نظرات کاربران درباره کتاب تابستان با جسپر

لیا حس می‌کند که گم شده😕سال گذشته یک روز عصر همه‌چیز تغییر کرد و از آن زمان به بعد لیا در همین حال و روز به سر می‌برد. از آن روز به بعد پدر و مادرش از او فاصله گرفتند، دوستانش از او دور شدند و لیا سرگردان و تنها ماند🥺💔 تا اینکه یک روز با جسپر آشنا شد. او مرموز و کم‌وبیش جادویی است و لیا کم‌کم می‌فهمد که جسپر هم گم شده🙃 آن دو با هم مخفی‌گاهی در فضای سرسبز و انبوه، دور از والدینشان، دور از سختی‌ها و مشکلات برای خودشان می‌سازند. همچنان که ماه ژوئن به پایان می‌رسد، واقعیت‌های تیره و تار زندگی‌شان دوباره سرراهشان سبز می‌شود. حالا لیا و جسپر باید ببینند دوستی‌شان چقدر واقعی است و آیا این دوستی آنقدر قدرت دارد که زندگی هر دویشان را نجات دهد🌧️🤺 خوندنش حس خوبی بهم داد با اینکه بعضی جاها اشکم رو در آورد🍊✨ پایان قشنگی داشت من که خیلی از کتاب خوشم اومد پیشنهاد میکنم شما هم بخونید💭🍺

خیلی قشنگ بود💙💦 فقط یه مشکل اون مرده با اسلحه و خالکوبی و نوشیدنی چیشد؟؟؟؟؟🤨 اونجا که گفت میدونی کارما چیه فک کردم حتما بازم برمیگرده ولی نیومد🍷🚬🔫

🔻تابستان با جاسپر (درباره سوگ و نیاز به پیوند) الهام فخرایی رمان “تابستان با جاسپر” درباره سوگ است. دختر نوجوانی برادرش را در یک حادثه از دست داده است. اما این همه ماجرا نیست. او فقط برادرش را از دست نداده، بلکه حس می کند تار و پود همه رابطه ها و خاطرات ارزشمندش از هم شکافته شده اند. هیچ چیز و هیچ کس مثل قبل نیست؛ نه والدین، نه دوستان مدرسه اش، نه اردو و نه حتی تابستان! لورل اسنایدر؛ نویسنده کتاب، با این داستان توجه ما را به وجه دیگری از سوگ جلب می کند که کمتر به آن توجه داریم؛ بازماندگان سوگوار. اینکه سوگواران تا چه اندازه تنها هستند؟ چقدر نیاز دارند دوباره شروع کنند؟ تا چه اندازه از طرف اطرافیان تحت فشار قرار می گیرند یا به درستی حمایت می شوند؟ به عنوان سوگوار از آن ها چه انتظاری می رود؟ و این انتظارات و تعاریف، چطور زندگی آن ها را دگرگون می کند؟! و پرسش های مهم دیگر. کتابیدرباره سوگ و نیاز به پیوند “لیا” قهرمان نوجوان داستان درباره همه این ها با ما حرف می زند. از لابلای روایت های لیا، کم کم با سازو کاری که هر کدام از شخصیت های سوگوار داستان پیش گرفته اند، آشنا می شویم. راهکارها البته هر کدام از این راهکارها در جای خودش می تواند به بحث و گفتگو گذاشته شود: این که کدام خوب است، کدام یکی ما را در مسیر نگه می دارد یا کدام موارد به کلی ما را به دردسر می اندازد و بازگشت را سخت تر می کند: رسیدگی به باغچه، غرق کردن خودمان در برنامه های تلویزیون، از رختخواب جدا نشدن، منزوی شدن، تا دیروقت کار کردن، وانمود کردن به اینکه همه چیز خوب است، آشپزی کردن، نقاشی کشیدن، وقت گذراندن در طبیعت و …. اما بخش مهمی از ماجرا از آنجا شروع می شود که لیا تصمیم می گیرد برنامه اش را تغییر دهد و بالاخره به “با”ی کلیدی عنوان داستان می رسیم؛ با جاسپر! یا آن طور که به زیبایی در عنوان اصلی منعکس شده: “my jusber june” اینکه جاسپر چه کسی است و چطور حضور او به “لیا” و بقیه فرصت می دهد تا دوباره رشته ها را گره بزنند، بماند تا داستان را بخوانید. اما لورل اسنایدر با وارد کردن جاسپر به ماجرا به نحوی منصفانه و عقلانی تقابل ها را مطرح می کند. مرز ظریف بین... [ادامه در اینجا] مفاهیم: سوگ، دوستی، همدلی، حل مساله، فرار، مقابله، امید، پذیرش، امنیت، خانه، ارتباط، تنهایی، تنها ماندن، دوست داشتن، نفرت، مراقبت، احساس تعلق، به دست آوردن و از دست دادن و…

