از بالا گرفته تا پایین همه دزد بودند ـاینجا در کارگاه ساختمانی و آنجا در اردوگاه، و در انبارها هم... و تو هیچوقت نمیدیدی که این دزدها زحمت کار کردن به خودشان بدهند. کار تا سرحد مرگ مال تو بود، اما نان را آنها میدادند و هرچه میدادند همان بود
Mitir
از بالا گرفته تا پایین همه دزد بودند ـاینجا در کارگاه ساختمانی و آنجا در اردوگاه، و در انبارها هم... و تو هیچوقت نمیدیدی که این دزدها زحمت کار کردن به خودشان بدهند. کار تا سرحد مرگ مال تو بود، اما نان را آنها میدادند و هرچه میدادند همان بود
Mitir
وقتی که آدم سردش باشد، نباید از کسی که جای گرم و نرمی دارد انتظار همدردی داشته باشد.
نسیم رحیمی
اگر قرار باشد برای آدم کار کنی آنطور که باید کارت را انجام میدهی، اما وقتی طرف الاغ بود، همان بهتر که ادای کار کردن را دربیاوری.
نسیم رحیمی
«شش تا دختر دیگر توی کوپه قطار بودند. کوپه دربست مال آنها بود. دانشجوهای اهل لنینگراد بودند و از یک سفر آموزشی به خانه برمیگشتند. نان و کره و همهجور تنقلات روی میزهای کوچکشان دیده میشد. بارانیهایشان به گیرههای کوپه آویزان بود و چمدانهایشان روکش داشت. آنها از زندگی چه میدانستند ـهرچیزی شاد و خوشحالشان میکرد...
پویا پانا
تنها راه نجات کار کردن تا سرحد مرگ بود.
پویا پانا
«در اردوگاه، رفقا، قانون جنگل حکمفرماست اما حتی اینجا هم آدم میتواند زنده بماند. میدانید چه کسانی اول از همه کارشان ساخته است؟ آنها که به کاسهلیسی میافتند، آنها که زیاده از حد به معالجه دکترها دل خوش میکنند، و آنها که پیش بالاییها بلبلزبانی میکنند.»
پویا پانا
صلیب کشیدم و گفتم، پس بالأخره بالاها خدایی هست. صبر و تحمل زیادی دارد، اما وقتی که صبرش تمام شد، دیگر هیچچیز جلودارش نیست
Call_Me_Mahi
زندانی حتی فکر و خیالهایش هم آزاد نیست
محمدحسین
اعتقاد داشت که کار بهترین درمان هرگونه بیماری است.
آنچه مردک نمیفهمید این بود که کار زیاد الاغ را هم از پا درمیآورد. اگر او را چند روزی مثل زندانیان به کار گل وامیداشتند تا جان بکند، آنوقت شکی نبود که چاک دهانش را میبست و شیوه مندرآوردی کاردرمانیاش را فراموش میکرد.
ایران