نظرات کاربران درباره کتاب من رو یادت هست؟

من رو یادت هست....این کتاب رو‌تونستم خیلی سیال بخونم و تمومش کنم زود...این دومین اثری بود بود که از سوفی کینسلا میخوندم و خب ساختار و درون مایه ای شبیه به کتاب"زندگی نه چندان عالی من" داشت که این باعث شد چندان ازش لذت نبرم... یک کتاب انگیزشی که میگه ضعیف ترینها موفق میشن اگر تلاش کنن(که البته خیلی وقتها در واقعیت جواب نمیده). زیادی رویایی و هپی اِند نوشته شده بود و تنها نقطه عطفش توصیفهای دقیق و کاملی بود که نویسنده از وقایع ارائه داده بود. فضا سازیش برای من تکراری بود اما ممکنه برای یک خواننده ی دیگه، بقدر کافی خوب و کامل باشه. کتاب عین یک فیلم سینمایی بود...شاد و سرزنده. از اون مدلهایی که نتفلیکس میسازه که از ملال خارج کنه و کمی روحیه و انرژی مثبت تزریق کنه. در نتیجه اگر یه روزی فیلمش ساخته شد، احتمالا خیلیا ازش استقبال کنن...چون ساده، پر از مزاح و‌در عین حال غافل گیر کننده بود. در نهایت کتابی نیست که بتونم به بقیه معرفیش کنم و ارزش اینو داشته باشه که آدم توی کتابخونه اش یه نسخه ازش داشته باشه ...اما ارزش یک بار خوندنو داره....

ایده اصلی داستان، بسیار جالب است، دختری جوان پس از گذراندن شبی بد و یک حادثه، به هوش می‌آید و می‌فهمد در تصادف رانندگی، خاطرات سه سال اخیر زندگی‌اش را از دست داده است و مهم اینکه در این سه سال زندگی او به شدت تغییر کرده، لاغر و زیبا شده، شغلی پردرآمد و شوهری میلیونر دارد. او متحیر است که چگونه به چنین آدمی تبدیل شده که برایش غریبه است. در طول داستان و قدم به قدم، رازها آشکار و معماها حل می‌شوند. ایده داستان منطقی‌تر و باورپذیرتر از سایر کتاب‌های نویسنده مثل گردنبندم را پیدا کن، رازم را نگه دار و ناکدبانوست و بیشتر یک داستان معمایی دراماتیک است تا کمدی رمانتیک. در کل شخصیت‌پردازی خوب و روایت پرکششی دارد و سرگرم‌کننده است.

بعضی وقتا آرزو میکنی کاش بخوابم و وقتی بیدار میشم از این سختی ها گذشته باشم اما اگر یادت نیاد چطوری و به چه قیمتی به آرزوهات رسیدی لذت بخش نخواهد بود . خود سانسوری نکنید و لباس های روشن بپوشید ، امیدوارم بتونیم در مورد خواسته هامون صادقانه حرف بزنیم اول با خودمون بعد با بقیه

اینقدر داستانش خوب بود که نمیتونستم کنار بذارم کتاب رو...دوست داشتم ریتم داستانش رو...

آنقدر متن روان و جذاب هست که باعث میشه تم تکراری فراموشی حافظه و پایان هپی اند و قابل حدس و.... را بپوشاند و شما با شخصیت داستانی همزادپنداری کنید دیگر کتابهای نویسنده نیز همین طور است

داستان در مورد لکسیه که تو صحنه ی اول یه عالمه مشکلات داره، پدرش مرده، دوست پسرش قالش گذاشته و پاداش سالیانه هم بهش ندادن! تا اینکه بر حسب تصادف حافظه اش از دست میده وقتی بیدار میشه اوضاع کاملا متفاوته، اون خوشگل شده، لاغر و موفقه اما این همه‌ی داستانه؟ یا فقط یه ظاهر عالی!؟ حاوی اسپول: . . ایده ی اولیه ی داستان رو دوست داشتم و از خوندنش خوشم می اومد و برام خیلی جالب بود اما رفته رفته روند خراب شد، هیجان کار پایین اومد در کنار نمی تونست خیانت رو انقدر خوب و تمیز جلوه بده! انگار یه کار خیلی عادیه که تو وقتی شوهر داری ولی فقط به خاطر عدم تفاهمت با یکی دیگه بریزی رو هم، شخصیت پردازی ام ضعیف بود، تا حدودی ام داستان منو یاد کار دیگه ی نویسنده می ندازه: زندگی نچندان عالی من هرچند که اونو بیشتر دوست داشتم و اون خنده دار بود

خوندنش حس شیرینی داشت لذت بردم...

