نظرات کاربران درباره کتاب شهر زنبوران

رمان شهرزنبوران، رمان بسیار زیبایی درمورد پسر بچه‌ای به نام 《ند》است که ناگهان دچار درد و التهاب آپاندیس می‌شود. او را اورژانسی عمل می‌کنند اما ند بعد از عمل به هوش نمی‌آید و بازگشت هوشیاری او هفته‌ها طول می‌کشد. در این زمان که شامل کل تابستان است، و جسم ند در کما است، اتفاق‌های جالبی برایش می‌افتد. او به اندازه‌ی یک زنبور کوچک می‌شود و با دختری به نام نانسی کلانسی که ۱۲۰ سالش است آشنا شده و به شهر زنبوران سفر می‌کند. در کندو زنبوران عسل با مکانیسم ساخت و اداره‌ی کندو و نقش زنبورهای مختلف در این چرخه آشنا می‌شود که اطلاعات خیلی جالب و مفیدی هستند. از طرفی علاوه بر بار علمی که زندگی زنبوران عسل را شرح می‌دهد، ند ماجراهایی را تجربه می‌کند که برای بزرگ شدن قلب هر بچه‌ای تجربه‌اش لازم است. از جمله تجربه‌ی یَاس و ناامیدی، فراق، غم، مهاجرت و از نو آغاز کردن و دوستی، وفاداری، ایثار، ترک کردن و از دست دادن، ناامنی و... خواندن این کتاب من را یاد برنامه زندگی پس از زندگی مرمان شهرزنبوران، رمان بسیار زیبایی درمورد پسر بچه‌ای به نام 《ند》است که ناگهان دچار درد و التهاب آپاندیس می‌شود. او را اورژانسی عمل می‌کنند اما ند بعد از عمل به هوش نمی‌آید و بازگشت هوشیاری او هفته‌ها طول می‌کشد. در این زمان که شامل کل تابستان است، و جسم ند در کما است، اتفاق‌های جالبی برایش می‌افتد. او به اندازه‌ی یک زنبور کوچک می‌شود و با دختری به نام نانسی کلانسی که ۱۲۰ سالش است آشنا شده و به شهر زنبوران سفر می‌کند. در کندو زنبوران عسل با مکانیسم ساخت و اداره‌ی کندو و نقش زنبورهای مختلف در این چرخه آشنا می‌شود که اطلاعات خیلی جالب و مفیدی هستند. از طرفی علاوه بر بار علمی که زندگی زنبوران عسل را شرح می‌دهد، ند ماجراهایی را تجربه می‌کند که برای بزرگ شدن قلب هر بچه‌ای تجربه‌اش لازم است. از جمله تجربه‌ی یَاس و ناامیدی، فراق، غم، مهاجرت و از نو آغاز کردن و دوستی، وفاداری، ایثار، ترک کردن و از دست دادن، ناامنی و... خواندن این کتاب آدم را به یاد برنامه زندگی پس از زندگی می‌اندازد.😅 در قسمتی از کتاب، زنبورهای وحشی به کندو حمله می‌کنند. ند که جنگ را برای اولین بار از نزدیک به چشم می‌بیند به شدت می‌ترسد، اما آخرهای داستان آن‌قدر حملات می‌شود و سرباز کشته می‌شود که برای ند جنگ هم عادی می‌شود. حتی بعضی اوقات اصلا متوجه نمی‌شود عنکبوتی به کندو حمله کرده و کندو سربازان زیادی کشته داده است... این قسمت از داستان من را یاد بچه‌های مظلوم غزه و یمن انداخت؛ شاید جنگ، بمب، کشته شدن هم برای آن‌ها عادت و جزوی از روزمرگی شده است😔.