بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آینه های بی کران | طاقچه
کتاب آینه های بی کران اثر زارا هوشمند

بریده‌هایی از کتاب آینه های بی کران

نویسنده:زارا هوشمند
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۵ رأی
۴٫۰
(۱۵)
اما پیوندها همچون درختان تاک آهسته‌آهسته رشد می‌کنند، جوانه می‌زنند و وقتی عطایش را به لقایش می‌بخشی و کوچک‌ترین امیدی نداری، به بار می‌نشینند.
neginyp
برای سرکشی به کارخانهٔ کوکاکولا عازم آبادان می‌شد، می‌رفتیم. معمولاً یکی دو هفته در خانه‌ای که از شرکت نفت اجاره کرده بودیم، می‌ماندیم. واقعاً خیلی مضحک بود چون شیشه‌های کوکاکولا جایی پر می‌شد که هنوز آب آشامیدنی بهداشتی نداشت، برای همین ابول تصمیم گرفت کارخانهٔ دیگری برای تولید کلر جهت تصفیهٔ آب راه بیندازد. او بیشتر به چشم‌انداز آیندهٔ کشور برای توسعهٔ اقتصادی اهمیت می‌داد و چنین برنامه‌هایی را با ذوق و شوق پی‌گیری می‌کرد.
neginyp
همین‌طور که نمونه کارهایم را ورق می‌زد، گفت «می‌توانی از فردا کارَت را شروع کنی. کار شما ترکیب است. ما به شما هفته‌ای هشتادوپنج دلار می‌پردازیم.» الهی شکرت. نمی‌دانستم ترکیب چی هست، اما مطمئن بودم اگر دهانم را ببندم و چشم‌هایم را باز کنم، به‌زودی می‌فهمم.
neginyp
بعد از یک هفتهٔ تمام ساختن و لعاب دادن و پختن، حاصل کارم شد دوتا کاسهٔ نه‌چندان جالب و کج‌وکوله، درحالی که پسرک بغل دستی من چهل پنجاه تا کاسه درست کرد که چقدر هم بی‌نقص بودند. من همچون بچه‌ای در یک روز بارانی گِل‌بازی می‌کردم و از لغزیدن گل رس زنده میان دست‌هایم و از شره کردن گل‌وشل بازوانم احساس خوشی داشتم. دلم می‌خواست بدانم که آیا پسرک بغل دستی من با آن‌همه جدیت، هنوز هم از کار با گل لذت می‌برد یا نه، یا اینکه آن حس هم با کسالت کار روزانه و زیر بار حس وظیفهٔ نان‌آور بودن خشک شده
neginyp
برای اولین بار متوجه شدم که تاریخ در تصرف اشیای معمولی است و کوچه پس‌کوچه‌های زادگاهم آن را در خود جای داده است.
neginyp
همان‌طور که پدرم همیشه می‌گفت، نه امیدی به اصلاحات سریع بود و نه امیدی به قهرمانی از جناح‌های مختلف. دگرگونی وقت می‌بُرد و تحصیل و...
hamtaf
یادم رفته بود آرایشم را پاک کنم. چادر سر کردن با سرخاب‌وسفیداب نشانهٔ هر چیزی بود غیر از نجابت.
hamtaf
آموختم که گناه می‌تواند از دیوارهای منطق بالا بیاید و هیچ لزومی ندارد مذهب به آن دامن بزند.
hamtaf
عابری با صدای بلند و کشدار فریاد می‌زد: «فردا! فردا! فردا!...» یعنی چه؟ با خود گفتم امروز که این‌قدر عجیب است، حالا خدا به دادِ فردایمان برسد. بعدش میزبان توضیح داد که یارو بلیط بخت‌آزمایی برای قرعه‌کشی روز بعد را می‌فروخته است.
hamtaf
فقط این دستگیرم شد که رسم امریکا این است: محبوبیت نشانگر موفقیت است، معیارش هم این است که تقویمت پر از کلمهٔ قرار ملاقات باشد.
hamtaf

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۹۶ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۹۶ صفحه

قیمت:
۱۹۰,۰۰۰
۱۵۲,۰۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد