم ادعایش، دست و پاچلفتی نیست. اتفاقا تخیل خوبی در مورد چگونگی طرح مساله و واکنش های احتمالی دارد که در بخش پایانی زیبا و پرکشش نوشته شده. نثر ساده و روان است،. این از نکات مثبت داستان به شمار میرود. بزرگترین اشکال داستان این است که بر محور موضوع اصلی، شکل نگرفته ، ضمن این که مشخص نمیشود چرا راوی این ماجرا را چرا پس از یک سال تعریف میکند. راستش من اولین بار که داستان را خواندم، فکر کردم برای جایزه داستان تهران نوشته شده که این همه از برج میلاد و محله های تهران نوشته. کاش به جای همه این ها، وقت و قلم نویسنده صرف پرداختن به مرگ ناصر، دلیل مسوولیت پذیری راوی، و دلیل بازگویی آن بعد از یک سال میشد.
کاربر 70214
داستان بدی نیست. اما بعضی جاهایش جور در نمی آید. دلیل آوردن برج میلاد در داستان هم خیلی توجیه پذیر نیست.
e.king
داستان جالبی نبود چراکه ایراد های نمایانی داشت مثل این چطور پدر متوجه میشه پسرش با راوی هم دانشگاهی اند
کاربر 302275
شخصیت راوی برایم جای سوال دارد ولی داستان روان است
غفاری
پیرنگ داستان کمی می‌لنگد: ۱- اینکه راوی بخواهد این همه راه از امریکا بیاید تا شخصا و حضوری خبر مرگ دوستش را به پدرش بدهد اصلا قابل باور نیست، آن هم با وضعیت صدور ویزا در کشور ما. مگر چه نسبتی بین راوی و خانواده دوستش برقرار است که با تماس تلفنی نمی‌تواند خبر مرگ پسرشان را به آنها بدهد؟ ۲-تازه اگر فرض کنیم دو سه روزی طول کشیده تا راوی خود را به تهران برساند ، چطور ممکن است در این مدت خانواده دوستش از مرگ فرزندشان خبر دار نشده باشند ؟ مگر با او در تماس نیستند ؟ یا احتمالا دانشگاه زودتر از اینها نباید به خانواده‌ی متوفی اطلاع دهد ؟ ۳- چطور وقتی پدر متوجه میشود راوی با پسرش هم دانش‌گاهی این
mahsa
از توصیف کردن فصای اطراف لذت بردم ولی میتونست داستان هوشمندانه تر و قابل باور تر هم باشه!

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد