نظرات کاربران درباره کتاب گردبادهای مغز من

این کتاب درباره ی یه دختری به نام فرانکیه که بیماری ای شبیه اوتیسم داره از اینکه کسی بهش دست بزنه خوشش نمیاد با صدای زنگ گوشی از جا می پره اون یه خواهر دوقلو داره به اسم تس که با مادرش و ناپدری ش توی یه کلبه ی نزدیک ساحل زندگی می کنن مادرش توی هتل کار می کنه تس و فرانکی هر کدوم یه اتاق توی هتل دارن خلاصه این که اون ها با دختری به اسم کلت دوست بودن که یه سری اتفاق ها براشون پیش میاد و دوستی شون به هم می خوره در کمال تعجب بعد از آخرین جر و بحث فرانکی و کلت ؛ کلت ناپدید میشه و اداره پلیس از همه ی بچه های مدرسه می خواد که بیان هرچی درباره ش می دونن بهش بگن خوب داستان خوبی بود ولی از اونایی نبود که یه سره بتونی پاش بشینی ولی ارزش خوندن و داشت

من نوجوون نیستم اما به نظرم کتاب جذابی بود. متن روونی داشت و با اینکه کمی بار غم داشت اما آروم و ملایم و با تبحر بیان شد، پس میشد به جای هیجان زده شدن، راجع بهش فکر کرد. شاید بیان جزئیات تا این حد کمی حوصله سر بر باشه، اما بیان احساسات افراد با شرایط مشابه خیلی خوب توصیف شده بود.

ماجراهای این کتاب فقط در بازه زمانی حدودا یک هفته ای اتفاق می افته. ولی نویسنده تونسته شخصیت پردازی کاملی رو ارائه بده. تا آخر کتاب مطمئن بودم که نویسنده کاراکتر فرانکی رو از روی شخصیت خودش ساخته ولی فهمیدم که دو تا دختر دو قلو داره و یکی از اونها الهام بخش خلق کاراکتر فرانکی بوده. فرانکی شخصیتی بود که من خیلی باهاش همذات پنداری کردم و نویسنده خیلی خوب تونسته بود دنیا رو از دید اون ببینه. اگه میخواید در مورد اتیسم و بیش فعالی(adhd) بدونید و دنیا رو از دید اونها درک کنید این کتاب رو پیشنهاد میکنم.

خوب

فکت: توی اکثر کتاب‌هایی که یه شخصیت اسپی(اوتیستیک خفیف) دارن، یا یه دوست صمیمی مرده یا قراره بمیره!!! چه سمیه آخهه!! یکم خلاقیت به خرج بدین قطعا دنیای ما با چالش‌های خیلی زیادتر و متنوع‌تری از صرفا مساله سوگ مواجهه!