بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نقد بوم گرا | طاقچه
تصویر جلد کتاب نقد بوم گرا

بریده‌هایی از کتاب نقد بوم گرا

۳٫۵
(۲)
بعد از جدا شدن سر سیاوش از بدنش دیگر نگاه شاعر به طبیعت نگاه عادی نیست؛ غروب خورشید یعنی جدایی چهره آفتاب از قامت سرو: چو از سروبن دور گشت آفتاب سر شهریاراندرآمد به خواب (همان) در این بیت شاعر جدایی سرو و آفتاب را مطرح کرده است که از کهن‌ترین الگوهای اساطیری است. همنشینی عناصر طبیعت و مفاهیم نمادینی که با خود دارند، موضوع جالبی است که می‌تواند عنوان یک تحقیق باشد. برای مثال، از سویی درخت سرو و کاج در پیوند با آیین میترا و خورشید هستند (رضایی، ۱۳۸۷: ۲۷) و از سویی خورشید نماد بزرگ حیات دوباره و جاودانگی و سرو نیز نماد دوام و نامیرایی است، و وقتی در شعر فردوسی این دو از هم جدا می‌شوند معنای مرگ را در خود دارند.
همچنان خواهم خواند...
ادوارد أ. ویلسون در مقام کسی که تعلق خاطر زیادی به علم داشت، اذعان می‌کند که شعر درنهایت علم را به سمتی هدایت می‌کند که به درک از طبیعت انسانی منجر می‌شود
همچنان خواهم خواند...
ج) نام‌گذاری مجدد برخی پدیده‌های طبیعی که موجب آشنایی‌زدایی می‌شود نیز به بهانه علمی شدن زبان موجب ایجاد فاصله میان انسان و طبیعت می‌شود. مثلاً «ماکروفیلا» به جای درخت «ماهون» یا «فوشیا» به جای «گل‌آویز».
همچنان خواهم خواند...
ب)‌ نام‌گذاری‌ها گاه نه بر مبنای واقعیت بلکه بر اساس شناختی جهت‌دار شکل می گیرد. مثلاً «گازهای گلخانه‌ای» که ترجمه «Green House Gases» است به یکی از بحران‌های رو به وخامت آب‌وهوایی سیاره زمین اطلاق می‌شود. حسی که واژه گلخانه می‌دهد با نقش مضر این گازها تناسب ندارد. همین‌طور پدیده گرم شدن زمین که ترجمه «Global Warming» است.
همچنان خواهم خواند...
الف) حسن تعبیر یا تطهیر واژگانی که در آن واژگان خوشایند و گاهی خوش‌آهنگ از نظر خطاب به جای معادل ناخوشایند معنایی-آوایی در زبان علم به کار می‌رود. مثلاً زبان علم به جای «قتل‌عام گونه حیوانی»، «کنترل جمعیت» یا «جمعیت‌زدایی» را پیشنهاد می‌کند. یا «قلع و قمع پوشش گیاهی»، «پاک‌سازی یا پاک‌تراشی» نامیده می‌شود که از عمق درک خواننده نسبت به فاجعه می‌کاهد.
همچنان خواهم خواند...
هالیدی (۱۹۹۰) در مقام یکی از پیشگامان زبان‌شناسی زیست‌محیطی، معتقد است که شناخت فردی که برای اشاره به محیط خود و انسان، گیاه و زمین از ضمیری واحد استفاده می‌کند، با کسی که برای انسان به صرف انسان بودنش ضمیری متفاوت از دیگر موجودات به کار می‌برد، یکسان نخواهد بود (شاه‌ناصری، ۱۳۸۸: ۷). ما در زبان معیار و علمی فارسی از ضمیر «او» و «ایشان» برای انسان و از ضمیر «آن» برای اشاره به درخت و حیوان بهره می‌گیریم. این کاربرد از دیدگاه نقد بوم‌گرا موجب ایجاد فاصله میان انسان و طبیعت می‌شود و به‌دنبال آن جایگاه ویژه‌ای برای انسان در میان موجودات قائل می‌شود. در ادبیات این فاصله کم‌رنگ می‌شود.
همچنان خواهم خواند...
آنچه در بلاغت امروز جان‌بخشی و تشخیص نامیده می‌شود و پدیده‌ای ادبی و زیباشناسانه است، در گذشته یک حقیقت و واقعیت بوده و رفتار نزدیک انسان و طبیعت را در گذشته دور نشان می‌دهد. همه پدیده‌ها جان داشتند و حتی برای آنها جنسیت قائل بودند
همچنان خواهم خواند...
اسطوره‌ها و نمادهای به‌جای‌مانده از گذشته بیش از همه بیانگر این امر است که نگاه انسان در گذشته به محیط زیست و موجودات دیگر بسیار زنده‌تر از نگاه انسان امروز بوده است. در عهد باستان هر چشمه، هر درخت و هر نهرْ روح محافظ خاص خود را داشت. پیش از قطع یک درخت، کندن یک کوه یا سد بستن روی یک نهر، مهم بود که روحی که مسئول آن وضع و حال خاص بود راضی کنند و راضی نگه دارند.
همچنان خواهم خواند...
از دیگر عواملی که در چگونگی شکل‌گیری اسطوره‌ها و سپس نمادها دخیل بود، فرهنگ و باورهای ملت‌های مختلف است که تحت‌تأثیر آن خلق‌وخوی‌هایی را به پدیده‌های طبیعت و جانداران نسبت می‌داد. قدرت برای شیر، استواری برای کوه، حیله‌گری برای روباه، شومی و انزوا برای جغد و صدها نمونه دیگر صفات و ویژگی‌های واقعی و حقیقی نیست، بلکه برداشت و تصور انسان‌ها نسبت به محیط زیستشان بوده و هست.
