من خجالتی بودم. در صورت آدمها کمتر نگاه میکردم و در مدرسه بچههای دیگر را که اسمشان را بلد نبودم، «ببین» صدا میکردم: ببین! زنگ خورد، باهم بریم خونه
乙_みG
حتماً جای خاصی از بدنش از طلا است که مال ما نیست.
علی رضا
آنسال که انضباطش را نوزده و هفتادوپنج گرفتهبود، رفت و خشتک مدیرش را کراوات کرد