بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ | طاقچه
کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ اثر الکساندر سولژنیتسین

بریده‌هایی از کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ

۳٫۶
(۴۶)
زندانیان هیچ‌وقت به ساعت نگاه نمی‌کردند. ساعت به چه دردشان می‌خورد؟ برای آنها همان زنگ بیدارباش، حضور و غیاب، راحت‌باش ناهار و زنگ خاموشی کافی بود.
مانی
واقعیتها را ظلمات گذشته در خود فرو برده است.
ایران
برای اینکه این دعاها مثل شکایت کردن پیش بالاییهاست، یا به گوش کسی نمی‌رسد و یا اگر رسید، می‌گویند اعتراض وارد نیست.
شهریار
ناخدا آشکارا خود را باخته بود. گونه‌هایش فرو افتاده بودند، اما خود را سرحال نشان می‌داد.
میما
بالأخره بالاها خدایی هست. صبر و تحمل زیادی دارد، اما وقتی که صبرش تمام شد، دیگر هیچ‌چیز جلودارش نیست.
نسیم رحیمی
بدترین دشمن زندانی چه کسی بود؟ هم‌بندش که کنار او ایستاده بود.
پویا پانا
زندانی حتی فکر و خیالهایش هم آزاد نیست و مدام گرفتار یک فکر سمج است
میما
چشم به‌هم می‌زدی روزها پشت سر هم گذشته بودند، اما سالها چه دیر می‌گذشت و زمان رهایی انگار که هرگز فرا نمی‌رسید.
ایران
وقتی که آدم سردش باشد، نباید از کسی که جای گرم و نرمی دارد انتظار همدردی داشته باشد.
AS4438
شاید این سؤال پیش بیاید که چه‌چیز زندانی را وا می‌داشت ده سال تمام در یک اردوگاه جان بکند، مگر نمی‌توانست از زیر کار طفره برود و با کم‌کاری روز را به شب برساند و استراحت کند؟ اما قضیه به این سادگی نبود. بالاییها گروههای کار را به همین خاطر تشکیل داده بودند. این گروهها با آنچه در «بیرون» بود، گروههای آزادی که افراد آنها هرکدام جداگانه مزد می‌گرفتند، فرق داشت. در اردوگاه افراد گروه، زندانیان را رودرروی یکدیگر قرار می‌دادند و خیال بالاییها را راحت می‌کردند. آنچنان که، کم‌کاری یک نفر به بهای گرسنگی کشیدن تمامی افراد گروه تمام می‌شد. («تو کثافت سهم کارت را انجام نمی‌دهی، و آن‌وقت من باید به‌خاطر تو گرسنگی بکشم. پس کار کن، حرامزاده!»)
کاربر ۹۸۲۰۹۷

حجم

۱۴۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۴۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۸صفحه بعد