یکی از بهترین کتابایی یود که تا حالا خوندم. اگه کسی از شما خوشش نیاد میتونه اعتراض کنه این مشکل شما نیست. پس از متفاوت بودن نترسید خودتون باشید و کاری رو که دوست دارید انجام بدید ولی مانند افراد عاقل یهش عمل کنید و سعی کنید به کسی آسیب نزنید. تو آزادی و تو این دنیا هستی که کارایی رو که دوست داری انجام بدی پس رویایی که تو سرته رو دنبال کن نذار اطرافیانت تو رو پشیمون کنن، داستان ادوارد رو فراموش نکن پسری که از رفتن به دنبال چیزی که خانواده‌اش ازش انتظار داشتن خودداری کرد و سعی کرد یه دنبال رویاش بره ولی خانواده ش ترجیح دادن اون تو تیمارستان بستری باشه تا اینکه کاری رو انجام بده که دوست داره. و ورونیکا دختری که زندگی ش یعد از دنبال نکردن آرزوهاش یه قدری یکنواخت بود که تصمیم گرفت بمیره، به این که دیگران راجع بهت چه فکری خواهند کرد اهمیت نده از متفاوت بودن نترس . برای عاقل بودن اول باید دیوانه باشی، دنبال آرزوهات برو تو نیازی نداری زندگیتو برای کسی توضیح بدی این زندگیه توست. اجازه نده زندگیت به پوچی بگذره و برای رسیدن به رویاها و آرزوهات تمام تلاشتو بکن. "آگاهی از مرگ ما را تشویق میکند شدیدتر زندگی کنیم" پس نهایت استفاده رو از هر روزت ببر و جوری زندگی کن که انگار فردا نخواهی بود.

اَفسانه نوشت✏ ورونیکا دختری ۲۴ساله که تصمیم به خودکشی میگیره ولی تو جستوی مرگ، زندگی رو پیدا می کنه😀 این کتاب در رابطه با افرادیه که در قالب های معمول اجتماع نمیگنجن، درباره جنون و نیاز به پیدا کردن یه راه متفاوت برای زندگی🌱، برای کسایی که بیشتر مواقع با پیشداوری های بقیه آزار میبینن، فقط به این خاطر که مثل بقیه فکر نمیکنن🙄 ... دارای شخصیت های دوست داشتنی من جمله آقای ادوارد💚

من این کتابو با ترجمه آرش حجازی خوندم و لذت بردم.. قلم این نویسنده رو دوست دارم مهمتر از قلمش دیدگاهشه که من میپسندم..خیلی از ما آدما ممکنه تو زندگی به یه پوچی برسیم.مثل شخصیت داستان.. اما اتفاقات اطرافش باعث شد دیدگاهش به زندگی عوض شه.. اگه بخوایم به دنیای خودمون نسبتش بدیم به این نتیجه میرسیم که باید بهتر اطرافو ببینیم و قضاوت کنیم..

این کتاب را باید کسایی بخونن که افسردگی دارن یا اینکه سوال های بنیادی از زندگی دارن ... در اصل باید شرایط روحیت با شرایط کتاب سازگار باشه...

داستان درمورد دختری به نام ورونیکاست که احساس میکنه زندگیش دچار پوچی و روزمرگی شده و دلیلی برای ادامه ی زندگی نداره. به همین دلیل هم با خوردن قرص خودکشی میکنه اما نمی میره. به یک بیمارستان روانی منتقل میشه و گفته میشه به علت داروهایی که مصرف کرده، قلبش ضعیف شده و به زودی میمیره. اما توی روزهایی که در پیش داره، در بیمارستان روانی، انگیزه ها و دلایل جدیدی برای ادامه ی زندگی پیدا میکنه.. راستش کتاب نسبتا خوبی بود اما من پایانش رو نپسندیدم.متاسفانه از اینکه هر مدل داستانی رو به نوعی با مسئله ی عشق درگیر میکنن، اصلا خوشم نمیاد.

آشنا شدنم با آثار پائولو کوئیلو با این کتاب شروع شد کتابی روان که خیلی راحت بهت میگه برای زندگی چیز زیادی لازم نیست فقط ی انگیزه ی کوچیک

این کتاب اثره یک انسانه شاهکار و کم نظیره. با خوندنش یاد گرفتم هر روز ک چشمامو باز میکنم بدونم ک امروز یه هدیه جدیده ک نصیبم شده. یاد گرفتم ک من یه دیوونه ام. پس خودم رو در لباس انسان هایه عاقل جا میدم تا روزی نرسه ک این مردم خطره متفاوت بودنه منو به روم بکشن.

این کتابو حتما بخونید.حتما حتما حتما .❤ اینقدر عالی بود و خوب نوشته شده بود که فقط باید بخونی تا متوجه بشی

ترجمه آرش حجازی از نشر کاروان خیلی بهتره!

من چند سال پیش خوندمش خیلی کشش داشت یادمه تا سحر بیدار بودم و تموم کردم آخرشم یه حس خیلی خوبی داشتم انگار یه انگیزه و امید حس زندگی داره آخرش اون صبح منم از نور آفتاب لذت بردم به هر حال حس خوبی از این کتاب یادم مونده .