نظرات کاربران درباره کتاب از چیزی نمی ترسیدم

چه قلم زیبایی... کاش تموم نمیشد کتاب

کتاب «از چیزی نمیترسیدم»، روایتِ زندگی سردار ”حاج قاسم سلیمانی“ است از تولدشان تا سال 1357! و از همه مهم‌تر، این کتاب نوشته‌ی خود ایشان است... اما متاسفانه با به شهادت رسیدن سردار، نگارش کتابشان نیمه‌کار باقی مانده است و کامل نیست! 📖

کتاب سیری کوتاه از دوران کودکی تا جوانی شهید سلیمانی است که به قلم خود شهید نوشته شده بنابراین نباید انتظار ظرافت های نویسندگی رو داشته باشید اما بسیار جذاب و شیرین است. به نظرم اینکه ایشون به چنین جایگاه رفیعی رسیدند، نتیجه نون حلال و دعای پدر و مادرشون است.

اگر میخواهید بدانید این سپهبد شهید عزیز با چه ناملایمات روزگار تلخ و پر از ناامیدی رو به امید تبدیل کرده حتما مطالعه کنید

عالی!

زندگینامه حاج قاسم سلیمانی عزیز که بسیار جذاب و خواندنی نوشته شده و بی نهایت مجذوب این اثر میشیم

خیلی کوتاه بود کاش بیشتر از رشادت ها و افتخارات حاج قاسم سخن به میان می آمد تا ما بیشتر با این شخصیت بزرگ شهید آشنا می‌شدیم

جالب وشیرین جذاب هستش

کتاب خوبی بود خصوصا اولای کتاب باعث علاقه بیشتر برای خواندن میشد ولی کاش سردار فرصت داشتن وبیشتر خاطراتشون رو مینوشتن

کتاب فوق العاده ای بود ای کاااااش ادامه دار بود🍃🌸

بسیار زیباست بنده نسخهٔ چاپی کتاب رو مطالعه کردم بسیار زیباست.🌹♥♥🌹

اولش خیلی بی نظم و اما با اعتماد به نفس صحبت میکنه. اونجا بود که فکر کردم شاید به لحاظ داستان نویسی خیلی قوی نباشه. اما هر چی جلوتر میریم، بعضی جاهای کتاب واقعا مثل یک نویسنده حرفه ای نوشته و به تصویر کشیده شده بود که تحت تاثیر قرار میده آمدم رو. این ها صفحات مورد علاقه من هستند که نکات پندآموز و به یاد ماندنی داشتند: مهمان نوازی و علت علاقه به دین: (۳۵ تا ۳۸) آن روزها خیلی توجه نداشتم. بعدا فهمیدم در عشیره بزرگ ما، هیچکس مانند مادر و پدرم مهمان نواز نیستند زنی بود به نام حسنیه،که از عشیره ما بود. زنی تقریبا ۵۰ ساله که ظاهرا مریضی سل داشت. همه او را رها کرده بودند. پدرم رفت و او را پشت خود کرد و آورد خانه ما. چهار سال مادرم از او پذیرایی می ‌کرد تا حسنیه از دنیا رفت علت علاقه به دین (ص۳۸): پدری که مقید به نماز اول وقت بود، که همه اهل عشیره او را به درستکاری می‌شناختند. زکات را به موقع می پرداخت. مادری که گفت: نمی توانم به مهمان غذا ندهم. حتی اگر بی روزه و بی نماز باشد. این رفتار پدر و مادرش و توجه آنها به این مسائل فرزندان را بدون دانستن حقیقت دین به آن علاقمند کرده بود. یعنی بچه ها هم متوجه این چیزا می‌شوند. کار سخت برای پرداخت قرض های باباش (ص ۵۱) (ص ۴۵): خونریزی از دست، خوردن پوست میوه از روی زمین(قبل این صفحه هم چیز جالبی داشت؟) (ص ۵۸) مجاهدین خلق (MKO) یک گروه تندرو مارکسیست بودند که بعد انقلاب دست به اعمال تروریستی زدند (ص ۶۰) اهل زورخانه بود و کمربند سبز کاراته داشت و هفته ای 2 روز هم وزنه برداری و زیبایی اندام کار میکرد. و این باعث شجاعتش در مقابل ساواک شده بود و یک روز یک مامور رو که به یک دخترخانم بی حجاب جسارت کرده بود، حسابی کتک زد. معتقد بود ورزشکار بودن، باعث شد حتی در جوانی هم سمت فساد نره (ص۶۲) ورزش باستانی در زورخانه های سنتی ایران آن قدر حکمت و آداب و ریزه کاری رفتاری و معنوی دارد که آدم با دانستن آنها متحیر می‌شود (ص ۶۶) برای باورهاش و فعالیت‌های سیاسیش کتک سختی خورد و بی هوش شد. این یکی باعث میشه خیلی بهش حسودیم بشه حمله با سنگ به پاسبان هایی که مساجد و اموال مردم رو به آتش کشیدند و... به آتش کشیدن تنها مشروب فروشی شهر در پاسخ به کاری که اونا کردند و خارج کردن ابتکار عمل از دست پلیس‌ها

عالی بود 🥺🫂🤍✨

هر چی از خوبی این کتاب بگم کمه

بسیار کوتاه بود و حیف. اما خواندنش رو توصیه میکنم.حس جالبی داره... خصوصا توصیف دوران کودکی ایشان.

✅

الهی به عزتت و جلالت، خارم مکن به جرم گنه شرمسارم مکن مرا شرمساری به روی تو هست مکن شرمسارم پیش کس از چیزی نمی‌ترسیدم، روایتی خودنوشته از کودکی تا جوانی سردار دلها، شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی، می‌باشد؛ کتابی شیرین و دلنشین، کتابی زیبا برای آشنا شدن با شخصیت بزرگ ایشان از کودکی تا جوانی... از چیزی نمی‌ترسیدم برای من آورنده‌ی حس غرور و افتخار بود، افتخار به اینکه سرزمین چنین فرزندی داشته و چنین سپهبدی که یاد و نام جاودان‌ او برای ما به جا ماند... با اتمام کتاب حسرت به دلم ماند، که کاش میشد کتاب تا فرودگاه بغداد منحوس نیز ادامه داشت و ما بیشتر با شخصیت چنین شخص بزرگی از زبان خود، آشنا می‌شدیم...🌷☀️

واقعا کتاب عالی و خوبی بود روح حاج قاسم سلیمانی عزیز شاد و یادش گرامی باد ⚘💫🕊

این که نوشتن خاطرات نیمه کاره مونده دردناک و غم انگیزه💔❤️‍🩹

خاطرات حاج قاسم به قلم خودش از کودکی تا جوانی کاش بیشتر مینوشت ... .