واقعا خیلی خیلی خیلی قشنگ بود نسخه چاپیش رو خوندم .در خریدن کتابش یه کم تردید داشتم اما وقتی گرفتم واقعا پشیمون نشدم. : هر چیزی ترکی دارد نور از همین ترک هاست که وارد میشود. -لئونارد کوهن

خیلی قشنگ بود به نظرم عالی بود واقعا زیبا احساسی و غمگین بود حتما بخونید😜با اینکه اولش خیلی حوصله سر بر بود ولی تو هیچ کدوم از قسمت ها حوصلم سر نرفت🥲🤩

این کتاب بدی نیست یه کتاب کاملا رئال هستش اگه واقعا همه کتاب ها رو خوندین ، گزینه های زیادی ندارین خب پیشنهاد میکنم

سال تحصیلی تمام شده و تابستان در آتلانتا شروع شده است. آسمان آبی است، خورشید سوزان می درخشد و روزهای پیش رو آبستن احتمالات مختلفی هستند. اما لیا احساس سردرگمی دارد. او از همان بعد از ظهر کذایی یک سال پیش که آن اتفاق وحشتناک افتاد اینگونه است. از آن روز به بعد والدین او دوری گزیده، دوستانش فاصله گرفته و لیا هم سرگردان و تنها شد. سپس لیا با جسپر ملاقات می کند؛ جسپر با هر کسی که تا حالا می شناخته فرق دارد. لیا چیزهای اسرارآمیز و حتی جادویی درباره ی جسپر حس می کند و همچنین کشف می نماید که او هم مثل خودش سرگردان است. آن دو با هم جایی مخصوص خودشان پیدا می کنند، مخفی گاهی در خلوت ترین مکان های آتلانتا، دور از والدین خود ومشکلاتشان، جایی که فقط خودشان می توانند پیدایش کنند و فقط به آن ها تعلق دارد. اما همچنانکه "تابستان با جسپر" و روزهای جادویی اش می گذرد، واقعیت های تاریک زندگی آنان بار دیگر خودنمایی می کند و این بار لیا و جسپر باید عیار دوستی شان را بسنجند و ببیند که آیا رفاقت آن ها می تواند آنان را از چنگال مشکلات نجات بدهد یا خیر. "تابستان با جسپر" اثری فراموش نشدنی از "لورل اسنایدر" است که نشان می دهد دوستی و رفاقت حقیقی چگونه غیرممکن ها را ممکن می کند. "لورل اسنایدر" با قلم فوق العاده ی خود، اثری درباره ی مسائل مهمی همچون اندوه و مرگ و بدرفتاری به رشته ی تحریر در آورده که "تابستان با جسپر" را به داستانی استثنایی و واجب برای کتابخانه ی نوجوانان تبدیل کرده است.

خیلی قشنگ بود ❤️😍

لیا و پدر و مادرش روزهای سختی رو سپری میکنن، سال گذشته اتفاقی برای اونا افتاده که همه چیز رو تغییر داده. اونا یادشون رفته زندگی کردن چجوریه و فقط زنده‌ن. همه چیز برای لیا بی‌رنگه تا وقتی که سر و کله جسپر پیدا میشه. جسپر و لیا، لیا و جسپر... صادقانه بگم داستان رو دوست داشتم. داستان یک خانواده معمولی که اتفاق بدی براشون افتاده بود و مثل خیلی از آدمای واقعی این دنیا نمیتونن باهاش کنار بیان. رنج از دست دادن به قدری خوب توصیف شده بود که کاملا میفهمیدیش. عاشق شخصیت لیا و طرز فکرش بودم. بر خلاف بچه بودنش ذهن خلاق و دل بزرگی داشت و من از اینجور کاراکترا خیلی خوشم میاد. پایان بندی داستان هم رضایتبخش بود. کتاب قشنگیه و توصیه میکنم بخونینش.

این کتاب درمورد دو دوست با مشکلات متفاوته . لیا برادرش رو از دست داده و جسپر خانواده ی بد سرپرستی داره و مجبور شده از خونه فرار کنه . یکی از مشکلاتی که کتاب به آن اشاره کرده سکوته نابجاست . 😔 اگر خانواده و دوستان با هم صحبت نکنن و غم هاشون رو تو دلشون بریزن دیگه سبک نمی شن و از غصه دق می کنن و تنها می مونن . مشکلات حل نمی شن و در نهایت آدم رو از پا در میارن . 🫂

