اعتماد کردن به مردم خیلی رنج به همراه داشت.
.
وقتی آدم غمگینه، دوست شدن با آدمهای جدید کار راحتی نیست.
.
گاهی اوقات شاید بهتر باشد که گذشته را فراموش کنیم، یا حداقل آن را بپذیریم و پشتسر بگذاریم.
.
وقتی روث باز هم بیشتر از پسرها جوابهای درست را گفت، پدرش بیشتر عصبانی شد. «شما پسرها میخواید بذارید یه دختر شکستتون بده؟ بهتره یهکم روزنامه بخونید.»
Mahdi
مادرش میکرد. یکبار گفته بود: «غذاهات خوشمزهند، عزیزم. اما دوست ندارم یاد بگیری فقط یه زنِ خونهدار باشی. این روزها زنها میتونند کارهایی خیلی بیشتر از خونهداری بکنند.»
Mahdi
تنها فرد خانواده که به پاتریشیا احساس ناامنی نمیداد بچه بود. روی پتویی کنار او وول میخورد و از خوشی سروصدا میکرد. پاتریشیا با احتیاط یکی از انگشتانش را به سمت مشت بچه برد و رزماری با قدرتی شگفتانگیز انگشتش را گرفت.
نورجان
«میدونی که هر اتفاقی هم بیفته من همیشه پدرت هستم و درهرحال... درهرحال دوستت دارم.»
کاربر ۱۴۲۵۹۱۸
«میدونی که هر اتفاقی هم بیفته من همیشه پدرت هستم و درهرحال... درهرحال دوستت دارم.»
کاربر ۱۴۲۵۹۱۸