گاهی وقتها چیزهای کوچکی مثل اسم یک دوست قدیمی که یادم میرود دستپاچه میشم و با لکسی به این فکر کردم اگر سه سال از سالهای مهم زندگی را فراموش کنم چه میشود... اما انگار حتی اگر خاطره ها هم جم شوند انسان راه خودش را باز میرود همان راهی که فکر میکند درست است.

دوستش نداشتم خیلی الکی داستان را طولانی کرده و خواننده را خسته میکنه

فوق العاده جذاب و خواندنی بود. دوست داشتم تند تند بخونمش و خیلی لذت بردم واقعا جالب و گیرا بود

کتاب خوبی موضوع خوبی داشت فقط بعضی قسمتاش تفاوت فرهنگی آدم رو اذیت میکنه

(جزئیات فرسایشی) دومین کتابی هست که از این نویسنده میخونم، نمیدونم چرا انقدر اصرار داشت که همۀ جزئیات رو اشاره کنه حتی در صحنۀ حساس. اگر تصمیم گرفتین این رمان رو بخونین بدونین که قراره از حدود ششصد و شصت صفحه، پانصد صفحه‌اش رو در میان ابهامات چرخ بخورین و تازه اطلاعات اصلی رو در ۱۵۰ صفحۀ آخر بخونید. من به عنوان خواننده نیاز داشتم که در انتهای رمان توضیحات بیشتری رو بخونم اما نویسنده برای توضیح انتهای داستان به دو یا سه صفحه اکتفا کرده بود. من با امید این داستان رو شروع کردم ولی الان پس از اتمامش هیچ حس خوبی ندارم و فکر میکنم رمان‌های شایسته‌‌ای هستن که لایق وقت طولانی گذاشتنند ولی به نظر من این رمان جزو این دسته نیست

لکسی یه دختر معمولیه که از زندگی،کار و حتی چهرش ناراضی هستش.یک شب لکسی دچار سانحه ای میشه و به کما میره بعد از ۵روز که به هوش مییاد میبینه زندگیش دچار تغییرات شگرفی شده و به طور کل زندگیش دگرگون شده.حالا این تغییرات چیه و لکسی در مواجهه با این تغییرات چه کار میکنه؟پیشنهاد میکنم داستان رو بخونید .هرچند که داستان خوبیه اما نویسنده میتونست کوتاهترش کنه و مواجهه ی لکسی با این تغییرات رو خلاقانه تر نشون بده.

وای فوق العاده بود، به خصوص عشق که توی این کتاب به تصویر کشیده شده، اسم کتاب انقد مناسبه که تو طول کتاب چندین بار فکر کردم چقد اسم مناسبی، من رو یادت هست؟ 👌🙂

نویسنده ایده خیلی جذابی داشته و به نسبت هم خوب تونسته اداش کنه 🪶 برای کسایی که میخوان جذب کتاب خوندن بشن خیلی انتخاب خوبیه🧚🏿‍♀️

داستان شیرین و روان‌ای بود. از اونایی که می‌تونی باهاش همراه بشی و بخونی و بخونی و سریع تموم‌ش کنی. :) متن داستان هم برام جالب بود، اوایلش انتظار نداشتم که چنین چیزی باشه :)) قلم سوفی کینسلا رو هم که همیشه دوست داشتم.

درون مایه اصلیش مثل بقیه کتابهای کینسالا است وبا ایده ای متفادت تر (فراموشی) که همین باعث میشد برای یافتن پاسخ چرا و چطور به خوندن ادامه بدهی. گاهی آنقدر دوست داریم چیزی روبدست بیاریم که آنچه داریم در نظرمان با ارزش نیست تا آنجا که از دستش بدیم و تازه اهمیتش برامون قابل درک میشه .مهمترین مساله در زندگی موفقیت کارو وهرچیز دیگه ای اینکه خودت باشی هر چیز و هرکسی باعث شه خودت نباشی ارزشش رو نداره، انتخابیه برای یه روز آروم که ذهنت آسوده باشه و درانتهای کتاب حالت خوب باشه جالب بود

متن کتاب بسیار کشش داره و خارج از کلیشه های رایج نوشته شده حتما پیشنهادش میکنم

خیلی قشنگ بود

عالی و بی نظیر بود ، حتی دلم نمی اومد برای پنج دقیقه کتاب را کنار بزارم.