🌙 مُردن سخته ولی.. می‌دونی چی از مردن سخت‌تره؟ اینکه جزو بازمانده ها باشی :) ••• خیلی سخته که با مرگ عزیزان کنار بیایم.‌ سخته که دوباره روال زندگی مثل قبل بشه.. شایدم اصلاً مثل قبل نشه.. شاید باید یه سال با پدر و مادرت که انگار همیشه توی دنیای دیگه ای غرقن ، سر کنی. لیا ، پدر، و مادرش، هر سه گم شدن ! لیا به اونها احتیاج داره.. اما اونها انگار اون رو نمی‌بینن.. چون خودشون هم توی درد غرق شدن. لیا با جسپر روبه‌رو میشه 💫 یه دوست.. کسی که بجز پدر و مادر ، می‌تونه هوات رو داشته باشه. لیا به دوستش تکیه می‌کنه ولی.. می‌فهمه دوستش هم درد می‌کشه :) ••• این کتاب ، بی نهایت زیبا بود 🥲 پر از مفهوم و به قول معروف ٫٫درس زندگی٫٫ . شاید بگید هیجانش کم بود و داستان به کندی پیش می رفت.. اما بیشتر کتاب های سبک رئالیسم اینطوری هستن؛ دنیای واقعی رو شرح میدن، داستان آدمهای معمولی ای مثل خودمون رو روایت می‌کنن.. و زندگی خسته کننده‌شون رو به تصویر می‌کشن. با خوندن اینجور کتابها ، می تونیم یاد بگیریم که دیگران رو بفهمیم. بفهمیم کسی که عصبانیه در واقع درد می‌کشه، و کسی که می خنده، ممکنه رودخانه ای از اشک پشت چشمهاش در آستانه ی فوران باشه.

این کتاب داستان لیا و جسپره ، و تغییر بزرگی که دوستی شون ایجاد می کنه‌‌.... خیلی عاااالی💙💛❤ تابستان با جسپر از اون کتاباست که تاثیر عمیقی روی آدم می ذاره ...

خیلی کتاب قشنگی بود .و جزو بهترین کتابهام بود .نمیدونم داستان زیاد غمگینی نبود ولی من چون شب خوندم وسطاش اشکم هم اومد 😫 داستان درمورد دختریه به نام لیا که داداشش رو از دست داده .اون تنهاست و تنهاست و زندگیشون مثل قبل نیست ،تا اینه یه دوست پیدا میکنه ، اونی که هم لیا و هم خانواده اش و نجات میده از غم . خییییلی قشنگه نخونید از دستتون رفته .🙂

کتاب بسیار زیبایی بود. لذت بردم. چسپر و لیا عمیقا برای هم ساخته شده بودند. پایان فوق العاده ای داشت. امیدوارم لذت ببرید.

این کتاب خیلییییییییییی خوبی من تازه این برنامه رو دانلود کردم ولی نمیدونم چه جوری کتاب دانلود کنم لطفا کمکم کنید

یک کتاب خواندنی با پایانی جذاب در مورد دوتا دوستی که هرکدومشون به دلایلی از خودشون دور شدن جسپر با این موضوع کنار اومده و این باعث میشه که لیا هم برگرده به زندگی واقعیش و دنیاش رو جور دیگه نگاه کنه پ‌ن: هر اتفاقی که تو زندگی برامون می افته دلیل داره ( که از نظر ما اون اتفاق پایان خوشی هامون هست) ما میتونیم با مشکلاتمون ، زندگی و دنیامون رو جور دیگه ببینیم از یک زاویه دیگه شاید قشنگ تر دیدیم✌

کتاب خوبیه و البته یکم کوتاه اگه وقت کمی دارید (مثلا مثل من وسط امتحانایید) حتمااا پیشنهاد میکنم بخونید🙂

داستان کتاب تابستانی با جسپر داستان یه دختر 13 سالست که مثل بقیه زندگیشو میکنه . ولی از وقتی که برادر کوچیکش ( سَم ) میمیره (غرق میشه ) احساس پوچی میکنه ، نا امیده و سعی میکنه تو چشم نباشه ، از بقیه فاصله میگیره حتی از پدر و مادر و بهترین دوستش این دختر که اسمش هم لیاست حالا احساس بدتری داره چون تابستونه و پدر و مادرش جایی نمیرن و اونم دوست نداره به کلاس یا اردو بره . اون خیلی اتفاقی توی مزرعه ی سرخ ( یه مزرعه توی شهرشون ) یه دختر دیگه رو میبینه به اسم چسبر . با اون حسابی دوست میشه و احساس خیلی خوبی داره ..... من واقعا با خوندن این کتاب احساس آرامش میکردم . به شما هم توصیه میکنم عالیه 👌🌸

بدون شک میتونم بگم یکی از بهترین کتابایی هست که تاحالا خوندم ❤️🌿 داستان در مورد دختری به اسم لیا است که توی یه اتفاق وحشتناک برادرش را از دست میده . بعد از اون اتفاق دوستاش از لیا دور میشن و پدر و مادرش از اون فاصله گرفتن تا اینکه یه روز لیا با جسپر آشنا میشه و کلی اتفاق خوب و بد برای اونها میفته حالا باید لیا و جسپر ببینن دوستیشون اون قدری قدرت داره که زندگی هر دوتا شون را نجات بده :)

سلام ۰ من رومان دوست دارم وزیاد می خونم از نشر پرتقال ممنونم از این سازنده کاملا جای ۵⭐ را داشت خیلی ممنونم🍬🍭 بازم از نشر پرتقال بگذارید طاقچه بیافزاید رومان بگذار ممنونم از سازنده محترم🍒