همچنان خواهم خواند...
یکی دیگر از عواملی که در جهان اسطوره در نگرش انسان‌ها نسبت به پدیده‌های طبیعی تأثیرگذار بود، ویژگی‌های ظاهری و ویژگی‌های طبیعی این پدیده‌هاست. برای مثال، دلیل ایزد دانستن گربه‌ها به‌جز نگهداری غله‌ها از موش، زیبایی چشم‌های این حیوان است که یادآور ماه بود (وارنر، ۱۳۸۶: ۵۰۷).
همچنان خواهم خواند...
از نظر دانش زمین‌شناسی، دماوند ۱۰۰۰ سال فعالیت آتشفشانی داشت که با دوران پادشاهی ضحاک در اسطوره همخوانی دارد (همان، ۱۱). ازاین‌رو آتشفشان نماد ضحاک است و ستون دودهایی که به آسمان بلند می‌شوند و گدازه‌ها نماد ماری است که روی دوش ضحاک به سمت پایین می‌خزد (همان، ۱۶). همین‌طور نبرد تیشتر با دیو اپوش در تیریشت برخاسته از تغییرات آب‌وهوایی و جنگ باران و خشک‌سالی است.
همچنان خواهم خواند...
با تغییر جغرافیا و محیط زیست ممکن بود نگرش به هر پدیده تغییر کند. برای مثال، در فلسطین جغدهای خاکستری کوچک را که کنار غلات ظاهر می‌شدند خوش‌یمن می‌دانستند؛ زیرا پرندگان و پستانداران دیگر را شکار می‌کردند و مانع آسیب رساندن آنها به غلات می‌شدند (وارنر، ۱۳۸۶: ۵۲۵). اما یونانی‌ها همین جغد را شوم و مرتبط با مرگ می‌دانستند (همان)
همچنان خواهم خواند...
در فرهنگ‌های اسطوره‌ای ملاحظه می‌کنیم که بعضی از پدیده‌ها هم‌زمان که نماد زندگی محسوب می‌شوند، نماد مرگ نیز هستند. آب در تمامی فرهنگ‌ها نماد زندگی و تزکیه و باروری است درعین‌حال نابودگر و مرگزا نیز هست؛ چراکه ممکن است سیل شود و همه‌چیز را در خود ببلعد. احساس نیاز، ایزد بانوی آب یا آناهیتا را در ایران باستان پرستیدنی می‌کند و احساس ترس در حماسه اودیسه طوفان ویرانگر را حاصل عملکرد رب‌النوع باد و دریا می‌داند.
همچنان خواهم خواند...
همچنین نگاه ابزاری مارکس به طبیعت می‌گوید: (در نظام سرمایه‌داری) طبیعت به ابژه بشریت بدل می‌شود یعنی به ماده کاربردی و بدون ارزش فی‌نفسه، و کشف نظری قوانین خودمختار طبیعت فقط نیرنگی پنداشته می‌شود که باید تحت سلطه نیازهای بشری درآید، خواه به‌عنوان ابژه مصرف یا ابزار تولید (همان، ۱۳۳-۱۳۴)
همچنان خواهم خواند...
زمانی که سهراب سپهری به درخواست سازمان آب، شعر «آب» را می‌سراید و در شعرش ما را به نیالودن آب دعوت می‌کند، فرقی برایش ندارد که آن آب انسانی را سیراب کند یا درخت سپیداری یا کفتری یا حتی این آب، آب راکدی باشد که تصویری زیبا بر آن منعکس شده است.
همچنان خواهم خواند...
ما در زبان فارسی از واژه‌ها و ترکیباتی مثل آب زیرزمینی، فاضلاب، آب لوله، آب آشامیدنی، آب چاه، آب شور یا شیرین، آب راکد یا روان، آب کُر یا قلیل، آب معدنی و... استفاده می‌کنیم. با این تنوع نام‌گذاری در آب‌های موجود در سطح کره زمین برش‌هایی معنایی ایجاد می‌نماییم. اکنون به نحوه رفتارمان در شهر و روستا با این انواع مختلف تأمل کنیم. ممکن است در از بین نبردن آب لوله‌کشی تعهد داشته باشیم؛ اما آیا در مقابل آب‌های شور دریاچه‌ها یا آب چاه و آب‌های زیرزمینی هم همین تعهد را داریم؟ آیا در نیالودن آب رودخانه‌ها همان‌قدر دقت می‌کنیم که در نیالودن آب راکد حوض منزلمان؟ خشک شدن قنات یک روستا برای مردم همان‌قدر فاجعه‌آفرین است که خشک شدن دریاچه شور ارومیه؟
همچنان خواهم خواند...
الگوی‌های زبان انگلیسی تمایل دارند تا منابع «طبیعی» را نه به‌صورت کلی بلکه منفرد و جدا از هم درک کنند. درک کلی محیط زیست مستلزم این است که از قطعه‌قطعه شدن حقیقت بیرونی در گفتار و فکر خود آگاه باشیم، این درک در گام نخست نیازمند ایجاد تغییر در عادت‌های زبانی ماست. تا زمانی که ما آب داخل یخچال را از آب پس‌مانده «کارخانه‌های» صنعتی و نیز آب دریا و اقیانوس جدا می‌دانیم، برایمان دشوار خواهد بود از آلودگی آب جلوگیری کنیم (Chawla, ۱۹۹۱: ۲۵۴).
همچنان خواهم خواند...

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد